این موضوع که شما یک فیلمساز تثبیتشده و برندهی جایزه یا از لحاظ تجاری موفق هستید، اصلاً به این معنی نیست که میتوانید هر فیلمی که خواستید بسازید! پس فقط کافی است پای صحبتهای مارتین اسکورسیزی، اسپایک لی، سوفیا کوپولا، دارن آرونوفسکی و دیگر فیلمسازان بزرگ معاصر بنشینید. همهی این فیلمسازان مؤلف پروژههای بزرگی داشتند و دارند که به دلایل مختلفی پس از سالها یا قید ساختشان را زدهاند یا اینکه همچنان تولیدشان با تأخیرهای طولانی همراه میشود؛ موضوعی که با توجه به کارنامههای درخشان این فیلمسازان جای تأسف و شرمندگی دارد. نویسندهی «ایندیوایر» در اینجا سراغ بعضی از محبوبترین «پروژههای ازدسترفته»ی سینمایی رفته است که تعدادی از آنها را در ادامه مرور میکنیم:
درام زندگینامهای نولان درباره هاوارد هیوز
کریستوفر نولان پس از ورود موفقیتآمیز به جریان فیلمسازی استودیویی با بیخوابی (2002) نگارش فیلمنامهای را درباره هاوارد هیوز میلیاردر آغاز کرد. سالها بعد نولان درباره آن به «دیلی بیست» گفت که این فیلمنامه بهترین اثری است که تا امروز نوشته است. اما چه اتفاقی افتاد؟ خب، مارتین اسکورسیزی و پروژهاش از راه رسیدند. فیلم نولان در سال 2002 به کمپانی «کسل راک» رفته بود و جیم کری هم قرار بود در آن بازی کند که تولید فیلم مشابه اسکورسیزی و لئوناردو دیکاپریو با عنوان هوانورد آغاز شد و پروژهی نولان منتفی شد. واقعاً حیف شد چون نولان نسبت به این پروژه خیلی هیجانزده بود و حتی شخصیت هیوز را نقشی خوانده بود که جیم کری متولد شده تا آن را بازی کند.
ژاندارکِ حماسی کاترین بیگلو
کاترین بیگلو پیش از اینکه کاملاً درگیر ساختن وزن آب (2000) شود، تلاش میکرد پروژهی حماسی ژاندارک را به ثمر برساند. او با همکاری جی کاکس (که پیش از آن در روزگار غریب محصول 1995 همکاری داشتند) مشغول تحقیق و نگارش فیلمنامه شده بود. کاکس به خاطر همکاریاش با اسکورسیزی در فیلمهای عصر معصومیت، دارودستههای نیویورک و سکوت شناخته میشود. در هر صورت این فیلم «همراهی فرشتگان»/ Company of Angels نام داشت و زمانی که لوک بسون هم برای تأمین سرمایههای لازم وارد پروژه شد، به نظر میرسید که پروژه در مسیر درستی قرار گرفته است. اما بسون تقاضا کرد که همسر آن روزهایش میلا یووُویچ به جای انتخاب اول بیگلو یعنی کلر دینز برای ایفای نقش ژاندارک انتخاب شود. اما توافقی صورت نگرفت و پس از اینکه بسون سرمایهاش را بیرون کشید، پروژه از هم فروپاشید و بسون سراغ ساخت فیلم خودش با نام پیامآور: داستان ژاندارک (1999) رفت. بیگلو به خاطر نقض قرارداد از بسون شکایت و ادعا کرد که او عناصری از فیلمنامهاش را هم در فیلم خودش استفاده کرده است. بیگلو دوباره سراغ این پروژه نرفت و آن را برای همیشه فراموش کرد.
ترنس مالیک و چه گوارا
مالیک در طول کارنامهی کمفیلمش بارها و بارها وارد پروژههای مختلفی شده و دستآخر آنها را رها کرده است، از جمله درامی درباره جری لوییس یا داستانی درباره کائنات با عنوان «کیو». اما یکی از پروژههای ازدسترفتهاش که هر علاقهمندی با آگاهی از آن مشتاق تحققش میشود، فیلمی درباره چهرهی انقلابی چه گوارا بود. مالیک در طول فعالیتهایش به عنوان خبرنگار آمریکای لاتینِ مجلهی «لایف» در اواخر دههی 1960 بارها درباره چه گوارا نوشت. از این رو استیون سودربرگ پس از اکران قاچاق (2000) به سراغ او رفت تا فیلم زندگینامهای را درباره این مبارز کارگردانی کند. سودربرگ با همراهی بنیسیو دل تورو و لورا بیکفورد تهیهکننده، پروژهای را تدارک میدید که مالیک گزینهی اول کارگردانیاش بود. اما در نهایت سودربرگ فیلمنامهی مالیک را «غیرقابل خواندن» دانست. فیلم مالیک به طور خاص بر کمپین بولیویِ چه در سالهای 1966 و 1967 تمرکز داشت اما ماهیت بیقاعدهی فیلمنامه (که بیل پالدِ تهیهکننده هم آن را «تشویشآور» توصیف کرد و اثری که بهراحتی نمیشد آن را خواند) سودربرگ را مجبور به ورود و کارگردانی فیلم کرد. مالیک هم سراغ پروژه دنیای نو (2005) رفت.
کوئنتین تارانتینو و «کرو قاتل»
تارانتینو هم همیشه در حال صحبت درباره پروژههایی است که سالها بعد آنها را رها کرده است و خبری از تولیدشان نیست؛ از دنبالههای بیل را بکش تا اقتباسی از رمان المور لِنِرد با نام 40 Lashes Less One که البته میتوانست در قالب یک سریال کوتاه تلویزیونی جای بگیرد. اما فیلمنامهای که او تقریباً به طور کامل آن را نوشت ولی هرگز به تولید نرسید، «کرو قاتل» است که حاصل حذف بخشی از فیلمنامهی بسیار بلند حرامزادههای گمنام (2009) است. داستان هم درباره جوخهای از سربازان سیاهپوست است که عازم یک مأموریت انتقامی خونین علیه افسران سفیدپوستی میشوند که در گذشته با آنها «خوب تا نکردهاند». تارانتینو در جایی گفته است که این فیلمنامه باید کمی بیشتر مورد پرداخت قرار بگیرد و شاید روزی ساخته شود. با این حال دور از انتظار است چون تارانتینو از سوی دیگر گفته است که با ده فیلم، خود را بازنشسته خواهد کرد و یکی از دو فیلم باقیماندهاش هم درامی درباره قتلهای خانوادهی مَنسِن خواهد بود. از این رو به نظر میرسد «کرو قاتل» را هم باید در زمره پروژههای ازدسترفته قرار داد.
درام مشتزنی اسپایک لی با نام «جو لوییز ما را نجات بده»
درامهای مشتزنی (یا بهاصطلاح بوکسی) از آن فیلمهایی هستند که فیلمسازان زیادی دوست دارند در طول فعالیتهایشان یک نمونهاش را تجربه کنند؛ از اسکورسیزی تا مایکل مان، ران هاوارد، کلینت ایستوود، دیوید او. راسل و... یکی از پروژههای رؤیایی اسپایک لی هم در این گونه قرار دارد؛ درامی با نام «جو لوییز ما را نجات بده» که درباره رقابت مشتزن آمریکاییآفریقایی با همتای آلمانیاش ماکس اشملینگ است که وقایع آن درست پیش از جنگ جهانی دوم روی میدهد. باد شولبرگ نویسندهی در بارانداز (1954) فیلمنامه را نوشت و لی قرار بود در سال 2001 آن را کارگردانی کند. اما پروژههای دیگری به میان آمدند و لی گفت که این پروژه را هر زمانی میتوان ساخت؛ و البته به این موضوع اشاره کرد که در کارگردانی آن بهشدت وامدار دیوید لین خواهد بود. حتی ترنس هاوارد هم در سال 2006 برای ایفای نقش اصلی انتخاب شد اما پس از آن، پروژه هیچ پیشرفتی به خود ندید.