نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » گزارش1395/09/24


دو شهر و یک راین

گزارش جشنواره فیلم مانهایم/ هایدلبرگ، (آلمان)

نیروان غنی‌پور

 

مسعود مهرابی در گزارش چهل‌و‌چهارمین دوره جشنواره فیلم مانهایم/ هایدلبرگ، این رویداد سینمایی را یکی از چهارراه‌های سینمای جهان معرفی و اشاره کرد: «جشنواره‌ای که در آن هر فیلمی که باب میل همه باشد به نمایش درنمی‌آید. هر فیلم و فیلم‌سازی، از شرق و غرب، جنوب و شمال، حق حضور بر سر این چهارراه را ندارد. هم‌چون پاره‌ای از جشنواره‌ها، بازار مکّاره نیست. شناسنامه دارد. هویت و هدف دارد.» به نظر می‌رسد این تحلیل پس از 21 سال با توجه به نگاه مدیران جشنواره هم‌چنان پا برجا است و در شصت‌و‌پنجمین دوره‌ی این جشنواره که 20 تا 30 آبان برگزار شد نیز تمرکز روی معرفی سینماگران جوان، فیلم‌اولی‌ها و کشف استعدادهای تازه بود.
بیش از چهل فیلم در جدول نمایش حضور داشتند که از این تعداد سی فیلم به تازه‌واردها و یازده اثر به کارگردانان کم‌تر شناخته‌شده‌ی سینمای مستقل اختصاص داشت. فیلم‌ها در بخش رقابتی به بخش‌های مسابقه‌ی بین‌الملل چهره‌های نو - که از سینمای ایران فیلم زمانی دیگر به کارگردانی ناهید حسن‌زاده در این بخش حضور داشت - و بخش کشف‌های نوآورانه‌ی چهره‌های جدید سینمای جهان به‌اضافه‌ی بخش فیلم‌های سینمای کودک‌ونوجوان تقسیم شده بود. نکته‌ی جالب توجه جدا نبودن آثار مستند از آثار داستانی در بخش‌های جشنواره و قرارگیری این فیلم‌ها در کنار هم برای تماشا و بحث در میان مخاطبان بود. بنابراین ویژگی مهم این جشنواره‌ی باقدمت و اسم‌ورسم‌دار آلمان (دومین جشنواره بعد از جشنواره برلین)، نمایش و معرفی فیلم‌هایی با بودجه‌ی کم و مستقل با حال‌وهوای به‌شدت تجربی است که این رویکرد در همه‌ی این چند دهه مورد استقبال سینماگران و منتقدان جهانی قرار گرفته است و در این بین فیلم‌سازان شاخصی چون تئو آنگلوپولوس، ژانگ ییمو، ویم وندرس، الکساندر سوکورُف، الیویه آسایاس و... در دوره‌های پیشین جشنواره موفق به کسب جایزه‌هایی شده‌اند.
امسال نیز مانهایم/ هایدلبرگ میزبانی چهارصد مهمان از سراسر جهان شامل کارگردانان و تهیه‌کنندگانی از 34 کشور را بر عهده داشت. همان گونه که از اسم جشنواره معلوم است از نظر اجرایی در دو شهر مانهایم و هایدلبرگ برگزار می‌شود و هر کدام به‌نوعی کارها را بین خودشان تقسیم کرده‌اند. برای نمونه مراسم افتتاحیه هر سال در هایدلبرگ و مراسم اختتامیه و اهدای جوایز در مانهایم برپاست. شهر مانهایم به عنوان یکی از شهرهای مهم ایالت بادن وورتِمبِرگ و محصور بین دو رود راین و نِکار، در ایام برگزاری جشنواره با انواع و اقسام مواد تبلیغی شهری، حال‌وهوایی سینمایی به خود می‌گیرد و معمولاً شهروندان از قشرهای گوناگون با شور و شوقی مثال‌زدنی از آن استقبال می‌کنند. تجربه‌ی شخصی فیلم دیدنم در کنار مردم مانهایم این بود که از کف و سوت و دست و اعتراض خبری نبود و همگی آرام تا انتهای فیلم می‌نشینند و در انتها به بحث و گفت‌وگو درباره فیلم می‌پردازند.
محل برگزاری جشنواره در مانهایم موسوم به «اشتات هاوس» یا تالار شهر، به معنای واقعی مکانی مناسب برای این رویداد فرهنگی است، چه از نظر سالن‌های نمایش فیلم و چه دفتر اداری و اجرایی روابط عمومی و بخش خدمات به مهمانان؛ و عنوان کاخ جشنواره واقعاً برازنده‌اش است. این سازه با نمایی مدرن واقع در میدان «پارادِپلاتس» از میدان‌های اصلی شهر که از لحاظ دسترسی به امکانات حمل‌ونقل عمومی و مراکز خرید و محل اسکان مهمانان جشنواره (با یک پیاده‌روی ده‌دقیقه‌ای از هتل می‌توان به کاخ جشنواره رسید) جایگاه مطلوبی دارد و از طبقه‌ی دوم بنا که محل اصلی جشنواره است با خیالی آسوده می‌توان به طبقه‌ی همکف (حاوی رستوران، کافه و فروشگاه بزرگ زنجیره‌ای خرید) و طبقه‌ی سوم به عنوان کتابخانه‌ی الکترونیکی شهر رفت‌وآمد داشت، بی‌هیچ دغدغه‌ای برای از دست دادن زمان نمایش فیلم‌ها. نکته‌ی مهمی که برایم بحث مقایسه با موقعیت برج میلاد خودمان در ایام برگزاری جشنواره فجر را پیش آورد که از منظر عظیم بودن سازه شبیه کاخ است ولی از نظر امکانات تخصصی برای اجرای جشنواره تخصصی فیلم هنوز با استانداردهای جهانی فاصله‌ی زیادی دارد و حاضران در برج میلاد به مانند ساکنان سرگردان در جزیره‌ای در فضایی جدا از شهر، لحظه‌های جذاب و دلپذیری را تجربه نمی‌کنند.
به غیر از اشتات هاوس، مخاطبان جشنواره می‌توانند فیلم‌ها را با چند خیابان فاصله در «سینما آتلانتیس» نیز ببینند. نقطه‌ی مقابل مکان جشنواره در دل شهر مانهایم، مکان اختصاصی جشنواره در هایدلبرگ بود که با برپایی چادری بزرگ در محیطی تماشایی و یک معماری دیدنی با فاصله‌ای محسوس نسبت به مرکز شهر موسوم به «چادر سینما»، شرایط تماشای آثار برای بیش از چهارصد تماشاگر را فراهم کرده بودند. مهمانان جشنواره در صورت تمایل هر روز می‌توانستند فاصله‌ی چهل‌دقیقه‌ای از مانهایم تا هایدلبرگ را با خودروهای در نظر گرفته شده طی کنند و به‌راحتی در مسیر میان دو شهر در رفت‌وآمد باشند. در ضمن، نه‌فقط این گونه نبود که در محل حرکت سرویس جشنواره حاضر شوی و در نبود وسیله مسئول این بخش بگوید خودتان چاره‌ای برای سفرتان کنید، بلکه خودرویی حتی به‌روزتر از وسیله‌ی قبلی برای این کار مهیا می‌کردند.
گاهی در این رفت‌وآمدها با همسفران جالبی برخورد می‌کردم؛ برای نمونه با مدیر جشنواره اینسبروک اتریش و مدیر جشنواره بلگراد و همسران‌شان همسفر شدم که بعد از معرفی و وقتی متوجه می‌شدند که از ایران آمده‌ام بحث درباره سینمای امروز ایران و درگذشت زنده‌یاد عباس کیارستمی و شرح ماجرای سفرشان به ایران داغ می‌شد و از فیلم‌های اصغر فرهادی به‌ویژه فروشنده می‌گفتند و آن را با آثار قبلی فرهادی مقایسه می‌کردند. برخی فروشنده را دوست داشتند و برخی دیگر از جدایی و درباره الی... می‌گفتند و آن‌ها را جلوتر از اثر تازه‌ی فرهادی می‌پنداشتند. اما در این بین مهم اثرگذاری این فیلم‌هاست که باب گفت‌وگو را در بین فرهنگ‌های مختلف باز می‌گذارد. در این رهگذر، تماشاگران و عموم مردم با احترام به وظایف شهروندی، خود را ملزم به حضور در جشنواره می‌دانستند و با خرید بلیت در گرم نگه داشتن تنور این رویداد فرهنگی شهرهای‌شان با شور و شوق مشارکت می‌کردند. آلمانی‌ها که به نظم و سازماندهی شُهره هستند فیلم‌ها را مطابق زمان اعلان شده در جدول برنامه به نمایش می‌گذاشتند؛ البته گاهی این نمایش‌ها با چند دقیقه تأخیر همراه می‌شد که برمی‌گشت به دیر حاضر شدن عوامل فیلم‌ها در کاخ جشنواره که باید در مراسم معرفی ابتدایی پیش از نمایش فیلم حضور می‌یافتند و برای تماشاگران مختصری درباره فیلم‌شان می‌گفتند. نکته‌ی مهم در این بین، اجرای مراسم توسط دکتر میشاییل کوتس مدیر جشنواره بود. پس از پایان نمایش فیلم هم بی‌فاصله تماشاگران به بخش گفت‌وگو و تبادل نظر درباره فیلم می‌رفتند و در جوی صمیمی و کارشناسانه با سازندگان فیلم (که اغلب تمایل داشتند کارگردان فیلم در مقام سازنده‌ی اصلی اثر در نشست باشد) شرکت می‌کردند. وقتی در نشست زمانی دیگر به عنوان تنها نماینده‌ی سینمای ایران در جشنواره، شرکت‌کنندگان از زبان تهیه‌کننده‌ی فیلم شنیدند که کارگردان به علت عدم صدور ویزا از سوی سفارت آلمان در تهران نتوانسته است به مانهایم بیاید، آه از نهادشان برخاست و دمغ شدند چون پرسش‌هایی درباره حال‌وهوا و محتوای فیلم داشتند که مایل بودند بی‌واسطه از خود کارگردان پاسخ‌ها را بشنوند. البته بعد معلوم شد که خانم کارگردان هم‌زمان در جشنواره دیگری در کلکته حاضر است.
اما بهترین قسمت جشنواره برایم رفتن به کنار راین و تجربه‌ی کم‌نظیر تماشای این رود مشهور بود. از همان آغاز سفر واژه‌های مهرابی (در گزارش جشنواره مانهایم/ هایدلبرگ) در توصیف رودخانه‌ی سربه‌زیر و متین راین به خاطرم می‌آمد: «رودخانه‌ای که وقتی به آن خیره شوی، اگر ذهنی مشوش نداشته باشی و زمینی نباشی، روح تو را با خود به دنیایی پاک و منزه می‌برد.» این توصیف جذاب از نگاه فردی است که فارغ از شنیده‌ها و تعاریف دیگران به تجربه‌ای شخصی در این باره دست یافته است؛ و به همین خاطر تک‌تک واژه‌هایش گیرا می‌شود و خواننده را درگیر می‌کند. چیزی فراتر از یک گزارش‌نویسی تخت و جشنواره‌گردی صرف. به همین علت از بدو ورود به مانهایم بی‌تاب تماشای راین بودم و مثلاً برنامه‌ریزی کرده بودم که بعد از چند روز فیلم دیدن به کنار این رود بروم اما بعد از تماشای نخستین فیلم در صبح روز اول جشنواره، طاقت نیاوردم و به کنار راین رفتم و محسور آرامش و روندگی‌اش شدم. به‌راستی چه رازی در این رود نهفته است که با سرچشمه گرفتن از کوه آلپ و در گذر از چهار کشور سوییس، فرانسه، آلمان و هلند در مسیری بیش از هزار کیلومتر، منبع الهام بسیاری از ادیبان و شاعران این مناطق شده و هر کدام در آثارشان از راین گفته‌اند؟ به نظرم پاسخ در تماشای مملو از سکوت و دوری از هیاهوهای ذهنی در برابر راین است که به‌سان آینه‌ای عمل می‌کند و تماشاگرش را به خود فرامی‌خواند. اصلاً چه کاری است که مثل شخصیت از کرخه تا راین با داد و فریاد و لحنی طلب‌کارانه از تقدیر خویش از خدای خود در کنار راین شکایت کنی؟ باید در برابر راین با آرامش نشست و فقط و فقط چشم به او دوخت. برخی از رودها این خصیصه را دارند. برای همین بعد از دقایقی حسی از دریغ و حسرت مرا فرا گرفت و بُرد به سفر سه سال پیش به جشنواره کودک‌ونوجوان اصفهان که پس از سال‌ها به تماشای زاینده‌رود بر 33 پُل رفتم و با صحنه‌ی غم‌انگیز نبودنش مواجه شدم. زاینده‌رود هم همین خصوصیت را داشت. بارش شدید باران هم ضیافت تماشای راین را برهم نمی‌زد ولی باید از دنیایش فاصله می‌گرفتم و به اشتات هاوس برمی‌گشتم چون برای معرفی و تماشای فیلم‌ها به جشنواره آمده بودم. پس در ادامه لاجرم باید به تعدادی از فیلم‌های حاضر در جشنواره بپردازم:

سه آرزو از هاندلو/ Drei Wünsche von Handloh
مستندی کودکانه با مایه‌های فانتزی به کارگردانی زیمونه یونگ محصول آلمان. گزارش سفر دسته‌جمعی و چندروزه‌ی کودکانی نه تا دوازده ساله که از فرانکفورت عازم منطقه‌ی هاندلو در ایالت بایرن می‌شوند و در کنار زندگی گروهی و اردویی دست به تجربه‌ی ساخت انیمیشن در قالب اِستاپ‌موشن با عروسک‌ها و سایر اشیا می‌زنند و به تماشای نمونه‌تصویرهای متحرک خود می‌نشینند. هر کدام از دختران و پسران در طول فیلم و در مقابل دوربین از آرزوها و خواسته‌های‌شان می‌گویند. این مستند به‌خوبی نمایشگر آموزش و فراگیری حس کار گروهی در دوران کودکی و بازتاب آن در آینده‌ی جامعه‌ی آلمان به‌ویژه نسل بعدی سینماگران این کشور است.

زمانی دیگر
فیلمی 82دقیقه‌ای از ناهید حسن‌زاده، محصول ایران. سمیه دختری جوان است که به خاطر رابطه با سربازی ناخواسته باردار می‌شود و با وجود مخالفت مادر و اطرافیانش بچه را به دنیا می‌آورد. قدیر پدر سمیه پس از یک سال تحمل زندان به دلیل درگیری با کارفرما آزاد می‌شود و به محض شنیدن جریان برخورد سختی با سمیه می‌کند و او را در خانه حبس می‌کند. بستگان قدیر او را به بی‌غیرتی محکوم می‌کنند و با فشار خواستار حذف سمیه و کودکش هستند. در این کشمکش‌ها مهر پدری قدیر مانع اتفاق‌های ناگوار برای دختر و نوه‌اش می‌شود. زمانی دیگر در بستر سینمای موسوم به جشنواره‌ای روایت می‌شود و همان بُن‌مایه‌های آشنای این سینما در دهه‌های 1370 و 1380 را دارد؛ فضای تیره و چرک خانه و روستا و برخوردهای ناآگاهانه و تعصب‌آمیز اهالی. نوع رنگ مونوکروم تصویر هم این مایه‌ها را تشدید کرده است. فیلم در ساختن جغرافیایش الکن عمل می‌کند، به طوری که اگر در تیتراژ پایانی اشاره به این روستای سرد و کوهستانی در اطراف فیروزکوه نمی‌شد هیچ نشانه‌ای وجود نداشت که بفهمیم این داستان در کجای ایران روایت می‌شود. بازی بازیگران به‌ویژه نقش سمیه چشم‌گیر نیست و انتخاب درستی برای این شخصیت به شمار نمی‌رود. به‌علاوه، بازی‌های یک‌دستی نمی‌بینیم. تنها نکته‌ی امیدبخش، شخصیت قدیر با بازی مجید پُتکی است که با وجود خشونت و استیصال او نسبت به این موقعیت حساس، رگه‌هایی از مهر پدرانه را به نمایش می‌گذارد؛ و برای همین بود که جایزه‌ی نقش اول مرد جشنواره، نصیب این بازیگر شد. فیلم به قول تهیه‌کننده‌اش (فری مَلک‌مَدنی) از حالا نامزد نمایش در گروه «هنر و تجربه» است.

آلمانی‌ها و یهودی‌ها/ Germans and Jews
مستندی ساخته‌ی یانینا کویینت محصول آمریکا. روایت نسل امروز آلمانی‌های یهودی مهاجر به آمریکا از مشاغل گوناگون که شبی دور میزی می‌نشینند و با هم شام می‌خورند و از معضل‌های سفر اجباری خانواده‌های‌شان از دوران آلمان نازی و گذر زمانی هفتادساله تا به حال می‌گویند و درباره موقعیت کنونی‌شان نیز صحبت می‌کنند. ابتدا به نظر می‌رسد این گپ‌وگفت دوستانه است ولی در ادامه چالش‌برانگیز می‌شود. فیلم اطلاعات مفیدی از جمله جمعیت 02/0 درصدی یهودیان در آلمان و جمعیت 27 درصدی تفکرات ضدیهودی در آلمان کنونی، به‌علاوه‌ی نمایش علامت‌های متمایزکننده‌ی نازی‌ها برای یهودیان ساکن برلین، عدم اجازه‌ی بازی به بچه‌های یهودی با کودکان آریایی تا نداشتن حق ازدواج با سایر آلمانی‌ها و خرید روزانه در ساعت مشخصی از بعدازظهر در مراکز خرید را به مخاطب می‌دهد. فیلم این پرسش‌های مهم را مطرح می‌کند که نسل کنونی بیش‌تر آلمانی هستند یا یهودی؟ و مصایب‌شان در جامعه آیا به نسل پیشین برمی‌گردد؟

رؤیای مارا آکامه/ Mara Akame`s Dream
فیلمی از فدریکو چِچِتی کارگردان مکزیکی. داستان درباره پسر نوجوانی به نام نیِری از قبایل سنتی مکزیک است که زندگی شمن‌واری دارند و پدرش به عنوان فرد مذهبی علاقه دارد پسر هم راه او و نیاکان را ادامه دهد. اما پسر تمایلی به این موضوع ندارد و بیش‌تر دوست دارد با هم‌سن‌وسالانش رفت‌وآمد کند و در گروه موسیقی‌شان بخواند و برقصد. در میان درگیری‌های بین دو نسل، نیری و پدرش سفری به مکزیکوسیتی می‌کنند و او در این ابرشهر بر اثر واقعه‌ای گُم می‌شود و در ادامه می‌فهمد همان زندگی سنتی و پوشش شمنی بهتر از زندگی مدرن است. فیلم جغرافیای خوبی از منطقه‌ی محل زندگی این افراد ساخته است و با موسیقی محلی جذاب‌شان به‌خوبی همراه می‌شود. اما کارگردان با توجه به بستری که چیده است نمی‌تواند این تمایل به سنت در برابر مدرنیته را به‌روشنی به تصویر بکشد و اثر از این منظر ضربه خورده است.

پیرامون ماه/ Moon Dog
فیلمی از فیلیپ جان، محصول ایرلند. درامی نوددقیقه‌ای و جاده‌ای با مایه‌های کمیک که به ماجرای سفر دو برادر جوان از جزیره‌ی شِتلند تا گلاسکو می‌پردازد. آنان در این سفر دیوانه‌وار با دختری همراه می‌شوند و مدام به اجرای موسیقی می‌پردازند. پیرامون ماه فیلم اجرا و کارگردانی است و در تناسب کامل جهت نمایش در سالن سینما، به‌ویژه با اجراهای موسیقی منطقه‌ی شمال بریتانیا.

آرشیو

فراخوان اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۳)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: