وحید وکیلیفر که فارغالتحصیل رشتهی سینما از دانشگاه سوره است، فعالیت هنریاش را از سال 1375 در تئاتر کرمانشاه آغاز کرد. او پس از ساختن فیلم کوتاهی با عنوان هه وری (به معنی روسری کردی) با دستیاری محمد رسولاف در جزیره آهنی (1383) وارد عرصهی سینمای حرفهای شد. وکیلیفر سرانجام در سال 1389 توانست اولین فیلم بلندش را با نام گشر بسازد. تابور (1391) دومین فیلم بلند وکیلیفر است که از هفدهم آبان ماه در قالب طرح «هنر و تجربه» روی پرده رفته است. این فیلم پس از دریافت جوایزی از چند جشنواره و نمایش محدود در جشنوارهی فجر سال گذشته، این فرصت را پیدا کرده که بر پردهی سینماها - هرچند باز به شکلی محدود - ظاهر شود تا شاید تماشاگرانی را برای خود دستوپا کند. در گفتوگوی زیر روایت وکیلیفر از متن و فرامتن فیلمش را میخوانید.
اولین نکتهای که پس از تماشای تابور به ذهنم رسید، جسارت شما در پرداختن به ایدهی تروتازهی فیلمتان – البته در سینمای ایران - است. البته جسارت در سینمای ایران گاه به افشاگری و رفتن سراغ سوژههای ممنوع و عبور از خطوط قرمز اطلاق شده اما به نظر من همین که قالبی را تجربه کردهاید که بدون کوچکترین دیالوگ و در واقع اطلاعدهی مستقیم، معنا و پیام را منتقل میکند، جسور بودهاید. از ایدهی فیلم بگویید تا برسیم به فرم آن.
به نظرم جسارت یک کارگردان به انتخاب سوژه و فرم روایی فیلمش برمیگردد. ایدهی فیلم از مقالهای آمد درباره تأثیر مایکروفر بر بدن انسان و طول امواج مایکروویو رادیویی روی موجوداتی که گلبولهای قرمز خون دارند. در این راستا به تحقیقات جالبی رسیدم. مثلاً بعضی افراد در اروپا هستند که به شکل کاملاً غیرطبیعی واکنش نشان میدهند. بدن انسان در مواجه با این امواج بهشدت گرم میشود و شاید بهنوعی از درون پخته میشود. در واقع این امواج حیات انسان را به شکل یک تکه گوشت به تسخیر خود درمیآورد. پس سعی کردم این تم را به فرم تبدیل کنم. امواجی که آن قدر گسترش پیدا میکنند که انسان مانند گوشتی اضافه به گوشهای متروک رانده میشود. در واقع همان کاری که مایکروفر با غذا میکند، امواج مایکروویوی با انسان میکنند.
در واقع از ایده به فرم رسیدید تا اینکه برای فرمی خاص، یک ایدهی متناسب انتخاب کنید.
بله، از ایده به فرم رسیدیم. در واقع فرمی که به معنا تبدیل شده است. سعی کردم از عناصر مینیمالیستی استفاده کنم و از دستور زبانهای دراماتیک در جایگاه مرسومش فاصله بگیرم.
پس اینکه فیلم دیالوگی به شکل رایج ندارد و مبتنی بر نماهای ساکن و طولانی طراحی شده و به نوعی توقف زمان را القا میکند، به همین خاطر است؟
صرفاً نه برای اینکه از دیالوگ فرار کنم. خود ایده ایجاب میکرد که کمتر به دیالوگنویسی و گفتوگو بپردازیم، جز جایی که از مونولوگ استفاده شده است. در واقع کم بودن دیالوگها در فیلم کارکرد تماتیک دارد. تم غریبگی انسان معاصر که رابطهی معکوس با پیشرفت و تکنولوژی دارد. شاید فکر کنیم که بساط گفتوگو به شکل وسیعی گسترانیده شده اما در باطن غریبهتر از هر غربیهایم و همین اتفاق باعث میشود که در قرن بیستویک با وجود این همه ابزار برای پیشرفت کردن و سرعت بخشیدن به گفتوگو، با جنگافروزی روبهرو باشیم.
فیلم شما به جهت تأکید روی سکوتهای کشدار و لحظههای ملالآور، و در کل قالب روایی بهنوعی وامدار فیلمهای سهراب شهیدثالث به نظر میرسد؛ از جمله طبیعت بیجان و یک اتفاق ساده. منابع الهامتان برای ساخت فیلم چه فیلمهایی بودند؟ اصلاً سینمای ایدهآل شما چه جور سینمایی است؟
طبیعی است که وامدار سینمای پیش از خود باشیم. شهیدثالث بدون تردید آغازگر این مسیر بوده و در ادامه عباس کیارستمی که علاقه ویژهای به ایشان دارم. اتفاقاً چند وقت پیش برای چندمین بار یک اتفاق ساده را روی پرده دیدم و هنوز تروتازه بود، چرا که از زبان مدرن و عناصر مدرن جهت القای مفهوم استفاده کرده است. قطعاً این تأثیرپذیری را نمیتوان انکار کرد. سعی کردم مرز میان فضاهای ناتورالیستی و انتزاعی را رعایت کنم. درباره الگوی سینماییام در جهان بهتر است حرفی نزنم چون تجربه ثابت کرده است که گاهی کارگردان در نهایت متهم میشود.
برخی از تابور به عنوان اولین اثر علمیخیالی سینمای ایرانی نام بردهاند. با این تعبیر موافقید؟ اصلاً تا چه اندازه تابور را فیلم ژانر میدانید؟
سؤال بسیار خوبی است. این تعریف از رسانههای خارجی شروع شد که فیلم را علمیخیالی لقب دادند. اما هنگام ساخت به فکر قواعد این ژانر نبودیم. عنوان اولیهی فیلمنامه مرد مریخی بود! که بر مبنای حضور یک فرد بیگانه و جدا از اجتماع شکل گرفته بود. در واقع تابور نه علمی است و نه خیالی، بلکه واقعی است. ایدهای که برای شما تعریف کردم واقعی است و شخصیت بیمار تابور کاملاً مابهازای واقعی دارد. در سینمای جهان هم بارها با این موارد روبهرو بودهایم که به فیلمی به خاطر اندیشهورزی و توجه به معنویت لقب علمیخیالی دادهاند؛ مثلاً استاکر (آندری تارکوفسکی) را در ژانر علمیخیالی تقسیمبندی کردهاند که ظاهراً مؤلفههای این ژانر را رعایت نکرده است. خوب است که منتقدان ما بیشتر در این مورد بنویسند. ترجیح میدهم خود مخاطب با فیلم روبهرو شود تا اینکه از قبل محدوده و تعریف مشخصی برای آن داشته باشم.
درباره مخاطب حرف زدید. آیا به تفکیک مخاطب عام و خاص برای چنین فیلمهایی اعتقاد دارید؟
خب وقتی از گروه «هنر و تجربه» حرف میزنیم، مشخص است که مخاطب خاص منظور ماست. گاهی وقتها صفتهایی به برخی فیلمها نسبت داده میشود که زیبنده نیست. تاریخ سینما پر است از فیلمهایی که با وجود اهمیتشان، در زمان خودشان با استقبال چندانی مواجه نشدند. فیلمهای خاصی هم داریم که مخاطب خاص را هم جذب نکردهاند. کارگردان وقتی داستان دوخطی و ایدهی مرکزی فیلمش را انتخاب میکند، میداند فیلمش برای چه مخاطبی مناسب خواهد بود. من در سه سانس مختلف در مکانهای مختلف فیلم را با تماشاگران دیدم و میزان استقبال آنها فراتر از انتظارم بود. در مجموع فکر میکنم برای مخاطب متفکر و مشکلپسند سینما هم باید فیلم ساخت و فقط نباید به فکر جذب تودهی تماشاگران باشیم.
اکران فیلمها در گروه «هنر و تجربه» را چهطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم از این جهت که بالأخره فضایی برای نمایش فیلمهای خاص و حمایت از آنها فراهم شده، حرکت مثبتی است. این امکان سالهاست که از سینمای ما دریغ شده است. از این نظر واقعاً اتفاق خوشایندی افتاده است و این حمایت از فیلمسازان جوان و فیلمهایشان میتواند آنها را بیش از قبل دلگرم و مشتاق به ادامه کار کند.
پس از تابور که جوایزی هم از جشنواره دریافت کرد، آیا مسیر فیلمسازی برای شما هموار شد؟ در حال حاضر چه میکنید؟
نه. مدتی است که فیلمنامهای نوشتم و در انتظار تأمین بودجه برای ساختش هستم. سرمایهگذاری روی این گونه فیلمها به مسألهای پیچیده تبدیل شده است. از این نظر اصلاً بعید نیست که فیلمسازانی مثل من به ساختن فیلمهای تجاری گرایش پیدا کنند. البته من با وجود همهی مشکلات ترجیح میدهم همین سینما را دنبال کنم.
از زمان اکران تابور در گروه «هنر و تجربه» بازخوردهای مخاطبان و منتقدان چهگونه بوده است؟ تا جایی که میدانم کمتر نقد و تحلیلی نوشته شده است و حتی برخی از همکاران منتقد، نتوانستهاند فیلم را تا آخر تماشا کنند.
میگویند دوستان کمتری داشته باشی بهتر است تا دشمنانت را زیاد کنی! ترجیح میدهم در این باره سکوت کنم. اما در شرایطی که معتبرترین سایتها و جشنوارهها درباره فیلم نوشتهاند، امیدوارم منتقدان توجه بیشتری نشان دهند. البته نقدهای مفیدی هم نوشته شده. به منتقد به عنوان مؤلف نگاه میکنم و به هر حال امیدوارم منتقدان در این راستا بیشتر به چنین فیلمهایی توجه کنند. اگر فیلمی خوب باشد مطمئن باشید که راه خودش را پیدا میکند. پس منتظر نقدها و تحلیلها میمانم چرا که همیشه این نقد بوده که یاریرسان ما برای کارهای بهتر بوده است.