نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » چشم‌انداز1394/06/15


باید به خاطر سپرد

به بهانه‌ی صدمین سالروز تولد اینگرید برگمن و بزرگداشت‌هایش

ترجمه‌ی رضا حسینی

 

اینگرید برگمن یکی از مهم‌ترین بازیگران زن قرن بیستم بود که هم‌چنان در فرهنگ و تاریخ سینما یک شمایل ویژه به حساب می‌آید؛ لبخند او هنوز تابناک و پرطراوت است و بر پرده‌ی نقره‌ای می‌شکفد، و چهره‌ی زیبایش در «اکستریم کلوزآپ»های آثار آلفرد هیچکاک، جرج کیوکر، روبرتو روسلینی، اینگمار برگمان و بسیاری از دیگر کارگردانان برجسته‌ی تاریخ سینما پر از تردید و مشغله‌ی ذهنی می‌شود. موزه هنرهای معاصر و آکادمی موسیقی بروکلین به بهانه‌ی صدمین سالروز تولد برگمن در سال 1915 در سوئد، برنامه‌ی دوجانبه‌ای برای مرور آثار این ستاره سینما ترتیب داده‌اند که از 29 ماه اوت شروع شده است و تا اواخر ماه سپتامبر ادامه خواهد داشت و در آن بیش‌تر فیلم‌های مهم برگمن به نمایش درمی‌آیند.
قرار است بعضی از این فیلم‌ها توسط سه دختر برگمن (پیا لیندستروم، اینگرید روسلینی و ایزابلا روسلینی) در موزه هنرهای معاصر معرفی شوند. طبق برنامه‌ریزی انجام شده، در روز دوازدهم سپتامبر، ایزابلا با همراهی جرمی آیرونز روی صحنه‌ی تالار اپرای هاوارد گیلمن در آکادمی موسیقی بروکلین حاضر خواهد شد تا به مادرش ادای احترام کند.
من به‌تازگی با سه دختر برگمن درباره او به عنوان یک انسان، یک مادر و یک بازیگر صحبت کرده‌ام. آن‌ها بر خلاف فرزندان غم‌زده‌ی سایر ستارگان سینما در چنین شرایطی، فرهیخته، گرم، باهوش و بافهم نشان دادند و هر سه صداهای موزیکال و خنده‌های مسری داشتند که آوا و روح برگمن را در فضا طنین‌انداز می‌کرد.
لیندستروم فقط ده سالش بوده که برگمن و روبرتو روسلینی به‌واسطه‌ی همکاری‌شان در فیلم «استرامبولی» (1950) در ایتالیا به یکدیگر دل می‌بازند. لیندستروم که امروز به عنوان ژورنالیستی در صنعت نمایش فعالیت می‌کند درباره این اقدام مادرش با نوعی دل‌خوری می‌گوید: «او فقط... کاری را کرد که دلش می‌خواست!» اینگرید و ایزابلا که دوقلوهای همزاد برگمن و روسلینی هستند و به‌ترتیب ادبیات ایتالیایی در دانشگاه نیویورک و بازیگری را آموخته‌اند، هم تا حدی تجربه‌های متفاوتی از مادرشان دارند.
ایزابلا درباره مراسم بزرگداشت مادرش می‌گوید: «من برای ادای احترام به مادر از کتاب خودزندگینامه‌ای خودش که نایاب شده، استفاده می‌کنم تا با کلمات خودش از او تجلیل کنم. برای این کار از فیلم‌هایی استفاده می‌کنیم که خود او گرفته و به زمان فیلم ژاندارک (1948) و پیش از آن برمی‌گردد؛ چون همان طور که می‌دانید پدرش عکاس و فیلم‌بردار بود و در آن زمان با اجاره کردن دوربین، از کودکی دخترش تصویر برداشته که برای آن دوران کاری غیرمعمول بود.»
اینگرید در ادامه می‌گوید: «پدربزرگ‌مان نقاش و عکاس بود و می‌خواست مادرم خواننده‌ی اپرا شود. برای همین او را به کلاس‌های اپرا برد ولی او صدای لازم برای این کار را نداشت. اما همین تجربه رفتن به اپرا بود که مادرم را به فضای صحنه و نمایش علاقه‌مند کرد. او در کتابی که نوشته، زیاد درباره کار و فعالیت‌های بازیگری‌اش ننوشته است... مادربزرگ خیلی زود درگذشت و از این رو پدربزرگ‌مان تأثیر زیادی روی مادر گذاشت. متأسفانه ما چیز زیادی درباره مادربزرگ‌مان نمی‌دانیم... احتمالاً سایر آدم‌ها فقط چند عکس از مادرشان دارند اما من وقتی دلم برای مادرم تنگ می‌شود می‌توانم فیلم‌هایش را تماشا کنم! من فیلم‌هایی را که برای برنامه مرور آثار مادر انتخاب کرده‌ام خیلی دوست دارم و واقعاً نمی‌توانم فقط یک فیلم را به عنوان اثر محبوبم انتخاب کنم... من این تصمیم مادرم را دوست دارم که در نقش دختر خوب فیلم دکتر جکیل و آقای هاید (1941) بازی نکرد و در عوض دلش می‌خواست نقش دختربده را بازی کند؛ این نشان می‌دهد که او در تصمیم‌گیری آدم مستقلی بوده. تماشای فیلم‌هایی که مادرم در جوانی‌اش بازی کرده است برای من کار راحت‌تری است چون به‌نوعی از آن روزگار و تصویر او دورترم. اما وقتی پای تماشای فیلمی مثل سوناتای پاییزی (1978) به میان می‌آید کار برایم به‌مراتب دشوارتر می‌شود چون همان تصویری است که از مادرم می‌شناسم.»
لیندستروم در ادامه‌ی حرف‌های خواهرش می‌گوید: «من سوناتای پاییزی را از این جهت انتخاب کردم که فیلم درباره مادرم است و درباره اینگمار برگمان و همه زنان و ستارگان زنش؛ و درباره این مسأله‌ی پیچیده که هنوز درباره‌اش صحبت می‌کنیم: اگر کسی استعدادی داشت نباید از آن استفاده کند؟ و در عوض باید خانه بماند و فرزندانش را بزرگ کند؟ در نسل‌های گذشته اگر توانایی مالی وجود داشت برای بچه‌ها دایه می‌گرفتند. من نیز همین طور بزرگ شدم ولی در زمان ما به دایه  می‌گفتند: «governess». ماندن در خانه برای مادرمان چندان رضایت‌بخش و قانع‌کننده نبود... من سوناتای پاییزی را دوست دارم چون مادرم بازی فوق‌العاده‌ای در آن دارد و علاوه بر آن، زمانی است که شما فقط مجذوب زیبایی ظاهری و فیزیکی او نمی‌شوید و در او به‌مراتب چیزهای بیش‌تری می‌بینید. در فیلم‌های ابتدایی او، زیبایی‌اش اولین چیزی بود که دیده می‌شد. فکر می‌کنم کسی در این مورد گفته است که اینگرید برگمن می‌توانست دفترچه‌ی تلفن بخواند و همه به او خیره شوند... من با دیدن فیلم‌های مادرم بزرگ نشدم و تا سال‌ها فیلم‌های سوئدی او را ندیده بودم. به عنوان هنرور در ژاندارک حضور داشتم. مادرم همیشه می‌خواست سر صحنه باشد چون شیفته‌ی ویکتور فلمینگ بود... ما هم لحظه‌های بد زندگی خودمان را داشتیم. البته رفتار آدم‌هایی را نمی‌فهمم که میل دارند تصویر والدین‌شان را خراب کنند. شما کسی را داشته‌اید که همه فکر می‌کنند او فوق‌العاده و بی‌نقص بوده است و حالا می‌خواهید پاشنه‌های آشیل او را برملا کنید؟ اگر والدین شما مشهور نباشند هیچ کس علاقه‌ای به این مسائل ندارد. ما تصمیم گرفتیم که خاطرات غم‌انگیز و ناخوشایندمان را برای خودمان نگه داریم.»
اینگرید این طور ادامه می‌دهد: «مادرم عاشق بازیگری بود و از تئاتر خیلی لذت می‌برد اما مثل پدرم، وقتی خانه می‌آمد هرگز درباره کارش صحبت نمی‌کرد؛ که این کار از جهتی ستودنی است. او در خانه، مادر ما بود و ما درباره نیازمان به کفش‌های نو یا چیزهای دیگر صحبت می‌کردیم! وقتی در برادوی نمایش "More Stately Mansions" اثر یوجین اونیل را اجرا می‌کرد، با او بودم و دیدم که پیش از رفتن روی صحنه و بازی کردن، زمانی را برای خلوت کردن با خودش و تمرکز لازم دارد؛ و سپس روی صحنه می‌رفت و فرد دیگری می‌شد...»
اینگرید در پایان می‌گوید: «او وقتی به خاطر سرطان داشت جانش را از دست می‌داد، بازویش متورم شده بود و این زمانی بود که او زنی به نام گولدا (1982) را برای تلویزیون کار می‌کرد. او وقتی مشغول کار نبود، بازویش را می‌پوشاند ولی عکاسان می‌خواستند از او عکس بگیرند. آن‌ها وقتی شما رو به مرگ هستید هم می‌خواهند از شما عکس بگیرند و تصویر شما را در وضعیت بدی ثبت کنند. این کار قلب مرا می‌شکست چون مادرم این موضوع را می‌فهمید و فقط می‌گفت: "باشه. دوست دارید مرا در حال مرگ و این طوری ببینید؟" و کاور دستش را باز می‌کرد تا همه آن را ببینند. فکر می‌کنم زندگی او در این رفتارش خلاصه می‌شود. او این معرفت و میل به پذیرش مسائل را در خود داشت.»

[منبع: دن کالاهان، راجرایبرت‌دات‌کام]

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: