
سیر شمایل نگارندهی آثار علمی تخیلی و فانتزی میتواند ارجاعات دیگری نیز داشته باشد. یک چنین جزء مهمی را در کمدی رمانتیکهای کلاسیک دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ نیز میتوان ردیابی کرد که اسکروبال (screwball) که معنای کمدی آدمهای عجیب و غریب و ابله نیز میدهد. در این کمدیها با استفاده از زندگیهای ایدهآل شخصیتهای رمانتیک ما به عنوان تماشاگر دست انداخته میشویم و حتی در پسزمینه، جنبههای لودگی این آثار ما را به هراس میاندازد. ماهیت دقیق این «هراس» در کمدیهای کلاسیک «یک زوج» از جمله در یک شب اتفاق افتاد (۱۹۳۴) و کمدی رمانتیکهای دوران مدرن مانند عروسی بهترین دوستم (۱۹۹۷) کاملاً با هم متفاوت است. با این حال در این آثار مشابهتهای پنهان و جهانشمولی وجود دارد که در نهایت برای مخاطبان آسایش خاطر به همراه میآورد که به یک نسبت خندهدار و مضحک نیز هست.
فیلمهای موزیکال
ریک آلتمن تاریخنگار و نظریهپرداز سینما، فیلم موزیکال را پیچیدهترین شکل هنری مینامد که تاکنون طراحی شده است. منتقد دیگری به نام جین فئور میگوید: «سالها پیش بسیاری از عاشقان سینما به این میخندیدند که کتابهایی جدی دربارهی وسترنهای بزن و بکش جان وین و آثار عاشقانهی اشکانگیز راک هادسن نوشته میشود. در آن دوره کمکم ژانرهای هالیوودی از چشم انداز ایدهئولوژیک و فرهنگی مورد بررسی قرار میگرفتند تا این که وسیلهای برای پرورش ستارگان سینما و یا سرگرمی صرف باشند. به تدریج وسترنها، ملودرامها و فیلمنوارها از لحاظ بررسی انتقادی دستیافتنیتر شدند. با این حال از نظر خیلی از ما یک ژانر اصالتاً هالیوودی است و نمیتوانیم فیلمها را به عنوان اثری ایدهئولوژیک در نظر بگیریم. چه بسا اکنون وسترنها را به عنوان نقطهی تضاد میان تمدن و هرج و مرج در نظر میگیرند اما همچنان فرد آستر به عنوان نماد سینما موزیکال، غیرقابل وصف باقی مانده است.» آلتمن فیلم موزیکال را به سه دسته تقسیم میکند: موزیکالهای افسانهی پریان، موزیکالهای نمایشی و موزیکالهای مردمی. نوع اول شامل فیلمهایی مثل جادوگر شهر اوز (۱۹۳۹) و یک آمریکایی در پاریس (۱۹۵۱) است. موزیکالهای نمایشی مانند نخستین فیلم ناطق تاریخ سینما خوانندهی جاز (۱۹۲۷) وموزیکالهای مردمی مانند مرا در سن لوییز ملاقات کن (۱۹۴۴)، اوکلاهاما! (۱۹۵۵) و داستان وست ساید (۱۹۶۱). در سالهای اخیر تلاشهایی صورت گرفت تا ژانر موزیکال بار دیگر زنده شود. ساخته شدن آثاری مثل رقصنده در تاریکی (۲۰۰۰)، مولن روژ (۲۰۰۱) و شیکاگو (۲۰۰۲) در شمار چنین تلاشهایی محسوب میشوند.
بازسازیها و دنبالهسازیها
سنت بازسازی و دنبالهسازی در صنعت سینما چیز تازهای نیست و با این که در سرتاسر تاریخ سینما به وقوع پیوسته اما در دورههایی شدت پیدا کرده است. از اوایل دههی ۱۹۷۰ بسیاری از فیلمها به عنوان بازسازی و دنبالهسازی روانهی سینماها شدند، در این دهه تعداد فیلمهای تولید شده ارژینال رو به نقصان نهاده بود و هالیوود به بازسازی و دنبالهسازی آثار گذشته روی آورد. شاید مهمترین دلیل چنین اقدامی افزایش هزینهی تولید فیلمها بود. هرچه سرمایهی تولید فیلمها افزوده میشد، خطر عدم استقبال تماشاگران و شکست فیلمها نیز بیشتر و بیشتر میشد. بسیاری از بازسازیها و دنبالهسازیها بر اساس آثاری بوده که اثبات کردهاند همچنان پرطرفدارند. بنابراین استودیوهای فیلمسازی فیلمهایی را بازسازی کردند که فروش آن تضمین شده بود. تودههای تماشاگران نیز از سر کنجکاوی علاقهمند بودند که ببینند بازسازی فیلمهای قدیمی واجد کدام ویژگیها است. کارگردانهای آثار بازسازی شده، جدای از موضوع استقبال و فروش چنین فیلمهایی مایل بودند که تغییرات خلاقانهای در این نسخههای جدید اعمال کنند. هرچند که برخی از این تلاشها ناموفق از آب درآمدند. بازسازی روانی (۱۹۹۸) از سوی گاس ون سن به عنوان یک شکست تلقی شد. هیچکاک تنها به خاطر وجود یک صحنهی خشونتبار در روانی (۱۹۶۰) تمام فیلمش را سیاه و سفید فیلمبرداری کرد در حالی که گاس ون سن فیلمش را رنگی فیلمبرداری کرد تا بر خشونت داستان بیفزاید. در ادامه به برخی از آثار بازسازی شده پرداخته شده است.
تغییرات مهم در سبک سینمایی، رویکرد اجتماعی، شیوهی زندگی مردم یا علایق آنها: بهشت میتواند منتظر بماند (۱۹۷۸) بازسازی آقای جردن میآید (۱۹۴۱)؛ ستارهای متولد میشود (۱۹۷۶) بر اساس فیلمی به همین نام و محصول ۱۹۴۱؛ گریز [در ایران: این فرار مرگبار] (۱۹۷۲) که در ۱۹۹۴ فیلمی به همین نام و با یک زوج سینمایی جدید بر اساس فیلم پکینپا ساخته شد.
تغییرات تکنولوژیک: دلیجان (۱۹۶۶) بر اساس فیلمی به همین نام از جان فورد، محصول ۱۹۳۹ اما این بار رنگی، با فیلمبرداری پردهی عریض و صدای استروفونیک؛ بنهور (۱۹۵۹) بر اساس فیلمی به همین نام و محصول ۱۹۲۶؛ کینگ کونگ (۲۰۰۵) و کینگ کونگ (۱۹۷۶) که هر دو بر اساس فیلمی به همین نام، محصول ۱۹۳۳ ساختهشدهاند. تکنیکهای انیمیشن پذیرفتنی در نسخهی پیتر جکسن این نسخه را حتی از نسخهی ساختهی جان گیلرمن متمایز کرده است. بازسازی دراکولای برام استوکر (۱۹۴۳/۱۹۸۹) و فرانکنشتاین مری شلی (۱۹۳۱/۱۹۹۴) واجد ویژگیهایی مانند رنگ، پردهی عریض و صدای چند باندی هستند.
تغییرات به دلیل سانسور: آثاری مانند پستچی دوبار زنگ میزند (۱۹۴۶/۱۹۸۰)، تنگهی وحشت (۱۹۶۲/۱۹۹۱) در بازسازیها توانستند از نسخههای قدیمی فراتر بروند.
پارانویاهای جدید: هجوم ربایندگان جسد (۱۹۵۶/۱۹۷۸) از ترسهای ناخودآگاه و غلبهی کمونیستها در دههی ۱۹۵۰ به ترس از «بیگانهها» تغییر کرد. این فیلم در سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۷ بازسازی شد.
بازسازی آثار بینالمللی:چالش خلاقهی بازسازی یک فیلم در فضای جغرافیایی، فرهنگی و زبانی متفاوت، نتایج جالبی به وجود آورد. هفت سامورایی (۱۹۵۴) ژاپنی به وسترن آمریکایی هفت دلاور (۱۹۶۰) بدل شد. از نفس افتاده (۱۹۶۰) در آمریکا و در ۱۹۸۳ بازسازی شد. محل وقوع رخدادها از پاریس به لسآنجلس تغییر کرد و ملیت شخصیتهای اصلی معکوس شد. بیخوابی (۲۰۰۲) با استفاده از ستارگان سینمای آمریکا به جای بازیگران نروژی به کارگردانی کریستوفر نولان بازسازی شد. چشمانت را باز کن (۱۹۹۷) ساختهی الخاندرو آمنابار به آسمان وانیلی (۲۰۰۱) با حضور تام کروز بدل شد.
آنچه که خصوصاً در بازسازی آثار بینالمللی نکتهای مهم محسوب میشود، تغییرات ساختاری است که در نسخههای بازسازی شده به چشم میخورد. از نفس افتاده درواقع به دلیل نوع تدوین خاص آن در تاریخ سینما مطرح است. هفت سامورایی به دلیل تدوین صحنههای پر جنب و جوشی که دارد، همچنین شخصیتپردازی دقیق کوروساوا شناخته میشود؛ در حالی که سازندگان نسخههای آمریکایی چنین آثاری بیش از آن که به روح اصلی آثار وفادار باشند، ترجیح دادهاند نسخههای «رنگارنگ» و تماشاگر پسندی ارائه کنند. به نظر میرسد در مواردی مانند بازسازی یوجیمبو (۱۹۶۱) از سوی سرجیو لئونه در به خاطر یک مشت دلار (۱۹۶۴) فیلمسازان اروپایی بیش از فیلمسازان آمریکایی به روح اصلی اثر اقتباس شده وفادار ماندهاند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: