فریدون جیرانی را از سال های دور میشناسیم. غیر از اینکه همکار مطبوعاتیمان است و بنابراین شناختی حرفهای و منتقدانه ازسینمایمان دارد، فیلمهایش را از قرمز (1377) دنبال کردهام. هیچ وقت از طرفدارهای پروپاقرص آثارش نبودهام اما همیشه کارنامهاش را دنبال کردهام. فیلمهایش همواره در مرز بین سینمای متفاوت، بدنه و متعهد در حرکتاند. از سویی علاقهاش به پروندههای قضایی و موضوعهای جنایی محمل خوبی برای پرداختن به سینمای موردعلاقهاش، ژانر وحشت، است و از سوی دیگر بسته به امکانات زمانه، به انتخاب موضوعهای «حقوق زنانه»ای پرداخته که مخاطبان و طرفداران خودش را دارد، و از سوی دیگرتر ملودارم محور اصلی فیلمهایش است که همیشه مأمن خوبی از نظر تجاریست.
فکر میکنم این دلایل کافیست تا به این نتیجه برسیم که جیرانی فیلمسازی حرفهایست؛ هم سینما را میشناسد و هم میداند در بستر سینمای ما چهگونه باید حرکت کند تا از حرکت بازنماند و این خود هنر کمی نیست. وقتی هم مجری برنامهی هفت شد در اندک زمانی از آن برنامه، شویی ساخت که با برنامهی فوتبالی نود و مجری پرطرفدارش عادل فردوسیپور قابل قیاس بود. قبول کنیم - به قول یکی از دوستان - جیرانی بهترین گزینه برای آن برنامه بود. چون هم سینماشناس و سینماییشناس است و هم خودش دستی در کار دارد و بنابراین از سازوکارهای این عرصه مطلع و آگاه است. از همهی اینها که بگذریم، جیرانی شخصا آدم خوشمشرب و خوش برخوردی است. به اندازهی کافی طناز است و به نظر میرسد حسن نیت دارد و مثلاً در همان برنامهی هفت با پیشداوری برخورد نمیکرد. بحثهایش با افراد مختلف به شکلی منصفانه بود و مغرضانه به حمایت از کسی یا خصومت با کسی دیگر اقدام نمیکرد. اما متأسفانه ماجرای فیلم من مادر هستم با تمام حواشیاش اندکی به شخصیت حرفهای او لطمه زد. در وهلهی اول اینکه یک فیلم اجازه پیدا کند صحنهها و روابطی را به تصویر بکشد که در همۀ این سالها جزو خطقرمزهای بوده، جای سؤال است که چرا او و دیگران نه؟! البته اینکه فیلم با وجود همۀ اعتراضهای حق یا ناحق از پرده پایین نیامد و خیلی هم به فروشش کمک شد بنابراین جیرانی تا این لحظه قربانی نشده است. با این اوصاف، اینکه جیرانی فیلم را با همان مضمونها و تصویرهای خطقرمزی، فیلمی در انتقاد از قشر روشنفکری توصیف کند که از اخلاقیات تهی هستند، به نوبهی خود جای بحث دارد. اینکه مادر و پدری تحصیلکرده و دارای شغل وکالت و بنابراین از سطوح بالای اجتماعی، غرق در چنان فسادی نشان دهد که حتی متوجۀ تهدیدهایی نباشند که خانه و خانوادهشان را در معرض خطر قرار میدهد؛ اینکه دختری معصوم مثل گوشت قربانی به دستان مردی معلومالحال سپرده شود فقط به صرف اینکه دوست قدیمی خانوادگی است و غیره... اینها اگر نمونههایش در جامعه پیدا میشود (که نمیگویم نمیشود) اما نمیتوان تمامش را به قشر روشنفکر نسبت داد. چرا تعارف کنیم: روشنفکرها چه کسانی هستند؟ ماییم، شما هستید، همکارهایمان، اطرافیانمان.... و چنین پدیدههایی را به ما میچسباند؛ همان طور که فیلم ساختن برای جشنواره های خارجی نیز – مانند شغل وکالت – گناه نیست که جیرانی با این توجیه خود را از اتهامهای وارده از سوی گروههایی مبرا میکند. امیدوارم این صحبتهای همکار قدیمیمان که سینماگری حرفهای و شخصیتی دوستداشتنی است، جدی نباشد و فقط پاسخی باشد که از سر شتابزدگی در وضعیتی دشوار و از سر استیصال گفته شده است.