شانتال آن آکرمن، فیلمساز و هنرمند بلژیکی که در سیتی کالج نیویورک استاد سینما هم بود، دیروز در 65سالگی درگذشت. او با فیلمی که در سال 1975 با عنوان ژان دیلمان، شمارهی 23 کهدو کومرس، 1080 بروکسل ساخت، خودش را به جهان سینما معرفی کرد و در پی آن آثار مهمی مانند اخباری از خانه (1977)، دههی طلایی هشتاد (1986)، از شرق (1983) و در بند (2000) را به کارنامهی هنریاش افزود. جدیدترین فیلم او نه یک فیلم خانگی نام دارد که تابستان امسال در جشنوارهی فیلم لوکارنو به نمایش درآمد و این هفته در جشنوارهی فیلم نیویورک هم روی پرده خواهد رفت.
آکرمن ششم ژوئن 1950 در خانوادهای لهستانی در بروکسل به دنیا آمد. مادرش از آوشویتس برگشت و تشویشهای او به مضمونی تکرارشونده در فیلمهای دخترش تبدیل شد. اغلب فیلمهای آکرمن در زمان واقعی فیلمبرداری شدهاند و در مکانی که بخشی از هویت شخصیت است. او بهکرات زنان را سر کار یا در خانهشان تصویر کرد و به ترسیم روابطشان با مردان، زنان، بچهها، غذا، جنسیت، رمانس و هنر پرداخت. قابهای آثارش با دقت ترکیببندی شدهاند و از این رو، اگر تماشاگر لحظهای غافل شود ممکن است چیز مهمی را از دست بدهد. در این شرایط، هر لحظه از فیلمهای آکرمن آبستن انتظار برای وقوع حادثهای است. سنگینی و تأثیر تاریخ، بهخصوص وقایعی که والدینش پشت سر گذاشته بودند، بر لحظهلحظهی آثارش مشهود است. او که بر جزییات بهظاهر پیشپاافتاده و جنبههای دنیوی زندگی روزمره متمرکز بود، پروتاگونیستهایی را در فیلمهایش آفریده است که گاهی وقتها ولگردهایی هستند که در گوشهوکنارها، شگفتیهای پنهان زندگی را مییابند و گاهی شبیه آدمماشینیهایی هستند که وظایف زندگی روزمره بر عهدهشان قرار داده شده است. با این حال، خیلیها به این موضوع اشاره کردهاند که آکرمن در کنار نمایش پیچیدگیهای رنجآور زندگی بشر، یک فیلمساز و آدم رمانتیک هم بود. فیلمهای او مملو از موسیقی، جادوی شانس، اشتیاق و امید هستند.
آکرمن در کتاب زندگینامهای خود به این موضوع اشاره کرده است که همان شبی که فیلم پیِرو خله (ژانلوک گدار، 1965) را در پانزدهسالگی تماشا کرد، تصمیم گرفت فیلمساز شود؛ و از این فیلم آموخت که فیلمسازی میتواند شخصی و تجربی هم باشد. او در پی این تصمیم در هجدهسالگی وارد مدرسه فیلمسازی شد اما در جریان همان ترم اول مدرسه را ترک کرد و فیلم سیزدهدقیقهای سیاهوسفید شهرم را منفجر کنید (Saute ma ville) را به صورت 35 میلیمتری ساخت که در جشنوارهی فیلم کوتاه اوبرهاوزن سال 1971 به نمایش درآمد و سکوی پرتابی شد برای او.
نقل قولهایی درباره آکرمن و سینمایش
جنت برگستروم در سایتاندساند: «آکرمنِ فیلمساز، زمانی به بلوغ رسید که عصر جدید فمینیسم بود و فیلمهایش به متون کلیدی در عرصهی روبهرشد نظریهی فیلم فمینیستی تبدیل شد. فمینیسم این سؤال بهظاهر ساده را مطرح کرد که وقتی زنی در فیلم صحبت میکند نمایندهی چه کسی است؟ همان شخصیت است؟ کارگردان است؟ یا... آکرمن به طور قانعکنندهای بر این موضوع اصرار داشت که سبک و شیوهی ملاحظه در فیلمهایش، بیش از خود داستانها، نقطه نظر فمینیستی را در بر میگیرد. بحثهای زیادی درباره چگونگی فرم یک "سینمای نیو ویمین" حول دوگانگی مفروض بین اثر واقعگرا (در دسترس) و آوانگارد (نخبهگرا) جریان دارد؛ و فیلمهای آکرمن نشان میدهند که چنین تمایزهایی نامربوط و خارج از بحثاند و تقلیلدهندگی چنین دستهبندیهایی را به نمایش میگذارند.»
انستیتو فیلم بریتانیا چند وقت پیش اعلام کرد که فیلم ژان دیلمان... در نظرسنجی اخیر سایتاندساند در جایگاه سیوپنجمین فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفته است؛ بالاترین جایگاه این فهرست که فیلمی به کارگردانی یک زن آن را تصاحب کرده است. جی. هوبرمن، منتقد برجستهی سینما، این فیلم دویستدقیقهای را به عنوان نسخهی طولانی و گستردهی اولین سکانس از یک فیلم هیچکاکی توصیف کرده است که در آن مفهوم تقطیری بدیمنی هیچکاک در چیزی نزدیک به زمان واقعی ارائه میشود.
جی. هوبرمن درباره اهمیت و جایگاه آکرمن: «او را که از لحاظ توانمندی و اصالت با ژانلوک گدار و رینر ورنر فاسبیندر قابلمقایسه است با قدرت میتوان مهمترین کارگردان اروپایی نسل خودش دانست.»
سام آدامز در مقدمهی گفتوگویش با آکرمن در سال 2010 در نشریهی ای.وی. کلاب: «او صدایی منحصربهفرد دارد. تماشای او در حال هدایت دلفین سیریگ در فیلمهای پشت صحنه موجود در نسخهای که کرایترین از فیلم ژان دیلمان... عرضه کرده است، لذتبخش است؛ اینکه او چهقدر جوان و کمسنوسال است اما با چه توانایی و اعتمادبهنفسی یکی از بزرگترین ستارههای سینمای فرانسه را هدایت میکند.»
مایکل اسمیت از خاطرهی برنامهی مرور آثار آکرمن در شیکاگوی سال 1997: «از او پرسیدم که فیلمسازی برایش در اروپا راحتتر است یا آمریکا (که در آن زمان کارگردانی کاناپهای در نیویورک با بازی ویلیام هرت و ژولیت بینوش را تمام کرده بود). پاسخش این بود که فیلمسازی در اروپا راحتتر است اما هر روز دشوارتر میشود چون صنعت فیلمسازی اروپا به طور روزافزونی از صنعت سینمای آمریکا پیروی و تقلید میکند.»
گلن کنی منتقد مطرح سینما: «هنوز مسحور فیلم در بند (2000) او هستم؛ یک "بد رمانس" مدرن که معتقدم بزرگترین اقتباس سینمایی از مارسل پروست است؛ بخشی به خاطر آزادی عملی که او در برخورد با منبع اقتباسش اختیار کرده است؛ که به آکرمن اجازه داده است هرچه بیشتر و کاملتر از یکانگی فلسفی و روانشناختی اثر پروست بهره بگیرد و بهواسطهی روشهای سینمایی در مفهوم زمان کاوش کند.»
معتبرترین روزنامهی فرانسه، «لو موند»، درباره مرگش: «تلخی مرگ شانتال آکرمن به اندازهی تأثیرش بر تاریخ سینما بزرگ و وصفنشدنی است؛ و اینکه او با انتخاب خودش از میان ما رفت، ژرفای و گستردگی این تلخی را بیاندازه میکند.»