ورود سر بزنگاه
از نظر بسیاری از کسانی که با الیسن کار کردهاند، او «هان سولو»ی فیلمسازی است - سولو، نام شخصیتی در فیلمهای جنگ ستارگان. و به گفتهی یواکین فینیکس، بازیگر استاد «درست وقتی وارد کار میشود و اوضاع را روبهراه میکند که فکر میکنی دیگر همه چیز تمام شده است.» اخذ تصمیمهای سریع حین صرف غذا شیوهی کار الیسن است. او با کارگردان سر میز مینشیند و توضیح میدهد که آمده فیلم را نجات بدهد و هدفش پول درآوردن نیست. محض نمونه او در رستورانی خالی از مشتری با بنت میلر پشت میز نشسته بود و از او پرسیده بود که سرگرم کار روی چه پروژههایی است و به خصوص کدامیک از آنها به مشکل برخوردهاند. ساخت شکارچی روباه طی این جلسه مورد تأیید الیسن قرار گرفت. به گفتهی میلر: «ما هر دو آدمهای عجیبوغریبی هستیم و خیلی خوب بود که کاملاً تنها بودیم. به مگان گفتم با این کارهایی که میکنی داری خودت را به دشمن ملت و یک هدف در هالیوود تبدیل میکنی و خیلیها برای شکست تو دست به دعا خواهند برد. اما من میتوانم کمک کنم. من کنارت خواهم بود.»
در حقیقت، بسیاری از فیلمهایی که الیسن در تولیدشان نقش داشته، پروژههای به بنبست رسیده و دچار مشکل بودهاند. جان هیلکوت، کارگردان بیقانون ماجرای نجات فیلم را این طور شرح میدهد: «ما با کمپانی سونی قرارداد داشتیم اما بعد از بحران اقتصادی سال 2008 آنها گفتند که دیگر فقط بلاکباستر یا کمدیهای کمخرج تهیه میکنند. ما سراغ هر استودیویی که به ذهنمان میرسید رفتیم و فقط توانستیم یک کمپانی فرانسوی را پیدا کنیم که کار تولید را بر عهده بگیرد؛ البته آنها هم نیاز به یک پخشکنندهی آمریکایی داشتند. به همین خاطر ما فیلم را در ازای دریافت هیچ به پخشکنندگان آمریکایی پیشنهاد دادیم و گفتیم فیلم مال شما و فقط کافیست بودجهای برای تبلیغاتش در نظر بگیرید. اما با این شرط هم هیچ پخشکنندهای حاضر به همکاری نشد.» الیسن به همراه مایکل بنارویا، وارثی از حوزهی معاملات املاک در سیاتل، وارد ماجرا شد تا فیلم را نجات بدهد. به گفتهی هیلکوت: «یک روز به تاریخ فسخ قراردادهای عوامل مانده بود و آژانس هنرمندان خلاق اتاق جنگی تشکیل داده بود تا بتواند به تفاهمنامهی کلی برسد. تا آن روز مگان را ندیده بودیم. مگان با عجله خود را به جلسه رسانده بود و در مسیر ماشینش را به این طرف و آن طرف زده بود. درها را برای ورود مگان باز نگه داشته بودند تا بتواند در کمترین زمان ممکن به جلسه برسد.» در میان تنشهای موجود در آن جلسه مگان با آرامش رفتار میکند. «مگان به من اطمینان خاطر داد که متحد کارگردان است و در یکی از مراحل بحث بدون آنکه از طرف کسی تحت فشار باشد، به من پیشنهاد داد که نسخهی کارگردان را برای نمایش راهی سینماها بکنیم.»
یک سرمایهگذار با بینش سینمایی، پا به هالیوود گذاشته بود و طولی نکشید که توجه گروههای ردهبالای هالیوود را به خود جلب کرد. وقتی هیلکوت سرگرم پیدا کردن لوکیشن بود، او با جوآن سلار، همکار پل توماس اندرسن، حرف زد چون سلار خیلی کنجکاو بود و میخواست درباره مگان اطلاعات بیشتری کسب کند. جلسهای تشکیل شد تا درباره فیلمنامهی استاد بحث شود؛ همان متنی که کمپانی «یونیورسال» ساختش را قبول کرده بود اما وقتی بودجهاش حدود 35 میلیون دلار برآورد شده بود، از تولید آن انصراف داده بود. به گفتهی یکی از افراد نزدیک به پروژه: «مگان کاملاً زیر نفوذ پل توماس اندرسن قرار گرفت. فیلمسازان بزرگترین کلاهبرداران دنیا هستند و خیلیها، از جمله رؤسای استودیوهای بزرگ، را زیر سلطهی خود در میآورند.» وقتی الیسن وارد صحنه شد، اندرسن سرگرم مذاکره با «فاکس سرچلایت» برای توافق سر بودجهای 18 میلیون دلاری بود. اما بعد از صرف ناهار، الیسن دو برابر آن مبلغ را به اندرسن پیشنهاد داد چون فقط دلش میخواست این کار را بکند و توانایی انجام آن را هم داشت! الیسن حتی از تصمیم اندرسن دربارهی فیلمبرداری با نگاتیو 65 میلیمتری که خیلی گرانتر از 35 میلیمتری درمیآمد، هم حمایت کرد. دستاندرکاران صنعت سینما شوکه شدند. یکی از آنها گفته بود: «طبق هیچ منطقی روی سیارهی زمین نمیشود با بودجهای بالای 25 میلیون دلار به کار تولید استاد چراغ سبز نشان بدهی. نه فیلمنامه قابلیت چنین سرمایهگذاریای دارد، نه موضوع آن و نه پل توماس اندرسن به عنوان فیلمساز.» شاید حق با این فرد باشد چون گفته میشود الیسن رقمی حدود 20 میلیون دلار سر این پروژه ضرر کرده، اگرچه خود او این رقم را قبول ندارد.
همکاری پرفرازونشیب با هاروی واینستین
سال 2012 آن طور که انتظار میرفت، سال موفقیتآمیزی برای مگان نبود و با اینکه چند فیلم پرفروش در کارنامهاش داشت، به گفتهی منبعی آگاه دهها میلیون دلار ضرر کرد (البته مگان این موضوع را رد میکند). الیسن همان طور که شاهد شکست تجاری بعضی از فیلمهایش در گیشه بود - فقط بیقانون و سی دقیقه پس از نیمهشب اکران موفقیتآمیزی داشتند - سعی کرد تقصیر ناکامی مالی بعضی از فیلمها را به گردن دیگران بیندازد و به همین خاطر هاروی واینستین، تهیهکنندهی سرشناس و بانفوذ سینمای مستقل که پخش چند فیلم از او را بر عهده داشت، به یکی از دشمنان او تبدیل شد. رابطهی کاری الیسن و واینستین در ابتدا بسیار خوب بود اما دوستی و همکاری آنها در مرحلهی پسازتولید بیقانون دچار مشکل شد. میگویند ماجرا باز هم از همان دعوای همیشگی بر سر اینکه چه کسی باید خرج اضافی فیلم را بدهد شروع شده است. از طرف دیگر واینستین اصرار داشته که نسخهی تازهای از فیلم برای نمایش آماده شود که الیسن در نهایت با این پیشنهاد موافقت میکند. بیقانون فروش خوبی کرد و موفقیت تجاری برای همه بود.
اما وقتی استاد بر خلاف انتظار در اکران عملکرد خوبی نداشت، میان الیسن و واینستین فاصله افتاد. به گفتهی منبعی آگاه: «هاروی به مگان گفت که فیلم فروش خوبی ندارد چون پل توماس اندرسن و هنرپیشههای فیلم به اندازهی کافی کار رسانهای نمیکنند. مثل روز روشن است که هاروی از دو موضوع باخبر است؛ یکی اینکه مگان فکر میکند پل توماس اندرسن خداوندگار سینماست و دوم اینکه او صرفاً به خاطر اینکه از او خواسته شده سراغ کار رسانهای نمیرود. به همین خاطر طبق استنباط هاروی استقبال سرد از استاد تقصیر مگان است. مگان هم که بیستوچند ساله است و به همین خاطر وقتی آدمی مثل هاروی این حرف را به او میزند، آن را باور میکند. بعد هم هاروی او را به خاطر این موضوع شکنجه میدهد.»
میگویند کارهای واینستین چهارپنج بار مگان را به گریه انداخته و الیسن حتی یک بار گفته است اگر نتواند با واینستین کنار بیاید، از صنعت سینما خارج میشود، هرچند در نهایت موفق شد جایگاهی برای خود دستوپا کند. وقتی در ساخت فیلم بعدیشان یعنی آنها را با ملایمت بکش هاروی واینستین از الیسن خواست تغییرهایی در فیلم بدهد - هاروی زمان اکران فیلم را از تاریخ نمایش اصلیاش قبل از انتخابات به یک تعطیلی منتقل کرد - الیسن این کار را انجام نداد و حتی اجازه نداد واینستین نمایش آزمایشی برای فیلم بگذارد. متأسفانه فیلم در گیشهی آمریکای شمالی فروش خوبی نداشت. میگویند الیسن گفته است که دیگر با واینستین کار نخواهد کرد ولی از قرار معلوم دیوید اُ. راسل کارگردان و برادلی کوپر بازیگرِ کتابچهی راهنمای خوشبینی به تهیهکنندگی و پخش هاروی واینستین، که در ساخت گوشبُری آمریکایی به تهیهکنندگی الیسن با او همکاری کردند، سعی کردهاند بین این دو صلح برقرار کنند.
چند موقعیت ناخوشایند
نادیده گرفتن قوانین در هالیوود که با سلسله قوانین خاص خودش اداره میشود باعث شده الیسن در موقعیتهای ناخوشایندی قرار بگیرد. او در سال 2012 با سرمایهگذاری برای تولید عوارض جانبی، تریلری روانشناسانه به کارگردانی استیون سودربرگ با بودجهای معادل 23 میلیون دلار موافقت کرد. خبر قرارداد در رسانهها منتشر شد و بعد الیسن به صورت مکتوب کار پیشنهاد به بازیگران فیلم را انجام داد اما وقتی در جشنوارهی ساندنس بود، متوجه شد که نمایندگان بلیک لایولی، که سودربرگ او را برای نقش اول فیلم انتخاب کرده بود، خواهان دستمزد بیشتری هستند. الیسن هم از کوره در رفت و 12 هفته قبل از شروع فیلمبرداری سرمایهاش را از پروژهی ساخت فیلم بیرون کشید، هرچند به گفتهی سخنگوی او «قرار بود تا بسته شدن قرارداد بعدی هزینههای تولید فیلم تأمین شود.»
از این به بعد ماجرا بد و بدتر شد: نمایندگان لایولی او را از فیلم بیرون کشیدند و رونی مارا بلافاصله جایگزین او شد. وقتی تهیهکنندگان عوارض جانبی سراغ دیگر سرمایهگذاران هالیوودی رفتند، متوجه شدند جزییات قرارداد آنها با الیسن در اختیار سرمایهگذاران دیگر هم گذاشته شده، که این ماجرا در نوع خود و آن هم در صنعتی که حفظ اسرار بسیار مهم تلقی میشود، حرکتی بسیار خارج از عرف بود. میگویند خود الیسن هم رفتار خوبی نداشته و خبر خروجش از پروژه را از طریق واسطه به گوش سودربرگ رسانده است. به گفتهی سودربرگ: «تجربهی من میگوید وقتی قرار است معامله را با کسی بههم بزنی، بهترین کار این است که به او زنگ بزنی. وقتی پروژهی مانیبال (که در ابتدا فیلم سودربرگ بود و در نهایت بنت میلر آن را ساخت) بههم خورد، ایمی پاسکال، یکی از مدیران کمپانی سونی به من زنگ زد و گفت که میخواهند کار تولید فیلم را متوقف کنند. در مواردی مثل این انتظار میرود طرف گوشی را بردارد و این خبر را بدهد.»
الیسن، که به این معروف بوده که حین فیلمبرداری بدون گفتن حتی یک کلمه روبهروی مونیتور مینشیند (به گفتهی داگلاس ویک، تهیهکنندهی بیقانون حین تولید فیلم «او سر صحنه برای انجام هر کاری اجازه میگرفت و با کمال میل در اتاق تدوین را به روی او باز میکردیم») بهتازگی شروع به اعمال سلیقه درباره فیلمها کرده و از قرار معلوم نظرهای او همیشه هم با واکنش مثبت روبهرو نمیشود. به گفتهی نزدیکان الیسن: «مگان از یک طرف میخواهد به همه آزادی عمل بدهد چون کار در هالیوود این روزها به کاری گروهی تبدیل شده اما از طرف دیگر دوست دارد در تولید فیلم نقشی ایفا کند. اسکات رودین و هاروی واینستین تمام روز به همه میگویند چه کار باید بکنند و به دلیل اینکه بیش از حد در کار ساخت فیلم دخالت میکنند، نقش عمدهای در تولید فیلمها دارند. بخشی از خوب و مؤثر بودنشان هم به همین نکته برمیگردد. بخشی از وجود الیسن هم میخواهد هنرمند باشد. اصلاً همه به این خاطر وارد صنعت سینما شدهاند.»
با وجود مسیر پرفرازونشیبی که الیسن طی این چند سال طی کرده، خیلیها در هالیوود میگویند اینکه بعضیها فکر میکنند الیسن در کارش موفق نخواهد شد، ایدهای ناشیانه است. مارک بول، فیلمنامهنویس سی دقیقه پس از نیمهشب یادآوری میکند که «هر استودیویی سالهای کسادی دارد» و ایمی پاسکال که مگان را «سرسخت» و «باهوش» توصیف میکند، میگوید نباید خیلی سریع دور اسم او را قلم گرفت چون تا به حال زن سرمایهگذاری در سطح الیسن قدم در هالیوود نگذاشته است: «میدانید مشکل کجاست؟ گاهی وقتها زنها را سختتر مورد قضاوت قرار میدهند. به نظرم اگر مگان مرد بود، این طور به او نمیپریدند.»
طبق یکی از قوانین نانوشتهی هالیوود کافی است الیسن فقط یک فیلم تجاری بسیار موفق تولید کند تا به عنوان منجی شهر، مورد ستایش قرار بگیرد. چهطور میشود گفت چنین چیزی غیرممکن است آن هم وقتی که الیسن به سینماگران مؤلف هالیوود اعتماد میکند؟