فیلمنامهی خودزنی چهقدر به رمان دزد و سگها که از آن اقتباس شده وفادار است؟
این رمان نجیب محفوظ با توجه به شرایطی که جامعهاش در آن گرفتار بوده نوشته شده است. روز اولی که خواندمش توجهم به ظرفیت آن برای تبدیل شدن به فیلم جلب شد و به نظرم آمد که برگرداندنش به فیلمنامه راحت است. اما تغییر شرایط از مصر به ایران کار را سخت کرد؛ که فیلمنامه هم تا حد زیادی به داستان اصلی وفادار باشد و هم با شرایط جامعه و زمان ما وفق داشته باشد. بخشهای اصلی فیلم از شخصیتهای اصلی تا سیر ماجرا به رمان وفادار است اما در جزییات مسلماً با توجه به سلیقهی فیلمنامهنویس و خواست مخاطب و شرایط کنونی سینمای ایران تغییراتی صورت گرفته است.
فیلم آشکارا شباهتی به فیلمهای نوآر اروپایی دارد. این شباهت چهقدر آگاهانه و عامدانه بود؟
مسلماً آگاهانه بود؛ مثلاً در سکانس سینما، پوسترهای پشت سر شخصیت اصلی، پوستر فیلمهای نوآر است؛ از فیلمهای ملویل، تا آثار شاخص دیگری در سینمای نوآر. این رمان هم در اوج شکوفایی سینمای نوآر در جهان نوشته شده است. شخصیت اصلی این فیلم آدمی جداافتاده است؛ با همهی عناصر و پدیدههایی که در اجتماع وجود دارد در ستیز است و در آخر هم نابود میشود. شخصیتی که همیشه اشتباه میکند، یک زن در زندگیاش هست که او را به مهلکه میکشاند و... اینها همه ویژگیهای نوآر هستند. مشخصاً شب، فضای بارانی، نورپردازیهای تند با کنتراست بالا و فضاهای مخفیمانده و سایهروشن هم عناصری بودند که سعی کردیم با استفاده از آنها حالوهوای نوآر را منتقل کنیم.
البته در شخصیتپردازی هم تطابق با الگوهای نوآر مشهود است. ولی شاید تا این اندازه مظلوم جلوه دادن شخصیت اصلی و رذل جلوه دادن دیگران، باعث شود که به نظر برسد فیلم میخواهد قضاوت و دیدگاه سازندهاش را با تأکید به بیننده تلقین کند.
ممکن است این طور باشد اما شخصیت اصلی هم چندان بینقص نیست؛ دچار اشتباه هم میشود.
بله، اما خیلی مظلوم است! قرار است تماشاگر برایش دلسوزی کند.
واقعاً چنین قصدی در کار نبود. اتفاقاً این شخصیت همدلی تماشاگر را جلب نمیکند که اگر میکرد، فیلم فضای مناسبتری از نظر فروش پیدا میکرد. مخاطب ما یاد گرفته با شخصیتهای مظلوم و ستمکشیده احساس همدلی کند و با او همراه شود. شاید به دلیل ضعف کارگردانی یا فیلمنامه این اتفاق افتاده اما فکر میکنم این جور شخصیتها خیلی نمیتوانند همدلی تماشاگر را جلب کنند. به همین دلیل وقتی از او اشتباههایی سر میزند، تماشاگر شوکه میشود و میگوید آدمی که قرار است دوستش داشته باشم، چرا چنین رفتارهایی دارد. شخصیتی که بیشترین همدلی را برمیانگیزد، زن قصه است که عشق و همدلیاش پاسخی نمییابد و به جای اینکه عشق را دریافت کند، مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. تنها در انتهای قصه است که میفهمیم مرد تمایلی نسبت به این زن داشته اما آن قدر ذهنش درگیر مسائل مختلف بوده که آن را ندیده میگیرد.
چرا فیلم با استقبال خوبی مواجه نشد؟
خودزنی فیلم قابلدفاعی است. هیچکدام از کسانی که فضای سینما را میشناسند، نسبت به آن نظر منفی نداشتهاند. اما در نگاه مخاطب این اتفاق افتاده است. برای من خیلی قابلدرک نیست که چهطور این مسائل پیش میآید. تخصص من در ساخت فیلم است اما در مورد اکران واقعاً هیچ چیز بلد نیستم. این را از روز اول هم میدانستم.
یعنی هیچ پیشبینیای از اینکه تا چه اندازه فیلمتان میتواند موفق باشد هم نداشتید؟
چرا، فکر میکردم میتواند در حد متوسط به پایین با مخاطب ارتباط برقرار کند.
همان طور هم شد؟
نه؛ باز هم با آنچه فکر میکردم فاصله داشت. دلیلشخیلی چیزها میتواند باشد. مثلاً اینکه از زمان ساخت تا پخش این فیلم چنین فاصلهای افتاد و همهی گروههای سینمایی میگفتند که این فیلم بیات شده. دوم اینکه تهیهکننده به رحمت خدا رفت و کسی نبود که پیگیر کارهای فیلم شود. سوم اصرار و پافشاری نهچندان بهجای بنیاد فارابی که سرمایهگذار فیلم است و میخواست پخش فیلم را خودش انجام دهد؛ در شرایطی که هیچ تجربهای در این کار نداشت و در نهایت تعدادی مواد تبلیغی بهشدت ضعیف و بهدردنخور حاصل شد. بعد این کار را به شرکت دیگری سپرد که آن هم اصلاً آمادگی نداشت فیلم را به مخاطب بشناساند. گذشته از همهی اینها، پسزمینهای بود که آدمها و مطبوعات در زمان ساخت این فیلم ایجاد کرده بودند. اگر فیلم در زمان مناسب اکران میشد و فارابی آن را به پخشکنندهی دیگری میسپرد، شاید اتفاق بهتری میافتاد. اما قطعاً الان که مدتی از ساخت این فیلم میگذرد، یک فیلم مهجور محسوب میشود.
در زمان نمایش خودزنی در جشنوارهی فجر، عدهای با توجه به بعضی نشانهها آن را در ردیف فیلمهایی گذاشتند که با پشتوانهی ایدئولوژیک و در چارچوبهای دولتی تولید میشوند؛ یعنی برچسبی به آن زده شد که ربط چندانی به محتوا و جهتگیری اثر ندارد. به نظر خودتان تا چه اندازه میشود این فیلم را به مسائل سیاسی ربط داد؟
مسائل سیاسی این فیلم آن قدر ناچیزند که مسائل اجتماعی مطرحشده در آن را نمیتوانند تحتالشعاع قرار دهند. هر اجتماعی که ترسیم میشود، مسائل سیاسی هم در آن مطرح است. مثلاً در همین کشور خودمان در دههی 1360، قهوهخانهها که عموماً محل اجتماع آدمهایی بودند با سطح پایینی از دانش و سواد، نوشته بودند بحث سیاسی ممنوع، چرا که عوام مشتاقانه درگیر مسائل سیاسی هستند و آن را دنبال میکنند. الان هم وضع به همین شکل است. آن قدر این مسأله با اجتماع پیوند خورده که نمیتوان حذفش کرد.
موقع ساخت گوشهی چشمی هم به گیشه داشتید؟
نه. اصلاً دنبال فروش نبودم. دوست داشتم فضایی را بسازم که به آن علاقهمندم.
پس منظورتان از انتخاب بازیگران سرشناس چه بود؟
همینکه اسم کسانی مثل امین حیایی در فیلمم باشد برایم کافی بود. میدانستم که قرار نیست با حضور کسی مثل او، فیلم پرفروش شود. هیچکدام از بازیگران شخصیتهای مختلف به منظور بالا بردن فروش فیلم انتخاب نشدهاند، البته شاید دلیل انتخابشان این بود که فیلم مهجور نماند.
شما که دسترسی به بازیگران مطرح و سرشناس داشتید، چه دلایلی برای انتخاب امیررضا دلاوری به عنوان نقش اول داشتید؟
قدرت انتخاب نداشتم. فیلم آن قدر در زمان ساخت حاشیه داشت که ترجیح میدادم از دوستان بازیگرم نخواهم که در این فیلم بازی کنند چون نمیخواستم در شرایطی قرار بگیرند که کاری را انجام دهند که دوست ندارند.
چرا باید دوست نمیداشتند که در این فیلم بازی کنند؟
به دلیل حاشیهها. آن زمان آقای سجادپور در مصاحبهای برداشت خودشان از فیلم را گفته بودند و میگفتند فیلم میخواهد از یک جناح خاص حمایت کند. این باعث شده بود که این فیلم به قول معروف گاو پیشانیسفید شود و خیلیها دوست نداشته باشند در آن بازی کنند. حتی بعضی از دوستانم به من تذکر دادند که این چه فیلمی است که داری میسازی؟ اما خودم میدانستم چه فیلمی میسازم. وقتی فیلمنامه را به آنها میدادم ذهنیتشان عوض میشد اما قرار نبود که فیلمنامه را به تمام سینمای ایران بدهم تا چند بازیگر انتخاب کنم. به همین دلیل انتخاب بازیگر با محدودیت بسیاری همراه بود. بعد تهیهکننده آقای شریفینیا را آورد که بخشی از بازیگران را انتخاب کند که در نهایت هم این اتفاق نیفتاد.
چرا امین حیایی نقش اصلی را بر عهده نگرفت؟
قرار بود که این طور باشد اما از نظر جسمی در شرایط نامساعدی قرار گرفت و مجبور شد کمرش را عمل کند. این اتفاق سه روز مانده به کلید خوردن فیلم افتاد و من عملاً امکان جایگزینی نداشتم، بنابراین نقش امیررضا دلاوری که شخصیت دیگری را بر عهده داشت با نقش امین حیایی جابهجا کردم.
از نتیجه راضی هستید؟
نه خیلی.
نتیجهی بازی بازیگران؟ یا نتیجهی کلی کار؟
نتیجهی بازیها بله، ولی در مورد شخصیتهایی که خلق شده بودند نه، چون چند ساعت مانده به شروع کار مجبور شدم به دلیل تغییر بازیگران بخش مهمی از فیلمنامه را تغییر دهم. بخشی از لطمههای فیلم هم ناشی از همین تغییرهای ناگهانی بود، چون بهواسطهی تواناییها و ویژگیهای یک بازیگر، مختصات نقش و فیلمنامه هم بهناچار دچار تغییر میشود.
در ساختار فیلم، فلاشفورواردها یا فلاشبکهایی دیده میشود که قرار است بخشهای بیشتری را از شخصیتها آشکار کنند. استفاده از این شیوه با این وسوسه نبوده که دستور زبان فیلم را کمی پیچیدهتر کنید یا رنگولعاب بیشتری به ساختار قصه بدهید؟
نه واقعاً. احساس میکردم جاهایی باید چیزهایی گفته شود که در هیچ جای قصه با روایت خطی، امکان گفتن آن وجود ندارد. فقط ساختار اول فیلم را که به شکل دایرهای است خودم انتخاب کردم. در رمان این طور نیست که با انتهای آن در ابتدا مواجه شویم. همین تصمیم این اجازه را به سازنده میداد که جاهای دیگری هم از این شیوه استفاده کند تا بخشی از روابط یا شخصیتها را پررنگتر کند. وگرنه این تکنیک جدیدی نیست که وسوسهبرانگیز باشد و کاملاً جا افتاده است. نوع روایت هم خطی نیست. شاید اگر به شیوهی سرراستتری وارد ماجرا میشدیم، شکل منطقیتری پیدا میکرد اما الان هم ذهن مخاطب را اذیت نمیکند. در فیلم قبلی هم از ساختار رفتوبرگشتی بهره گرفتم، آن هم با شدتی بیشتر. فکر میکنم این کار کمی رمزوراز به فیلم اضافه میکند که در نهایت ارتباط بین آدمها را موفقیتآمیزتر به تصویر میکشد و میتوان گفت به نفع فیلم است.