برنامهی خندوانه بیشتر به خاطر مسابقهی استندآپ کمدی جذابش نقل محافل و تیتر نشریات بود. اما دو میهمان این برنامه در قسمتهای پایانیاش، لحظههای جذابی رقم زدند که از جذابیت برخی کمدینهای مسابقه چیزی کم نداشت. عادل فردوسیپور به عنوان شاخصترین چهرهی تلویزیونی در دو دههی اخیر و علیرضا زریندست به عنوان یکی از بهترین مدیران فیلمبرداری در دو شب پیاپی مهمان برنامه بودند. با دو اجرای متمایز که نگاهی اجمالی به حضور هر کدام شاید بتواند ویژگیهای کمتر دیدهشدهی این برنامه و این چهرهها را برجسته کند.
فردوسیپور طبق معمول با تیپی ساده و بیآلایش به برنامه آمد. ابتدا کمی مضطرب به نظر میرسید اما در ادامه به تسلط کافی دست پیدا کرد. علاوه بر حضور او به عنوان یک چهرهی محبوب، این قسمت تقابل و تعامل دو چهرهی تلویزیونی پرانرژی هم بود و همین، جذابیت این گفتوگو را دوچندان میکرد. مهمترین نکتهی این گفتوگو سؤالهای جوان درباره علل موفقیت و ماندگاری فردوسیپور و برنامهی نود بود و پاسخ عادل میتواند یک کلاس درس آموزشی چه برای اهالی رسانه و چه برای اهالی سینما و غیرسینماییها باشد. او از شأن و فردیت خود و برنامهاش حرف زد. گفت که به خاطر شأن برنامه به هیچ مراسمی نمیرود، هر طور که دوست دارد لباس نمیپوشد، هر جور که سلیقهاش است در محافل عمومی ظاهر نمیشود، از حاشیه گریزان است و از همه مهمتر سعی کرده که با مخاطب و مردم صادق باشد و زندگی سالمی داشته باشد. این ویژگیها از این جهت حائز اهمیت هستند که الگوی مخالف این ویژگیها را در چند سال اخیر بارها و بارها شاهد بودهایم؛ یعنی هنرمندانی که کوچکترین احترامی برای شأن هنری و جایگاه خود در جامعه قائل نیستند، در فضاهای مجازی انواع و اقسام واکنشهای شتابزده را بروز میدهند، هر روز تعداد زیادی عکس در وضعیتهای مختلف و با تیپهایی مضحک آپلود میکنند، به حاشیهها دامن میزنند و... مهمتر از همهی اینها، اشارهاش به برنامهها و چهرههایی بود که به قصد تخریب و به قول خودش «زدن» برنامهی نود ظاهر میشدند. فردوسیپور علت شکست این برنامهها را نبود «نیت خیر» در نقشهی راه آنها دانست که میتوان نمودهای عینیاش را در سالهای اخیر جستوجو کرد.
در این میان یکی از بارزترین ویژگیهای شخصی فردوسیپور که جوان بارها به آن تأکید کرد، هوش بالای او بود. هوش و نکتهسنجی، جزیینگری و پرهیز از واکنشهای شتابزده و صراحت و صداقت مثالزدنی او که چه در طول پانزده سال برنامهی نود و چه در همین حضور تقریباً یکساعته کاملاً آشکار بود. مثلاً وقتی جوان نظر او را درباره کار خیر شرکت رب گوجهفرنگی یکویک پرسید، واکنش فردوسیپور صرفاً یک سکوت معنادار بود یا وقتی از نوع نیت او برای کار خیر گفت، او مختصر و مفید پاسخ را به خلوت خودش ارجاع داد و از همه مهمتر اینکه کاملاً با زبان ساده و همهفهم و بدون اتخاذ موضعی از بالا، خاطرههایش را تعریف کرد که یکی از جذابترین آنها خاطرهاش درباره لهجهی کرمانی بود. در جاهای دیگر از دیوانگی خودش گفت که همزمان در چهار تلویزیون و رادیو مسابقات را دنبال میکند و در عاطفیترین لحظه در مواجهه با درخواست جوان از او برای صحبت با والدینش بغض گلویش را گرفت و فقط چند جملهی ساده و اما صمیمی گفت.
حضور فردوسیپور و انرژی تمامنشدنیاش یک بار دیگر ثابت کرد که او نبض مخاطب را بهخوبی میشناسد و میداند که در چه موقعیتی چه واکنشی نشان دهد. هرچند بازیهایی مثل تنیس بدون میز (!) و پرتاب حلقه، کمتر از سایر بخشهای حضور او تأثیرگذار بود اما در مجموع یکی از بهترین قسمتهای خندوانه با حضور او رقم خورد. از سوی دیگر حضور جنابخان، شعرهای اختصاصیاش برای فردوسیپور و طعنهها و کنایههای فوتبالی او نیز مزید علت بود تا فضای لذتبخشی نصیب مخاطبان برنامه شود. از اشارهی ظریفش به رابطهی فردوسیپور با مایلیکهن و قلعهنویی تا شوخیاش با جملهی کلیدی فردوسیپور هنگام آخرین بازی ایران در جام جهانی 2006: «خداحافظ جام جهانی و شاید خداحافظ برانکو...»
نکتهسنجی فردوسیپور هنگام تعریف خاطره و ترسیم نوع روابطش در خانواده هم در نوع خودش جالب بود. مثلاً زمانی که از میل خودش به مردن هنگام سقوط هواپیما گفت و یک بار دیگر به جسارت و تجربهگراییاش صحه گذاشت. او کاملاً بهاندازه، خاطرههایش را تعریف میکرد، نه مثل برخی مهمانهای قبلی برنامه دچار خودشیفتگی میشد و نه فضا را زیادی سانتیمانتال میکرد، بلکه صرفاً به روایت صادقانهی چند موقعیت متفاوت پرداخت. نظیر روایت خوابهایش از گفتوگو با بازیکنان ستارهی جهان که تا پیش از این جایی ابراز نکرده بود و اختصاصی خندوانه بود؛ یا زمانی که از ایدههایش برای تکیهکلامها مثال زد و همهی آنها را بداهه دانست، اما نه بداهه از نوع سادهلوحی برخی همکارانش، بلکه حاصل آنی هنرمندانه و فردیتی قوامیافته که مثلاً ترکیب «چهقدر خوبیم ما؟» را زبانزد خاص و عام کرد.
علیرضا زریندست هم متواضعانه در برنامه ظاهر شد، صمیمانه از خاطراتش گفت و مخصوصاً هنگام توصیف تصاویری رؤیایی برای مخاطبان و حضار، تصاویری بکر و سینمایی ارائه کرد. مهمترین نکتهی حرفهایش زمانی بود که درباره تفاوت فیلمسازی امروز با دهههای گذشته صحبت کرد؛ اینکه زمانی سینما، سرگرمی مردم بود و حالا فیلمسازی سرگرمی آنها شده و کل مخاطبان را به آیندهنگری دعوت کرد. در جایی دیگر هم به سینمایی بودن جوان اشاره کرد که اگر مجری خندوانه اهل سینما نبود، او را دعوت نمیکرد که میتوان به اکثر برنامههای سینمایی تلویزیون تعمیم داد که صرفاً کارگردان و بازیگر را به عنوان عوامل فیلم میشناسند و نه عوامل اصلی دیگر را. البته حضور زریندست دو حاشیهی کوچک هم داشت. اول اینکه با وجود کسب جوایز بسیار و معتبر همچنان خودش را محق جوایز بیشتر میدانست که این گلهمندیاش کمتر با موقعیت حضور او در یک برنامهی مفرح تناسب داشت و دوم اینکه هنگام یاد کردن از فیلمبرداران اثرگذار و مورد علاقهاش از فیلمبرداران ارمنی و هوشنگ بهارلو و نعمت حقیقی گرفته تا هومن بهمنش و تورج اصلانی را مثال زد، اما از همنسلان خودش بههیچوجه اسمی نیاورد!
اجرای رامبد جوان هم در بیشتر زمانهای این دو قسمت جذابتر از سایر قسمتها بود. مثلاً در شوخیهایش با فردوسیپور درباره حد دیوانگیهایشان، در کلکل با جناب خان و از همه جالبتر خندههای طولانیاش در لحظات انتهایی برنامه که آن را ناشی از نفهمیدن بحثهای فوتبالی جناب خان با عادل میدانست! در حضور زریندست هم چند موقعیت خاص خلق کرد که نبوغ کمدیاش را یک بار دیگر ثابت کرد؛ بهخصوص هنگام اهدای لوح یادبود که به شکلی طنازانه به شکوه جوایز زریندست اشاره کرد.
به این ترتیب در دو شب متفاوت و پایانی خندوانه لحظههای مفرحی برای مخاطب رقم خورد. هرچند در شبهای بعدی با احتمال پایان باز! برای مسابقهی استندآپ کمدی و بینتیجه بودن برندهی اصلی کمی به اشتیاق و شعور مخاطب میلیونیاش بیتوجهی شد و برنامهای که خوب شروع و ادامه پیدا کرده بود و بهتدریج به خانههای مردم راه پیدا کرده بود، به شکلی ناگهانی تمام شد که یک بار دیگر سیاستهای یک بام و دو هوای تلویزیونیها و محافظهکاریهای مرسوم آنها را یادآوری میکند.