سینمای ایران همیشه غیرقابلپیشبینی بوده است؛ سینمایی که با بسیاری از استانداردهای جهانی هماهنگ است و در عین حال مختصات و قواعد خودش را دارد. به عنوان نمونه تعریف سوپراستار در سینمای ایران با تعریف جهانیاش تفاوتهای بسیاری دارد. اگر سوپراستار در سینمای جهان با حضورش حداقلهای فروش را برای یک فیلم تضمین میکند، در سینمای ایران این اتفاق میتواند به شکل دیگری رخ بدهد؛ مثلاً شهاب حسینی اخیراً با فاصلهای اندک با دو فیلم سایههای موازی (اصغر نعیمی) و فروشنده (اصغر فرهادی) به سینماها آمد. او بعد از جایزهی مهم و معتبر بازیگری جشنوارهی کن محبوبیتی مضاعف پیدا کرد و بهحق میتوان به او لقب سوپراستار سینمای ایران را داد. اما با وجود چنین توجه و علاقهای که این روزها از سمت مردم متوجه شهاب حسینی است فیلم دیگر او در اکران یعنی سایههای موازی نتوانست چندان موفق باشد.
در این میان آنچه شگفتانگیز به نظر میرسد بیتوجهی تماشاگر به فیلمی با بازی شهاب حسینی است. تمام پیشبینیها حداقل روی کاغذ نشان میداد که هر دو فیلم (با نسبتهای متفاوت، اما قابلدرک) باید مورد توجه مخاطبان قرار بگیرند. در فروشنده علاوه بر حسینی نام اصغر فرهادی برای بالا رفتن فروش کافی بود اما سایههای موازی روی حضور حسینی (و بازیگر سرشناس دیگرش ابوالفضل پورعرب) طبیعتاً حساب ویژهای باز کرده بود. شاید خوشحالترین افراد پس از جایزهی حسینی تهیهکننده و عوامل سایههای موازی بودند که فکر میکردند فواید این جایزه و محبوبیت حسینی شامل حال فیلم آنها هم میشود. همزمانی اکران دو فیلم هم انتظار فروش میلیاردی سایههای موازی را طبیعی جلوه میداد.
واقعاً سوپراستار در سینمای ایران چه تعریفی دارد؟ وقتی به بازیگری لقب سوپراستار میدهیم نباید حداقل استانداردهایی را از نظر فروش در کارنامهی او در نظر گرفت؟ مثلاً در پایان هر سال کمپانیهای هالیوودی مجموع دستمزد سوپراستار و فروش فیلم مربوطه را محاسبه و اعلام میکنند که مثلاً لئوناردو دیکاپریو در ازای هر یک دلار دریافتی شش دلار درآمدزایی داشته است. سازوکاری بسیار روشن که نشان از شفافیت مسائل مالی و اقتصادی دارد. هزینههای سرسامآور فیلم و دستمزد بازیگر اصلاً شوخیبردار نیست. تنها کافیست آخرین فیلم ستارهای نتواند به فروشی حداقلی دست پیدا کند تا حضورش در فیلم بعدی با اما و اگر مواجه شود. ولی این مسأله یعنی فروش بالا یا موفقیت یک فیلم در اکران سینمای ایران تقریباً هیچ تأثیری در کار بعدی بازیگر یا کارگردان مربوطه ندارد. در سینمای ایران میتوان سه دهه کارگردانی کرد و مدام شکستهای سنگین تجاری خورد و همچنان برای تولید فیلم بعدی برنامه ریخت. اصلاً اینکه چهطور سایر تهیهکنندهها با توجه به از پیش بازنده بودن بسیاری از آثار این کارگردانها باز هم روی فیلمشان سرمایهگذاری میکنند خود از راز و رمزهای سینمای ایران محسوب میشود.
دیگر نمونههای غیرقابلپیشبینی بودن تماشاگر ایرانی، فیلمهای ابد و یک روز (سعید روستایی) و خشم و هیاهو (هومن سیدی) هستند. بعد از شهاب حسینی دیگر بازیگری که این روزها تبدیل به ستاره شده نوید محمدزاده است که دقیقاً در جایگاهی مشابه حامد بهداد نشسته است که ده سال پیش حضورش در هر فیلمی با اقبال جوانان روبهرو میشد. محمدزاده در حال تبدیل شدن به یک بازیگر پولساز است که نوروز امسال با دو فیلم نامبرده در سینماها حضور داشت. در اولی یک نقش مکمل مهم را بازی کرد و در فیلم سیدی عهدهدار نقش اصلی بود. با این حال فروش دو فیلم با هم قابلمقایسه نیست. در روزهایی که خبر گذر فروش فیلم روستایی از مرز دو و سه میلیارد تومان رسانهای میشد خشم و هیاهو بهسختی در حال رسیدن به فروشی یک میلیاردی بود.
دلایل موفقیت ابد و یک روز را میتوان از همان زمان جشنواره بررسی کرد. حضور پیمان معادی و گروه بازیگری در کنار سروصدایی که پیرامون فیلم شد آن را در کانون توجه قرار داد. از سوی دیگر در جشنوارهی فجر گذشته، محمدزاده عملاً تبدیل به ستارهی جدید سینمای ایران شد که هر خبر و عکس و حرفش بهسرعت در فضای مجازی و بین هوادارانش دستبهدست میچرخید و حضورش در هر پردیس سینمایی با استقبال پرشور روبهرو میشد. با این حال بازی او در خشم و هیاهو با استقبال موردنظر روبهرو نشد تا بار دیگر جایگاه سوپراستار در سینمای ایران دچار چالشی اساسی شود.
نوید محمدزاده در هر دو فیلمش در نوروز امسال بازی خوبی ارائه داده و حتی میتوان گفت اندازهی نقش او در فیلم هومن سیدی بزرگتر بود و شخصیت خواننده جای کار بیشتری هم داشت. با این حال تماشاگری که از سر و کول او در این پردیس و آن سینما بالا میرفت در همان ایام خشم و هیاهو را نادیده گرفت. چرا انبوه جمعیت جوانی که در مراسم امضا گرفتن از این بازیگر (یا سایر ستارهها) حاضرند برای دیدن فیلمی از او در نقش اصلی بلیت نمیخرند؟
در میان بازیگران زن پس از هدیه تهرانی که بهحق دستکم برای یک دهه ستارهی بیرقیب سینمای ایران بود دیگر بازیگر زن شاخصی ظهور نکرد؛ تا اینکه در دوسه سال اخیر شرایط به گونهای رقم خورد که لیلا حاتمی بهنوعی در جایگاه سوپراستار زن سینمای ایران قرار گرفت. من (سهیل بیرقی) در جشنوارهی گذشته زیر سایهی توجههای گاه اغراقآمیز به دو فیلم ابد و یک روز و ایستاده در غبار قرار گرفت و چندان دیده نشد. این بداقبالی در ادامه شامل اکران هم شد تا فیلم بدون هیچ تیزر تلویزیونی و تبلیغ محیطی روی پرده برود و با توجه به این شرایط بتواند از مرز فروش دو میلیاردی گذر کند. اینجا حضور لیلا حاتمی اهمیتی مضاعف مییابد و با توجه به آن میتوان او را به معنای واقعی و دقیق کلمه سوپراستار نامید. در واقع همه چیز برای شکست تجاری فیلم فراهم بود که تماشاگران به خاطر حضور حاتمی در نقش اصلی - و بدون اینکه تصور چندانی از فیلم یا سازندهاش داشته باشند - از فیلم استقبال کردند. بهار گذشته هم لیلا حاتمی این تجربه را با فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ (صفی یزدانیان) پشت سر گذاشت. یزدانیان برای عامهی مردم کارگردان شناختهشدهای نبود و در اولین قدم فیلمسازیاش قرار داشت. علی مصفا هم با اینکه چهرهی شناختهشده و بازیگر خوبی است توان جذب مخاطب عام را ندارد. آنچه باقی ماند، تنها یک لیلا حاتمی قبراق و سرحال بود که باعث استقبال مخاطبان و جذب تماشاگر عام به سینما شد تا نخستین فیلم صفی یزدانیان فروش خوبی داشته باشد.
احتمالاً بارها و بارها شنیدهاید که مخاطبان سینمای ایران پیچیده هستند و هیچوقت نمیتوان سلیقهی آنها را درست پیشبینی کرد یا بر اساس استقبالشان از یک فیلم، نمونهی مشابهی به آنها عرضه کرد. اما در این پیچیدگی هم بازیگرانی یافت میشوند که بر اساس الگوهای خودشان عمل کردند و تا سالها موفق بودند؛ بازیگرانی که به تعریف سوپراستار نزدیکاند.