اصلاً مهم نیست که شما در مقام یک فیلمساز، چهقدر بزرگ و تحسینشده باشید؛ چون به هر حال نمیتوانید هر فیلمی که میخواهید بسازید! اگر پای درددل فیلمسازان بزرگ معاصر بنشینید، متوجه میشوید که پروژههای بزرگی داشتند یا هنوز دارند که به دلایل مختلفی پس از سالها به تولید نرسیدهاند؛ موضوعی که با توجه به کارنامههای درخشان این فیلمسازان مؤلف، جای تأسف دارد. به همین خاطر، نویسندهی «ایندیوایر» در مطلبش سراغ بعضی از محبوبترین «پروژههای ازدسترفته»ی سینمایی رفته است که مدتی پیش بخش اول آن را خواندید و حالا ادامهاش را پیش رو دارید:
«ابعادِ» 33سالهی لارس فون تریر
اگر فکر میکردید ریچارد لینکلیتر با فیلمبرداری پسر بودن (2014) در طول برههای دوازده ساله بسیار جاهطلب بوده است، باید بدانید که در مقایسه با پروژهی لارس فون تریر با عنوان «ابعاد» حرفی برای گفتن نداشت (البته اگر این فیلم ساخته میشد!). او تولید را از سال 1991 آغاز کرد تا فیلمی بسازد که قرار بود هر سال سه دقیقه فیلمبرداری شود و پس از 33 سال به پایان برسد. بنابراین تولید قرار بود تا سال 2024 ادامه یابد. فون تریر شش سال کار را پیش برد تا اینکه در 1997 از ادامهاش دلسرد شد. او 27 دقیقهای را که گرفته بود به فیلم کوتاهی به همین نام بدل کرد تا علاقهمندان همیشه در آرزوی تحقق چنین تجربهی 33 سالهای از بزرگترین دردسرساز سینما باقی بمانند.
اقتباس دیوید فینچر از رمان گرافیکی «تورسو»
بزرگترین پروژهی تحققنیافتهی دیوید فینچر احتمالاً «میعاد با راما» خواهد ماند؛ اقتباس صد میلیون دلاری آرتور سی. کلارک با حضور مورگان فریمن. اما پروژهای که خیلی به تولید نزدیک شد ولی به سرانجام نرسید، «نِس» بود که اقتباسی از رمان گرافیکی تورسو بود. فینچر قرار بود این فیلم را پس از مورد عجیب بنجامین باتن در سال 2008 کارگردانی کند و مت دیمن در نقش مأموری به نام الیوت نس در داستانی بازی کند که درباره تعقیب و شکار یک قاتل زنجیرهای خیالی در شهر کلیولند است. فینچر در حال مذاکره با کیسی افلک بود و ریچل مکآدامز هم بر اساس شایعهها قرار بود به پروژه ملحق شود. در هر صورت فینچر تقصیری در نافرجامی این پروژه نداشت که فیلمنامهی نهاییاش توسط ایرن کروگر فقط چند هفته مانده به از دست دادن حقوق رمان گرافیکی، تحویل کمپانی پارامونت شد. فینچر سراغ شبکه اجتماعی رفت اما فیلمنامهی «نس» همچنان در هالیوود دست به دست میشود و در حال حاضر قرار است توسط پل گرینگرس کارگردانی شود!
استیون سودربرگ و فیلمی درباره لنی ریفنشتال
سودربرگ و اسکات زد. برنزِ فیلمنامهنویس، در اواخر دههی اول قرن بیستویکم بود که نگارش فیلمنامهای درباره لنی ریفنشتال را آغاز کردند. آنها پیش از این در درام خبرچین! همکاری کرده بودند و در این پروژه قصد داشتند فیلمی بسازند که تماشاگران با این فیلمساز زن همدردی کنند؛ البته بدون اینکه نگاهی جنجالی داشته باشند! این دو میخواستند هیتلر و گوبلس را در شمایلی مانند رؤسای استودیوهای هالیوودی تصویر کنند و ریفنشتال را هنرمندی که توسط آنها سرکوب میشود. اما سودربرگ و برنز خیلی زود متوجه شدند که هیچ استودیوی هالیوودی روی این پروژه سرمایهگذاری نمیکند و به همین خاطر سراغ پروژهی شیوع (2011) رفتند.
«پری دریایی کوچولو»ی سوفیا کوپولا
سوفیا کوپولا در سال 2014 در کمپانی «یونیورسال پیکچرز» درگیر پروژهای شد با عنوان «پری دریایی کوچولو» که قرار بود نسخهی زندهای از همان قصهپریان کلاسیک باشد که به دلایل مختلفی به نتیجه نرسید. دلیل اصلی این بود که بودجهی فیلم مورد نظر کوپولا با توجه به نیازها و ایدههایی که برای پروژه داشت، افزایش یافت. در واقع او علاقهای به ساختن یک فیلم دیزنی دورهمی و خانوادگی نداشت و در عوض میخواست عناصر تیرهوتار اثر هانس کریستیان اندرسن را نگه دارد. از سوی دیگر استودیو حاضر نشد بودجهی کلانی را صرف چنین پروژهی مخاطرهآمیزی کند که بیشترش قرار بود زیر آب فیلمبرداری شود. کوپولا هم در نهایت پس از یک سال کار، پروژه را ترک کرد تا همین طور در هالیوود بچرخد و به نتیجه نرسد.
درام زندگینامهای مارتین اسکورسیزی درباره دین مارتین
یکی از بزرگترین پروژههای نافرجام دهههای اخیر، درام زندگینامهای اسکورسیزی با نام «دینو» است که مدتهاست ایدهاش را در سر میپروراند. اسکورسیزی حقوق کتاب نیک تاشِس را سالها پیش در 1992 خرید و نیکلاس پیلِگی - فیلمنامهنویس رفقای خوب (1990) و کازینو (1995) - نسخهای از فیلمنامهی اقتباسی را در حوالی سال 1997 به پایان رساند. طبق شایعهها، اسکورسیزی حتی دست به انتخاب بازیگران زد و آمادهی تولید یکی از پرستارهترین فیلمهایش با حضور تام هنکس در نقش مارتین و جان تراولتا در نقش فرانک سیناترا، بهعلاوهی هیو گرانت، آدام سندلر و جیم کری در نقشهای مکمل شد. تداخل برنامهها و مذاکره سر بودجهی فیلم میان اسکورسیزی و کمپانی وارنر، پروژه را به تأخیر انداخت؛ که دستآخر با درگیر شدن اسکورسیزی در پروژه دارودستههای نیویورک و همکاری با برادران واینستین در کمپانی میراماکس همراه شد و بهکل تعطیل شد. دارودستهها... بیش از حد زمان برد و بهسختی به پایان رسید تا یکی از بدنامترین تولیدهای کارنامهی اسکورسیزی شود.
دارن آرونوفسکی و اقتباس از «فلیکِر»
رمان فلیکر (1991) درباره دانشجویی شیفتهی سینما در دانشگاه کالیفرنیا که در دنیای سیاه فرضیههای توطئه غوطهور میشود، کموبیش همان مصالح مورد نیاز دارن آرونوفسکی است. او پس از موفقیتهای پیدرپی پای/ پی (1998) و مرثیهای برای یک رؤیا (2000) در سال 2003 قرارداد کارگردانی این فیلم را امضا کرد. این پروژه از سال 1998 در دستور کار قرار گرفته بود، زمانی که تهیهکنندگان خط قرمز باریک (ترنس مالیک، 1998) حقوق کتاب را خریدند. آرونوفسکی قرار بود فیلم را به عنوان یکی از سه فیلم قراردادش برای «ریجِنسی اِنترپرایزِز» کارگردانی کند و جیم یولس - فیلمنامهنویس بازشگاه مشتزنی (دیوید فینچر، 1999) - قرار بود فیلمنامهی اقتباسی را بنویسد. تأخیرها، تولید را عقب انداخت تا اینکه آرونوفسکی از پروژه جدا شد.
گیرمو دل تورو «در کوهستان جنون»!
طرفداران هنوز در غم و اندوه از دست رفتن اقتباس تحققنیافتهی گیرمو دل تورو از رمان کوتاه و به زعم برخی «فیلمنشدنی» اچ. پی. لاوکرفت هستند. دل تورو هم مدتها میخواست این فیلم را بسازد و حتی فیلمنامه را در سال 2006 با همکاری متیو رابینز نوشت؛ این دو پیش از این در میمیک (1997) همکاری کرده بودند. اما پروژه زمانی بههم خورد که کمپانی وارنر از سرمایهگذاری روی فیلم سر باز زد چون بودجهی کلانی لازم داشت و در ضمن، نه پایان شاد داشت و نه داستان عاشقانهای در میان بود! در سال 2010 دل تورو پروژه را به کمپانی «یونیورسال» برد و جیمز کامرون به عنوان تهیهکننده و تام کروز در مقام بازیگر به فیلم ملحق شدند. دل تورو میخواست فیلم را با درجه نمایشی «آر» بسازد و همین باعث شد تا استودیو از ترس ناکامی در گیشه دست از کار بکشد. دل تورو باز هم ناامید نشد و پروژهاش را به کمپانی «فاکس قرن بیستم» برد اما در نهایت پس از اکران پرومتئوس/ پرومته (ریدلی اسکات) در سال 2012 بهکل منتفی شد چون ساختار داستانش بیش از حد به آن شباهت داشت.
اسپایک جونز و «هارولد و مداد شمعی ارغوانی»
جونز مدتها پیش از اینکه کار روی جایی که جانوران وحشی هستند (2009) را شروع کند، قصد داشت کتاب کودکانِ محبوب دیگری را بر پرده نقرهای تصویر کند: هارولد و مداد شمعی ارغوانی اثر کراکِت جانسن. جونز با موریس سِنداک، نویسندهی جایی که... دیدار کرده بود (کسی که جانسن را مرشد خود میدانست) و او یک سال را صرف پرداخت فیلم و شیوههایی کرده بود که میتوانست عکاسی زنده و انیمیشن را به طریقی باورپذیر تلفیق کند. این پروژه دو ماه پیش از تولید لغو شد چون مدیران جدید کمپانی «ترایاستار» احساس کردند ایدههای جونز برای فیلم آن قدر پرخطر است که به سود نینجامد. همهی چیزی که از این پروژه باقی مانده است یک فیلم کوتاه آزمایشی است.
دیوید لینچ و دنبالهی «سرپاککن»
لینچ در پی موفقیت اولین فیلم بلندش سرپاککن در سال 1977 مشغول کار روی فیلمنامهای با نام «رانی راکت» شد که هنوز نتوانسته است آن را فیلم کند. داستان درباره کارآگاهی یکپا بود که وارد بُعد دیگری میشود و کوتولهی سهفوتی که میتواند الکتریسیته را کنترل کند، مخفیانه به تعقیب او میپردازد. لینچ میخواست فیلمبرداری سیاهوسفید را با رنگی ترکیب کند اما هیچ استودیویی حاضر نشد روی چنین داستان عجیبوغریب و پرمخاطرهای سرمایهگذاری کند. لینچ تولید مرد فیلنما (1980) را آغاز کرد اما پس از پایان هر فیلم جدیدش یک بار دیگر شانس خود را برای راهاندازی این پروژه آزمود. او حتی مایکل جی. اندرسن (که در قالب «مردی از مکان دیگر» در تویین پیکس ظاهر شد) را برای نقش اصلی انتخاب کرد. به هر حال لینچ هر بار که استودیو و کمپانی تازهای را برای تولید پروژه پیدا کرد، از جمله «امریکن زوییتروپ»، آن کمپانی بلافاصله پیش از شروع فیلمبرداری ورشکسته شد! لینچ همواره گفته است که اگر دوباره در حسوحال این پروژه قرار گیرد میتواند آن را تولید کند، اما حالا که او سالهاست از سینما خداحافظی کرده و نظر مساعدی درباره وضعیت این هنر و تجارتش ندارد، باید گفت که «رانی راکت» مرده است!