سال گذشته مانی منادیزاده با موسیقی سربهمهر توجه خیلی از کارشناسان را جلب کرد. او آهنگساز جوانی است، متولد ۱۳۶۱، که موسیقی را زیر نظر مرحوم ملک اصلانیان و چیستا غریب آموخته است. کار حرفهایاش را با دستیاری فردین خلعتبری در ساخت موسیقی چه کسی امیر را کشت؟ آغاز کرد و پس از آن اولین موسیقیاش را برای فیلم برخورد خیلی نزدیک نوشت. پس از آن موسیقی فیلمهای شرط اول، ملاقات،من همسرش هستم و پنجشنبهی آخر ماه را ساخته؛ به اضافهی هفت تلهفیلم و چند مستند. خودش نوازندهی پیانو و گیتار است و از چهار سالگی ساز زده است. سربهمهر موسیقی سرحالی دارد که تأکید اصلیاش روی پیانو و ارکستر زهی است. کلیت کار فضای مینیمال دارد که با روحیهی شخصیت اصلی فیلم همخوان است. با منادیزاده که جزو نسل تازهی آهنگسازان سینمای ایران است که نشان داده میتواند جای پایش را در سینمای ایران محکم کند.
*
موسیقی سربهمهر هم ملودیک بود و هم فرمیک. با این حال جایگاه ملودی در آن حفظ شده بود و خیلیها امیدوار شدند که هنوز ملودی در سینمای ایران زنده است. فکر میکنید این روند در کارهای بعدیتان هم وجود داشته باشد؟ اصلاً حذف ملودی و پرداختن صرف به فرم در موسیقی سینمای ایران از کجا میآید؟ چرا این اتفاق مدام بیشتر میشود؟
کار آهنگساز تابعی از فضا و لحن فیلم است. مثلاً در من همسرش هستم بجز یک قطعهی والس و تیتراژ از ملودی مشخصی استفاده نشد و اکثر قطعهها با ساز آکوستیک اجرا شدهاند. در برخورد خیلی نزدیک موسیقی فیلم ترکیبی از سازهای آکوستیک و صداسازی است و به طور خاص برای تعدادی از صحنهها از واریاسیونهای یک تم استفاده کردم که طبعاً ملودی مشخصی دارد. در پنجشنبهی آخر ماه هم با تلفیق سازهای غربی و ملودیهای شرقی سعی داشتم فضای جوانانهای بسازم. موسیقی و دیگر عوامل اجزایی هستند که باید در خدمت درام فیلم و هدف کارگردان قرار گیرند، گرچه موسیقی و صدا تا حد زیادی تحت تأثیر ریتم فیلم است. فکر میکنم حذف ملودی در موسیقی فیلم به خودی خود یک بحران نیست و گاهی لازمهی درام فیلم این است که عناصر موسیقی کشدار، تکرارشونده و به عبارتی سیال باشند. در هر صورت فرم در ساخت موسیقی تأثیر دارد، ولی نباید از محتوا تفکیک شود و چالش بین آهنگساز و کارگردان است که فرم را تعیین میکند. زمانی که نوآوری در فرم بصری سینما تشویق میشود و ساختوساز تصاویر مورد توجه قرار میگیرد، در صدا و موسیقی هم خواهناخواه بدعت بر خلاقیت همسو با درام فیلم ارجحیت مییابد. بسیاری از این که برای اولین بار فلان فرم یا فلان ساز یا فلان ابزار استفاده شده هیجانزده شدهاند و بدون توجه به کارکرد آن در فیلم، موسیقی آن را تحسین کردهاند. به نظر میآید قرار است هر کاری که برای اولین بار صورت میگیرد بدون توجه به ارتباطش با تصویر، ارزشمند باشد و این حرکت به سوی بحران است. موسیقیای که در سینمای دههی 1370 پسندیده میشد امروز پذیرفته نیست، چون به دیدگاههای کارگردان آن دهه نزدیکتر است. در یک فیلم ممکن نیست که صدا، تصویر یا موسیقی را جدا بررسی و ارزیابی کرد. اخیراً قطعاتی استثنایی از آهنگسازان خوب ما ساخته و روی فیلم گذاشته شده که به عنوان یک قطعهی مستقل قابل تحسین است و شخصاً از آن لذت میبرم، ولی همسو با مضمون و در خدمت فیلم نیست. مشکل از ارتباط ناقص و ناهماهنگی بین کارگردان و آهنگساز سرچشمه میگیرد. معمولاً سفارش دادن غلط و یا کجفهمی سفارشگیرنده فضایی را به وجود می آورد که آهنگساز همسویی با اثر را از دست می دهد. هر گاه آهنگساز به جهان موسیقی نزدیکتر از جهان سینما باشد و موسیقی را مقدستر از آن بداند که در خدمت تصویر درآید، نتیجهاش لطمهای است که متوجه اثر میشود.
موسیقی را با نوازندگی پیانو شروع کردید، اما در آهنگسازی کارتان را به صورت آزاد شروع کردید یا مستقیماً با موسیقی فیلم؟
من از کودکی موسیقی را به اصرار والدین با پیانو شروع کردم و در نوجوانی با گیتار و صداسازی کامپیوتری هم آشنا شدم. رشتهی تحصیلی من ریاضی بود و به واسطهی علاقه به هنر برای معماری کنکور دادم و قبول شدم. پدر و مادرم هر دو در رشتهی سینما تحصیل کردهاند و از کودکی عادت به سینما و فیلم دیدن در خانه وجود داشت. میدانستم که با وجود علاقه به موسیقی دوست ندارم نوازندهی چیرهدستی باشم و ترجیح میدادم حق تألیف اندکی در کارم داشته باشم. از اواسط دورهی دانشگاه به این کار علاقهمند شدم و با ساخت موسیقی تیزر و فیلمهای کوتاه تجربی شروع کردم تا فرصت همکاری با آقای خلعتبری پیش آمد و توانستم در سینما که خودم بیشتر دوست داشتم فعالیت کوچکی بکنم.
چهقدر نگاهتان به موسیقی فیلم حرفهای است و چهقدر از روی علاقه یا حاصل بازار راکد آهنگسازی آزاد موسیقی در کشور؟
موسیقی فیلم را بخشی از سینما میدانم و با وجود سهم اندکی که در یک فیلم دارم این کار را مجزا از موسیقی به عنوان حرفه دوست دارم. در واقع روی بازار موسیقی ایران حساب نمیکنم، چون سلیقهی خودم در ساخت موسیقی آزاد و مستقل از تصویر وسیعتر است و فکر میکنم همین امر در موسیقی فیلم هم به من کمک میکند. برای من ناشناختهترین حوزهی موسیقی مقامی و محلی است که هر بار فرصتی دست داده، سعی کردم بیشتر تجربه کنم و یاد بگیرم.
چهطور سراغ ساخت موسیقی فیلم میروید؟ با دیدن فیلم تدوینشده؟
در مواردی که امکانش باشد ترجیح من خواندن فیلمنامه و داشتن نسخهی نهایی بعد از تدوین است. ولی استثناهایی هم مثل کلیپ و ترانه هست که باید تدوینگر و آهنگساز با توافق ضمنی و هماهنگی کار را پیش ببرند. جای خطا هم وجود دارد. گاهی فیلمنامه با نسخهی نهایی کمی تفاوت دارد که معمولاً خواندن همان فیلمنامه هم بهتر از نداشتن داستان است.
اهل فیلم دیدن هستید؟
دیدن فیلم روی صفحهی تلویزیون بله. ولی تماشای فیلم در سینما کمتر از قبل پیش میآید. البته تأثیر سالن را خیلی بیشتر دوست دارم.
بیشتر چه نوع فیلمهایی را دوست دارید؟
همه نوع بجز فیلمهای خشن. بیشتر فیلمهای مستقل را میپسندم ولی بسیاری از فیلمهای هالیوود را هم دوست دارم.
برخی از موسیقی فیلمهای ما کپی آثار خارجی است یا تأثیرگرفته از آنها. نظرتان چیست؟
با شما موافق نیستم. کپی در موسیقی فیلم کار راحتی نیست. ممکن است یک ملودی یا یک فرم یا یک ساز را از جای دیگری وام بگیرید و استفادهی مشابهی از آن بکنید. ولی این لزوماً به معنی کپی کردن نیست. ضمن اینکه نوگرایی و بدعت هم چه در فرم و چه در ساختار موسیقی فیلم خیلی نتایج خوشایندی به بار نیاورده است. در حیطهی ترانه حق با شماست و دردناکتر این است که بیشتر آنها کپی کارهای نازل قبل از انقلاب هستند.
اوضاع موسیقی فیلم را در ایران چهطور می بینید؟
موسیقی فیلم هم به طبع کل سینما دچار بحرانی شده که سینمای ایران را در بر گرفته. امیدوارم با ورود نسلهای جدیدتر و نقدهای دوستانی مثل شما بتوانیم دورههای طلایی سینما و موسیقی فیلم را دوباره تکرار کنیم.
دوست دارید بیشتر با کدام کارگردانان کار کنید؟
ترجیح میدهم با کسی کار کنم که در مرحلهی اول از کارکرد موسیقی در فیلمش آگاه باشد و کارش را دوست داشته باشد. اگر کارگردان بتواند سفارش دقیقی به من بدهد و نقش موسیقی را در صحنههای مورد نظرش توضیح بدهد، کار راحت و نتیجه قابل قبول میشود.
در دنیای موسیقی فیلم دو تئوری وجود دارد، یکی اینکه موسیقی فیلمی خوب است که شنیده نشود، یکی اینکه شنیده شود. شما طرفدار کدام نظریه هستید؟
این به توافق با کارگردان بر سر کارکرد موسیقی در هر فیلم بستگی دارد. اگر نقش زیاد موسیقی به درام فیلم ضربه بزند باید به نوعی آن را با تصویر تعدیل کرد. این لزوماً به معنای کم کردن زمان یا حجم موسیقی نیست، ولی در موارد زیادی هم اولویتهایی - مثل فرصتی که برای کار به آهنگساز و صداگذار داده میشود - باعث کم شدن موسیقی روی فیلم میشود. من طرفدار هیچ کدام نیستم، ولی هر دو ایده میتواند به کار بیاید.
خودتان چهطور؟ بیشتر در موسیقی فیلمهایتان به ملودی اهمیت میدهید یا به موسیقی فرمیک علاقهمندید؟
در بیشتر کارهایی که انجام دادم یک یا چند ملودی وجود دارد. ولی از برجسته کردن یک ملودی پرهیز میکنم. معمولاً چیزی را تکرار نمیکنم مگر این که در تصویر نشانههای دراماتیکی باشند که با موسیقی بتوان به آنها کمک کرد. باز هم فکر میکنم فرمیک بودن و ملودیک بودن را باید از کارگردان جویا بشوم و یا با ساختن نمونههایی بتوانم به فضای ذهنی او برسم. معمولاً اگر فرصت باشد روشم این است که برای یکی از سکانسهای کلیدی یک یا چند قطعه اتود میکنم و به این ترتیب کارگردان بیآنکه نیازی به توضیحات فنی داشته باشد میتواند بگوید همان چیزی است که میخواهد یا باید آن را تغییر بدهم و چهگونه.
این روزها در سینمای ما ملودیهای خیلی کمی شنیده میشود...
از آنجا که امروز متفاوت بودن به خودی خود ارزش محسوب میشود، نه تنها در موسیقی بلکه در زمینهی تصویر و صدای فیلم، به فرمهای غیرمعمولتر پناه میبریم. در سینمای ما قبلاً استفادهی خوبی از ملودی شده و در سینمای موفق جهان هم هنوز ملودی جایگاه مؤثری دارد. ما از ملودی فرار میکنیم، بدون اینکه فرم تأثیرگذارتری جایگزین کرده باشیم.
البته بخش زیادی از این ماجرا برمیگردد به نظرهای کارگردانان. شما چهقدر به نظر کارگردان دربارهی آنچه که از موسیقی میخواهد اهمیت میدهید؟
سعی من تقویت درام از طریق درک کارگردان و نزدیک شدن به خواستههای اوست. من یا دیگر عوامل قرار نیست کارگردان و نظرش را نادیده بگیریم. از کودکی خانواده و دوستان خانوادگی ما دستاندرکار سینما بودهاند و همیشه شنیدهام که در سینما باید در خدمت یک هدف واحد باشیم: ایدهی کارگردان.
خیلی از کارگردانان موقع سفارش ساخت موسیقی برای فیلمشان سیدی موسیقی فیلمی را به آهنگساز میدهند و از او میخواهند موسیقی شبیه به آن بسازد. این اتفاق را چهطور ارزیابی میکنید؟
از این که قطعاتی از موسیقیهای دیگر را با کارگردان بشنویم یا آن را به بحث بگذارم و فضای ذهنی او را دریابم استقبال میکنم. ولی ترجیح میدهم موسیقی فیلم دیگری نباشد و خیلی برایم اهمیت دارد که تدوینگر با آن موسیقی کار نکرده باشد، چون جایگزین کردن موسیقی جدید برای همان تصاویر بسیار سخت است و همیشه نسخهی اولیه بهتر به نظر میرسد.
کارگردانها معمولاً از شما چه میخواهند؟
ما قرار است با مدیریت کارگردان به مقصود نهایی برسیم. ولی اگر به این جریان به دید بحران نگاه کنیم، آهنگساز هم بیتقصیر نیست. همان اندازه که مهارت در سفارش دادن مهم است، مهارت در سفارشپذیر بودن هم اهمیت دارد. هنوز بسیاری از مؤلفان سینما در ایران نقش تصویر را مهمتر از صدا و موسیقی میدانند و در نتیجه از این عوامل بهشکل «تزیینات» استفاده میشود و به همین دلیل از این اجزا برای پربار شدن مضمون کمک نمیگیرند. شخصاً برایم کافی است که کارگردان توقع خود را از کارکرد موسیقی در فیلمش به من منتقل کند. با کمال میل بارها برای همان بخش موسیقی را تغییر میدهم تا به زبان مشترکی برسیم. اتفاقی که در سربهمهر با کارگردان و تدوینگر فیلم افتاد که فکر میکنم با توجه به همزمانی فیلمبرداری و تدوین و وقت کمی که داشتیم، این زبان مشترک خیلی کمک کرد.
شما محدودیتی برای ساخت موسیقی ژانرهای سینمایی دارید؟ مثلاً بگویید برای فیلم اکشن موسیقی نمیسازید یا امثال اینها؟
خیر. من برای فیلمهای پلیسی، کمدی و ملودرام کار کردم و جز فیلمهای خیلی خشن هیچ محدودیتی ندارم.
معمولاً چهقدر برای ساخت یک موسیقی وقت میگذارید؟
بستگی به فرصتی دارد که سازندهی فیلم به من میدهد.
چهقدر مخالف سینتیسایزر هستید و خودتان را مجبور به استفاده از سازهای آکوستیک میکنید؟
مخالفش نیستم. در موارد زیادی از آن استفاده کردهام. گاهی بودجه یا زمانبندی ساخت یک فیلم طوری است که امکان ضبط فراهم نمیشود و در بسیاری از موارد هم صدای سینتی سایزر به واسطهی حجم کمترش برای استفاده در زیر دیالوگها یا صداهای محیط بهتر از ساز آکوستیک است. حتی ساختن یک صدای مناسب برای سینتیسایزر را هم هنری میدانم که در سینمای ما مسبوق به سابقه است. در موسیقی درخشان از کرخه تا راین ملودی اصلی با سینتیسایزری زده میشود که شبیه سوت است و اصلاً آکوستیک نیست. یا مثلاً در مورد فیلمهای کودکان استفاده از صداهای غیرآکوستیک معمول است.
چهقدر به نقد موسیقی فیلم اهمیت میدهید؟
برای داشتن سینمای پویاتر باید نقدهای حرفهایتر از دیدگاههای متنوعتری داشته باشیم. موسیقی هم از همین قاعده پیروی میکند. از خواندن یک نقد بر کار خودم به اندازهی گرفتن یک جایزهی معنوی کوچک خوشحال میشوم، حتی اگر منتقد از کار من خوشش نیامده باشد. متأسفانه تعداد منتقدان موسیقی فیلم بسیار کم است و آثار ما از زوایای محدودی بررسی میشود که همان سلیقهی اکثریتی است که در جشنوارهی فجر هم میبینیم.