«نسبت تصویربرداری» (Shooting Ratio) یک فیلم، رابطه ریاضی بین مجموع راشها و مدت زمان نهایی فیلم است. تصمیمگیری درباره این نسبت یکی از مهمترین موضوعهایی است که در تولید یک فیلم مطرح میشود؛ بهخصوص فیلمهای مستقل و کمهزینه که فرصت و فضای کمتری برای مانور دارند، مانند پرایمر (شین کاروث، 2004) که با بودجهای هفت هزار دلاری ساخته شد و توانست جایزه بزرگ هیأت داوران جشنواره فیلم ساندنس را به دست بیاورد و به یک فیلم کالت تبدیل شود. پرایمر از نسبت تصویربرداری «یکوچهارصدم به یک» برخوردار است که یعنی برای این فیلم 77 دقیقهای، 78 دقیقه راش گرفته شده است. به عبارت دیگر، در تولید این فیلم تقریباً از تمام راشها استفاده شده است.
دیگر دلیل اهمیت «نسبت تصویربرداری» تأثیری است که بر شیوه و سبک تولید یک فیلم میگذارد. در فیلمی با نسبت «دو به یک» مقدار اشتباهی که به هر دلیل ممکن است از گروه تولید سر بزند، کمتر از فیلمی است که این نسبت در آن بالاتر از این ارقام است. در واقع این نسبت هرچه بالاتر باشد، کار گروه تولید برای تجربههای متفاوت و آزمودن ایدههای متفاوت بازتر است (هرچند خود این موضوع به طرق مختلف میتواند برای هر فیلمی مشکلساز شود).
با همهی این حرفها، پس از انقلاب دیجیتال و فناوری «DSLR» نسبت تصویربرداری بهتدریج اهمیتش را برای بعضی از فیلمسازان از دست داد و فشار آن بر تولید کمتر و کمتر شد. دلیل این موضوع هم ساده است: طبق اعلام کداک تا اول فوریه 2016 یک رول نگاتیو 35 میلیمتری از فیلم رنگی 5207 ویژن سه - که در صورت ظهور 24 فریم در ثانیه، حدوداً یازده دقیقه و شش ثانیه فیلم در اختیار یک فیلمساز قرار میدهد - 770 دلار هزینه در پی داشت. این وضعیت در مقایسه با فیلمبرداری دیجیتال با گرانترین و بالاترین مدل، همه چیز را آشکار میکند: شما با کمتر از صد دلار میتوانید یک حافظهی اسدی بخرید و بارها و بارها از آن استفاده کنید (در واقع هزینهی اصلی در تصویربرداری دیجیتال برای بخش ذخیرهسازی است که با بالا رفتن زمان راشها، شما به فضای بیشتری برای نگهداری مصالح اولیهتان احتیاج دارید). البته بجز اینها، «نسبت تصویربرداری» عوامل تعیینکنندهی دیگری هم دارد که از آن جمله میتوان به هزینههای لابراتوار، اجاره وسایل، هزینههای روزانهی به خدمتگیری عوامل و بازیگران و بسیاری دیگر اشاره کرد.
طبق آمارهای منتشر شده «در عصر طلایی هالیوود که به روایتی از 1930 شروع شد و تا 1959 ادامه یافت، نسبت تصویربرداری "ده به یک" امری طبیعی بود. به عبارت دیگر، یک فیلم بلند نود دقیقهای ممکن بود تقریباً 25 ساعت فیلم داشته باشد. البته در این شرایط کارگردانان خاصی مانند آلفرد هیچکاک نسبت سه به یک را حفظ میکردند تا بتوانند روی تدوین نهایی فیلمشان تأثیرگذار باشند و گزینههای زیادی را در اختیار استودیوها قرار ندهند.» میدانیم که هیچکاک پیش از آغاز فیلمبرداری، استوریبردهای بسیار دقیق و سنجیدهای را برای فیلمهایش تدارک میدید؛ از این رو راه دیگری برای استودیو باقی نمیماند و نمیتوانست در تولید و تدوین فیلمی دخالت کند که فقط یک راه برای مونتاژ نسخهی نهایی آن وجود داشت. در سوی دیگر، کارگردانی مانند استنلی کوبریک قرار میگیرد که به خاطر نسبتهای تصویربرداری نادرش مشهور بود؛ و گاهی تا هشتاد برداشت را هم از یک صحنه فیلمبرداری میکرد.
اینک آخرالزمان (فرانسیس فورد کوپولا، 1979) تا سالها رکورددار «نسبت تصویربرداری» بود و به عنوان نمونهای بدنام در پروژههای سینمایی به حساب میآمد؛ چون فیلمبرداری 242 ساعت راش و رسیدن به نسبت «95 به یک» واقعاً زمان تولید این فیلم و هزینههایش را بهشدت بالا برد (هرچند در نهایت به خلق فیلم فراموشنشدنی و درخشانی انجامید که ارزش همهی این تلاشها و مرارتها را داشته است و امروز در سایت «آیامدیبی» چهلوهشتمین فیلم برتر تاریخ سینما به امتیاز کاربرانی از سراسر جهان است).
در این میان به طور طبیعی فیلمهایی که بیشتر به جلوههای بصری و ویژه نیاز دارند بهضرورت دارای نسبتهای تصویربرداری بالاتری هستند. اما نهفقط از این نظر بلکه تا امروز و در تاریخ سینما، یکی از موفقترین فیلمهای سال گذشته به رکورد بالاترین نسبت تصویربرداری دست یافته است؛ البته این موضوع در سالهای اخیر تقریباً به امری طبیعی تبدیل شده است و دائم فیلمهایی از راه میرسند که رکورد جدیدی را با خودشان به همراه دارند!
مد مکس: جاده خشم (جرج میلر، 2015) نسبت تصویربرداری باورنکردنی «240 به یک» را دارد! مجموع راشهای اولیهی این فیلم 480 ساعت (تقریباً دو برابر اینک آخرالزمان) است و با توجه به اینکه زمان نهایی فیلم 120 دقیقه است به چنین نسبت خارج از تصوری رسیده است.
البته مجموع راشهای فیلم دوم فهرست «بالاترین نسبتهای تصویربرداری» شگفتانگیزتر است: دختری که رفت (دیوید فینچر، 2014) با پانصد ساعت راش! اما چون زمان نهایی فیلم 149 دقیقه است، نسبت تصویربرداری آن «201 به یک» شده است.
رتبهی سوم و بالای سر اینک آخرالزمان، به مریخی (ریدلی اسکات، 2015) تعلق گرفته است که با 250 ساعت راش و مدت زمانی 144 دقیقهای به نسبت «104 به یک» رسیده است.
در میان فیلمهایی که رکورددار نسبت تصویربرداری هستند معمولاً فیلم متوسط یا ضعیفی دیده نمیشود اما همان طور که میدانیم همیشه میتوان استثنایی یافت. آرگو (بن افلک، 2012) که منتقدان غربی آن را تحسین کردند و جوایز اسکار بهترین فیلم (آن هم در سالی که عشق/ میشاییل هانکه، جانگوی زنجیرگسسته/ کوئنتین تارانتینو، زندگی پای/ آنگ لی، کتابچهی راهنمای خوشبختی/ دیوید او. راسل و چند فیلم شایستهتر در این رشته حضور داشتند)، فیلمنامهی اقتباسی و تدوین را گرفت، با 175 ساعت راش و زمانی 120 دقیقهای به نسبت «87 به یک» رسید.
از میان سایر فیلمهای سال گذشتهی میلادی، هشت نفرتانگیز (کوئنتین تارانتینو) هم از دل 95 ساعت راش شکل گرفته و خلق شده است.