دانشگاه لولوها Monsters University
کارگردان: دن اِسکَنلِن. فیلمنامه: دانیل گِرسِن، رابرت ال. بِیرد، د. اسکنلن. صداپیشگان: بیلی کریستال (مایک)، جان گودمن (سالی)، استیو بوشمی (رندی)، هلن میرن (دین هاردسْکرابِل). انیمیشن، محصول 2013، 104 دقیقه.
داستان آشنایی دو هیولاهای سراپا متفاوت به نام مایک و سالی که برای ورود به دانشگاه لولوها و پیشرفت در زمینهی ترساندن کودکان در تلاش هستند.
نبوغ محافظهکارانه
دانشگاه لولوها در مقطع زمانی مهمی اکران شده است. پیکساریها که با دو اثر ناامیدکنندهی متأخرشان از اسب افتاده بودند، با بازگشت به فرمولهای قدیمی اما امتحانپسداده ثابت میکنند که از اصل نیفتادهاند. درست است که دانشگاه لولوها آشکارا بر اساس نقشهها و مهندسیهای از پیش تعیینشده پیش میرود و از ظرافتهای بینظیر و نبوغ برترین آثار کمپانی معظم پیکسار مثل راتاتویی (براد برد، 2007) و وال-ای (اندرو استنتن، 2008) کمتر نشانی دارد، اما بازگشتی پیروزمندانه برای کمپانیای است که میخواهد از زیر فشار شدید ماشینها2 (جان لَسِتر، براد لوییس، 2011) و شجاع (مارک اندروز، برندا چپمن) کمر راست کند. درست است که حتی بدترین انیمیشنهای پیکسار هم فروش قابلتوجهی داشتهاند، اما دو انیمیشن آخر خیلی از منتقدها را سرخورده کرده بود. حالا با فیلمی از پیکساریها طرفیم که اولین و گاهی مهمترین وظیفههایش را به شکلی عالی انجام میدهد: داستانی با ریتم درگیرکننده دارد، شخصیتهای عجیبوغریب و بانمک عرضه میکند، پر از لحظههای خندهدار و مفرح است (مانند تست تقلب گروهی که پماد غیرقانونی به بدنشان مالیدهاند یا نوع ترساندن موجود پنجچشم بیدستوپا در بخش نهایی مسابقات ترساندن) و رابطهی بین شخصیتها را آن قدر خوب پیش میبرد که میتواند به عنوان یک پیشدرآمد قابلقبول برای سلفش - کمپانی لولوها (پیت داکتر، 2001) که بنا به سنت اکثر دنبالهسازیها از دنبالهاش خیلی بهتر است – جایگاه خوبی برای خودش دستوپا کند. البته با تمام محافظهکاریهایی که در دانشگاه لولوها دیده میشود، رگههایی از روزهای اوج پیکساریها هم در آن هست که باعث میشود فاصلهی معناداری با انیمیشنهای متوسط دریمورکس مانند کرودها (کِرک دیمیکو، کریس سندرز، 2013) پیدا کند. بهترین مثال هم سکانس ترساندن بزرگسالان در انتهاست که ادای دین تماموکمال و غافلگیرکنندهای به ژانر وحشت محسوب میشود. (امتیاز: 7 از 10)
منِ نفرتانگیز2 Despicable Me 2
کارگردانها: پیر کافین، کریس رِناد. فیلمنامه: سینکو پل، کِن داریو. صداپیشگان: استیو کارل (گرو)، کریستن ویگ (لوسی)، بنجامین برات (ادواردو)، راسل براند (دکتر نِفاریو). انیمیشن، محصول 2013، 98 دقیقه.
گرو، که سابقاً آدم شروری بوده توسط سازمانی به نام «اتحادیهی ضد شرور» استخدام میشود تا به آنها کمک کند که یک شرور جدید فوقالعاده خطرناک را به دام بیندازند...
پیشاپیکسار
هر دو قسمت من نفرتانگیز متعلق به دورانی سپریشده هستند؛ به دوران پیشاپیکسار؛ دورانی که انیمیشنها مخاطبان ثابت و کمسنوسالی داشتند و بزرگسالان فقط به دلیل همراهی با کودکانشان توفیق اجباری تماشای این آثار نصیبشان میشد. اما پیکساریها در سال 1995 و با داستان اسباببازی بازی را عوض کردند و با شاهکارهایی که در دههی اول قرن 21 رو کردند، طیف مخاطبان انیمیشنها را بهکل تغییر دادند. حالا انیمشینها (حداقل از نوع پیکساریشان) بین بزرگسالان مشتریهای پروپاقرصتری دارند و رگههایی پررنگ از مفاهیمی تلخ و حتی سیاه همچون «شکست»، «خیانت»، «ناامیدی» و «آخرالزمان» لابهلای آنها یافت میشود و ظرافتهای روایی و تکنیکی درجهی یکی عرضه میکنند که همتاهایش در فیلمهای حرکت-زنده هم بهسختی پیدا میشود (برای مثال آن ده دقیقهی بیکلام در ابتدای بالا (پیت داکتر، 2009)). الان و در این روزگار دیگر نمیشود به عقب برگشت و سطح توقعها را از انیمیشن سرگرمکننده و جریان اصلی، تا حد آنچه دو قسمت من نفرتانگیز عرضه میکنند، پایین آورد. حتی پس از یکی از شاهکارهای پیکسار هم نمیشود.
قسمت اول این مجموعه با همهی حفرههای فیلمنامهای و سادهانگاری پشتش، حداقل واجد کمی نوآوری بود و مثلاً قهرمانش را یک شخصیت منفی انتخاب کرده بود و وردستهای بامزهای برای او تدارک دیده بود. طبیعیترین اتفاق ممکن این است که طراوتهای قسمت اول در دنبالهاش از بین برود و سازندگان من نفرتانگیز2 برای غلبه بر این مشکل ذاتی راهکار شایسته و موفقی در چنته ندارند. دیگر نه قهرمان منفیای در کار است که سیر تحولی شخصیتش موتور درام را پیش ببرد و نه خرابکاریهای مینیونها (همان موجودات نارنجی و بعضاً یکچشم) دردی را دوا میکند. ظاهراً با توجه به استقبال گستردهای که از شیرینکاریهای مینیونها در قسمت پیش به عمل آمد، سازندگان قسمت دوم وقت بیشتری را به آنها اختصاص دادهاند و حتی یکی از بنیانهای درام فیلم را بر آنها قرار دادهاند. اما مسألهی مهم اینجاست که حرکات بامزهی مینیونها هیچ جایگاه تعریفشده و قاعدهمندی در من نفرتانگیز2 ندارد و آشکار است که به دلیل ضعفهای روایی و شخصیتپردازی، از حضور آنها برای پر کردن این حفرهها استفاده شده است. با اینکه گاه و بیگاه فعالیتهای آنها مفرح است اما میشود بهراحتی قسمتهای مربوط به آنها را بیرون کشید و به عنوان چند انیمیشن کوتاه بامزه تماشایشان کرد؛ همان طور که در تیتراز پایانی هر دو قسمت، یک فقره از عملیات بانمک آنها تعبیه شده است.
من نفرتانگیز2 در کلیتش برگهای برندهای مثل حضور آن مرغ بدقلق کذایی که نقش مهمی در پایانبندی اثر ایفا میکند را کم دارد. داستانش به شکل آزاردهندهای قابلپیشبینی و سرراست است و برای تزریق هیجان و طراوت به این فرمول قدیمی و جواب پسداده، تلاشهای کافی صورت نگرفته است. اما ظاهراً تا زمانی که این مجموعه میفروشد باید شاهد قسمتهای بعدی و بعدیاش هم باشیم. (امتیاز: 4 از 10)
فرانکنوینی Frankenweenie
کارگردان: تیم برتن. فیلمنامه: بیل آگوست. صداپیشگان: چارلی تاهان (ویکتور فرانکنستین)، مارتین شورت (آقای فرانکنستین)، کاترین اوهارا (خانم فرانکنستین)، وینونا رایدر (السا ون هلسینگ). انیمیشن، محصول 2012، 87 دقیقه.
ویکتور که پسری نوجوان است از آزمایشهای علمی که در مدرسه یاد گرفته استفاده میکند تا سگ دستآموز و دوستداشتنیاش را دوباره زنده کند. این کار او باعث میشود به شکلی ناخواسته هیولاهای زیادی از عالم مرگ بازگردند...
در آغوش مهربان مرگ
ظاهراً شکست هنری و تجاری سنگین سایههای تاریک تلنگری بود تا اتفاق خوشایندی برای تیم برتن و هوادارانش رقم بخورد و یک بار دیگر فیلمی که بهتمامی بازتابدهندهی دغدغهها و جهانبینی اصیل «برتنی» است بر پردهی سینماها بیاید. فرانکنوینی بازگشت آشکار برتن به دههی هشتاد و آغاز پربار دوران فیلمسازیاش است؛ البته نهفقط به این دلیل که این انیمیشن جدید نسخهی تکاملیافتهی انیمیشن کوتاهی به همین نام است که او در سال 1984 ساخت، بلکه نگاه مهربان و شوخوشنگی که برتن در سراسر فرانکنوینی نسبت به مقولهی مرگ جاری کرده بیش و پیش از همه چیز، یادآور یکی از فیلمهای درخشان اولیهاش بیتلجوس و لحن بازیگوشانهی آن است. از طرف دیگر، در فرانکنوینی عشق به سینما و بهویژه فیلمهای ژانر وحشت موج میزند و هواداران پروپاقرص این فیلمها از ضیافت دلپذیری که برتن برای آنها تدارک دیده لذت خواهند برد. از دراکولا و فرانکنستین بگیرید تا ون هلسینگ.
بهترین جنبهی اثر و آنچه باعث میشود تصور کردن کسی جز برتن بر مسند کارگردانیاش ممکن نباشد این است که فیلمساز همهی عناصر وحشتآفرین، ارتباط بیواسطه با مرگ و زنده شدن مردگان را در لفافهی خوشایندی از طنز و قصهای ساده اما پراحساس پیچیده است. فقط اوست که میتواند چنین ارتباط دستیافتنی و آسانی با جهان پس از مرگ برقرار کند و از خلال این پیرنگ و فضای انتزاعی، چنین شخصیتهای دوستداشتنی و ملموسی خلق کند. برتن چنان با دنیایی که در فرانکنوینی به تصویر کشیده آشناست و چنان شخصیتپردازی محکمی از قهرمانش ارائه داده که میشود ویکتور این فیلم را نسخهای از خود کارگردان در نظر گرفت؛ انسانی سراسر متفاوت با جمع و منزوی که به سرگرمیها و علومی که با مرگ در ارتباط هستند علاقه دارد. برتن در مصاحبههای مختلف از دوران کودکیاش صحبت کرده و حتی اشاره کرده که مثل همین انیمیشن، رابطهی تنگاتنگی با سگش داشته است. به دلیل همین پایهریزی هویتمند و منسجم است که بعد از مقدمهچینیهای اولیه و معرفی فضا و شخصیتها در فرانکنوینی، درام کمکم اوج میگیرد تا خلاقیتها و ایدههای نوآورانهی برتن در قالبی طنزآمیز به بار بنشینند. با تماشای انیمیشن جدید برتن میتوانیم امیدوار باشیم که ساختن آن چنان حال سازندهاش را خوب کرده باشد که از این پس شاهد فیلمهای ضعیفی مثل چارلی و کارخانهی شکلاتسازی و سایههای تاریک از او نباشیم. (امتیاز: 7 از 10)