مرداد 1395 - شماره 511

عکس روی جلد از محمد اسماعیلی

چشم‌انداز ۵۱۱


عباس کیارستمی (1395-1319): عروج تلخ
خبر درگذشت عباس کیارستمی شاید تلخ‌ترین تیتر نشریات و سایت‌های سینمایی در سال‌های اخیر باشد. نه‌فقط به اعتبار تلخی ذاتی این نوع خبرها، که درگذشت هر عزیزی از اهل سینما «تلخ‌ترین خبر» است، بلکه به دلیل ماهیت این اتفاق و روند غم‌انگیز وقایعی که به شکل‌گیری این اتفاق برای یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های فرهنگی معاصر این سرزمین انجامید.... در این مجموعه کوشیدیم سکانس‌های مهم این رویداد و پیامدهایش را کنار هم قرار دهیم و به تصویری نسبتاً جامع برسیم. در شماره‌ی ویژه‌ی روز ملی سینما که تدارکش را از دو ماه پیش آغاز کرده بودیم و اواسط شهریور منتشر خواهد شد مجموعه‌ای مفصل‌تر و تحلیلی‌تر داریم که کارنامه‌ی استاد را مرور خواهد کرد، اما در این مجموعه بیش‌تر به یادداشت‌ها و واکنش‌های حسی و خاطرات بسنده کردیم و البته گاه شمار اطلاعات مربوط به این واقعه و نیز بررسی روند درمان کیارستمی هم در این مجموعه گنجانده شده است...

گزارش یک جامپکات: چهگونه کلمه‌ی مرحوم به  نام عباس کیارستمی اضافه شد
مینا اکبری:
...نوشتن دوباره‌ی این رویداد‌ها به صورت روزشمار، فقط برای ساختن تصویری دیگر - و واضح‌تر - است از آن‌چه از نخستین روز تا روز پرواز کیارستمی رخ داد. در حالی که هنوز پرونده‌ی پزشکی او در جریان است و به بسیاری از ابهام‌ها پاسخ داده نشده، این گزارشی از رویداد‌های مربوط به یک بیمار از دیدگاه کسی است که در راهرو و حیاط بیمارستان ایستاده و منتظر خبری از پزشکان و پرستاران است، نه چیزی بیش‌تر. به قول بهرام بیضایی: داوران در راهند...

گزارش یک مرگ ازپیشاعلامنشده: سُرمه‌ی مسموم
دکتر مصطفی جلالی
فخر: قابل‌پیش‌بینی‌ست که وقتی کسی در جایگاه کیارستمی، در معرض چنین وقایعی قرار بگیرد، حواشی بعدی هم شکل می‌گیرند. رسانه‌ها در پی جنحال و جلب توجه‌اند و دیگران در پی مقصریابی در اسرع وقت. جامعه به نوعی واکنش عصبی و شتابزده کشانده شده و مدام در پی محکوم کردن بی‌محاکمه‌ی‌ کسانی است که همه‌ی بار تقصیرهای داشته و نداشته را بر سر او خالی کند؟ و چرا حالا این تمایل خشم‌آلود به سمت جامعه‌ی پزشکی نشانه رفته است؟ کسی مدعی بی‌خطایی مطلق پزشکان نیست و اصلاً هیچ صنفی نمی‌تواند مدعی چنین کمالی باشد. خطای پزشکی هم در همه‌جا قابل‌وقوع است و دادگاه‌هایی تخصصی برای آن تدارک دیده شده و...

آنچه در پاریس گذشت: وداع با یک فیلمساز ایرانی، فرانسوی، جهانی
جمشید گرگانی
: سه‌شنبه 15 تیر، درگذشت کیارستمی جزو خبرهای اول تلویزیون، رادیو و مطبوعات است. سایت‌های رسانه‌های فرانسه مطلب‌های فراوانی درباره‌ی مرگ او منتشر کرده‌اند. از کارنامه و شرح حالش نوشته‌اند. از مطرح شدنش در فرانسه با فیلم خانه‌ی دوست کجاست؟ و بیش‌تر از جایزه‌ی نخل طلای جشنواره‌ی کن در سال 1997 برای طعم گیلاس. در ستایش از او بیش‌تر به نگاه انسان‌دوستانه‌اش اشتراک نظر دارند. روزنامه‌ی «لوموند» در سایتش آورده: «مرگ کیارستمی، از دست دادن دشوار هنرمند بزرگی‌ست که علاوه بر فیلم‌سازی، عکاس، شاعر و نقاش نیز است. او نشان‌هایی از خود باقی گذاشت که در تاریخ سینمای دنیا ماندنی خواهند بود.»...

تکهپارههای چهل سال خاطره
کیومرث پوراحمد
: وقتی فکر می‌کنم کیارستمی ده‌پانزده سال دیگر می‌توانست زنده باشد، فیلم بسازد، شعر بگوید، نقاشی کند، عکس بگیرد، و آثار ماندگار دیگری به گنجینه‌ی سینما و دیگر هنرهای ما بیفزاید، هیچ بخششی را جایز نمی‌دانم. امیدوارم احمد و بهمن به اندازه‌ی کافی پیگیری کنند و آرزو می‌کنم یکی‌دو پزشک (بهتر که نامدار باشند) به مجازات‌های سخت برسند تا شاید همه‌ی جامعه‌ی پزشکی ما بشوند شبیه همکاران شریف‌شان و حساب مسئولیت جان مردمان را از بده‌بستان‌ها و کاسبکاری‌های‌شان جدا کنند. همین پارسال مطلبی در روزنامه‌ی «شرق» نوشتم که در یکی از بیمارستان‌های خیلی مدرن تهران...

من دیگر مرثیه‌ی تو را نخواهم گریست، تعالی تو را خواهم سرود
ایران درّودی
: عباس کیارستمی از آن دست هنرمندانی بود که دیگر متولد نخواهد شد و جای‌گزین ندارد. او به جاودانگی پیوست تا در زمره‌ی هنرمندان بزرگ تاریخ ایران، جایگاه خود را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان معاصر جهان به ثبت رساند. او در سمت سفیر هنری ایران در دنیا، با نگاه بشردوستانه و عاشقانه‌اش به زندگی، تصویر منحصربه‌فردی از ایران به جهانیان نشان داد. در باور من در زمانه‌ی ما که جنگ و خونریزی جهان را آشفته کرده و ارزش‌ها را به هم ریخته، او به گونه‌ای...

استاد در پنج دیدار
آنتونیا شرکا
: در میان جمعیت چشم می‌گردانم. آیا ممکن است دست تقدیر یک بار دیگر کیارستمی بزرگ را سر راهم قرار دهد؟ او را می‌بینم: همه‌جا هست. روی پوسترهایی در دستان مردم، روی بیل‌بردها، با اشعار و گفته‌های خاطره‌انگیز و نوستالژیک: «از مرگ نمی‌هراسم. نمرده‌ام هرگز حتی یک بار»، «مرگ پایان کبوتر نیست»... او همه‌جا هست اما هیچ‌جا نیست. هیچ‌یک از عکس‌های هنری و نقاشی‌های خوش‌آب‌ورنگ و پرتره‌های استاد نمی‌توانند برق چشم‌هایش را نشان دهند...

خاطرههایی پراکنده اما نشانهوار از عباس کیارستمی: تکههایی از او
هوشنگ گلمکانی
: این‌ها خاطره‌هایی‌ست پراکنده از مرد بزرگی که یادم نمی‌آید «همین جوری» حرفی از او شنیده باشم. در هر چه شنیدم، نکته و حکمتی یافتم و از این حیث در میان کسانی که در طول زندگی شناخته‌ام یگانه بود. برخی از این‌ها را در جاهایی گفته یا نوشته‌ام اما مجموع آن‌ها در کنار هم، به‌خصوص حالا، معنای دیگری دارند. معنایش این است که او یگانه بود. هر یک نشانه‌ای هستند از گوشه‌ای از جهان‌بینی او، نگاه او، درباره‌ی چیزهای مختلف. از کوچک و بزرگ، مهم و حیاتی یا ساده و روزمره، درباره‌ی سینما، زندگی، انسان، زیبایی... و شاید چیزهای دیگر...

مرگبازی مردی که عاشق زندگی بود
بهزاد عشقی
: زمانی که کیارستمی در اوج بود، همواره می‌اندیشیدم که چه‌گونه می‌توان خوش‌بخت بود و بعد همه را واگذاشت و رفت؟ برای آدم‌های دردمند نبود شدن می‌تواند نوعی رهایی به حساب بیاید، اما برای انسان‌های کامیابی چون کیارستمی که مواهب مادی و معنوی را توأمان در اختیار دارند چه؟ کیارستمی در گفت‌وگو با آیدین آغداشلو شوخ‌طبعانه گفته بود که ما کارهای نیمه‌تمام بسیاری داریم و به همین دلیل نمی‌میریم. اما در ورای این شوخی...

چرا نبودِ این یک نفر این همه سخت است: عمری بدون یک روز سالمندی
امیر پوریا
: وقتی چشم بر این دنیا بست، از 76سالگی‌اش سیزده روز می‌گذشت. دارید به این فکر می‌کنید برای خودش عمری است؛ نه؟ پس چرا از نبودش داریم چنین پرپر می‌زنیم؟ چرا شبیه جماعتی هستیم که تقدیر و فقدان، غافل‌گیرشان کرده یا عزیزی، بس زود و به‌ناگاه قال‌شان گذاشته و رفته؟ این یادداشت که از نوشته‌ی تحلیلیِ - امیدوارم - آینده‌ی نزدیک جداست، به دلایل همین شدت رنج می‌پردازد...

فیلسوف کمادعای سینمای جهان
اکتای براهنی
: کسانی که فکر می‌کنند کیارستمی در جهان‌بینی خاص خودش خلاصه می‌شد یا به جشنواره خلاصه می‌شد یا فقط دوربین را در اختیار حقیقت جلوی دوبین قرار می‌داد، از اساس کیارستمی را نفهمیده‌اند. نگاه کنید به گرافیک فرم. موضوع فقط زیبایی عکس نیست. متن خود تبدیل به عکس می‌شود و عکس یک تکه از روح بشر می‌شود. فرم منحصربه‌فرد کیارستمی این‌ها را شامل می‌شود. موضوع فقط یک رویکرد و یک جهان‌بینی ضدسینما و داستان نیست. موضوع...

یادی از جمشید ارجمند: (1395 1318: در بدرقه‌ی پیکر او
جهانبخش نورایی:
سال 84 بود که بزرگداشت یا نکوداشتی برای او در خانه‌ی هنرمندان گرفته بودند و افتخار اجرای برنامه به من داده شد. کتابی هم به عنوان جشن‌نامه‌ی 45 سال کار او به همت شادروان زاون قوکاسیان منتشر شد که در قسمتی از یادداشتی که من درباره‌ی جمشید نوشتم گفته بودم: «نوشته‌های جمشید را کم‌وبیش خوانده‌ام و آن‌چه در نقدهایش یافته‌ام وضوح و آگاهی بر آن‌چه می‌نویسد است، با بیانی سرراست و نثری خوش. اما جمشید در نقدنویسی خلاصه نمی‌شود. صمیمیت و آرامشی که در ظاهر او می‌بینیم ساختگی نیست. پاس داشتن دوستی‌ها و سخاوت، در روح و قلب او جاری‌ست...

دامنکشان ساقی مِیخواران
احمد طالبی
نژاد: هفت‌هشت سال پیش که هنوز حالش خیلی خوب بود و نشانی از این‌همه درد در وجودش مشاهده نمی‌شد، با هم مراودات موبایلی داشتیم و گاهی برای هم لطیفه می‌فرستادیم. اغلب وقتی چیزی برایش می‌فرستادم، پاسخ می‌داد: «این را خودم ساخته‌ام، چهل سال پیش.» و راست می‌گفت. در حالی که همه جمشید ارجمند را به عنوان نویسنده، منتقد و مترجم می‌شناسند، دو وجه از ظرفیت‌هایش کم‌تر مورد اشاره قرار گرفته...

دارم چشمی گریان، به رهش...
شاهرخ دولکو
: یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که – به‌درستی - به جمشید ارجمند نسبت می‌دهند جامع‌الاطراف بودن اوست. او در آن واحد، نویسنده، منتقد فیلم، مترجم، ویراستار، شاعر و ترانه‌سرا، روزنامه‌نگار، حقوقدان، طنزپرداز و زبان‌شناس بود. در همه‌ی این رشته‌ها هم به شهادت تمامی کسانی که آثارش را مطالعه کرده‌اند استادی و چیره‌دستی آشکاری داشت. وقتی نقد فیلم‌هایش را می‌خوانی تصویری از یک متخصص سینما می‌بینی که سلیقه‌ی بصری والا و درک عمیقی از این هنر دارد....

به یاد عباسکیارستمی و جمشیدارجمند: «هنگام که دیگر از تو خبری نیست...»
پرویز دوایی :
...این خبرهای دریغ‌انگیز این روزها، مثل ضربه‌های بوکسورها به حریف، از چپ و راست دارند می‌رسند و مثل همان ضربه‌ها آدم را واقعاً گیج و منگ بر جا می‌گذارند. اولاً از هر چیزی در این موارد، بعد از تلخی شدید اندوه، که بالأخره آدم سوای مراتب و مقام فرهنگی و هنری این دوتا آقا، عباس کیارستمی و جمشیدجان عزیز ارجمند، حدود نیم قرنی خاطرات پیوند مشترک داشته است...

مجال ما همه این تنگمایه بود و دریغ
جواد طوسی
: در حرمت جمشید ارجمند همین بس که بخشی از خاطره‌های خوش این سال‌هایم با او و در کنارش شکل گرفت. هر بار پا به آپارتمان جمع‌وجورش در دارآباد می‌گذاشتم، با دیدن عکس‌های ستاره‌ها و قهرمان‌های قاب‌شده بر دیوار احساس می‌کردم در یک سینمای قدیمی نشسته‌ام و فیلم‌های دوران طلایی سینما‌ی آمریکا را تماشا می‌کنم‌. همیشه...

بدرود آقای منتقد!
ارسیا تقوا
: ید ارجمند نویسنده، ترانه‌سرا، مترجم و ویراستار هم بود اما آن‌چه تصویر او را پرصلابت‌تر می‌کرد تشخص و شأنی بود که به نقد سینمایی می‌داد. ذاتاً عاشق این کسوت بود. به نظرم از زمانی نقد فیلم در کشور جا افتاد که جمشید ارجمندها حرص‌ها و لذت‌های دیگر خود را وانهادند تا در «ستاره سینما»‌ها و «فردوسی»‌ها درباره‌ی سینما بنویسند. در کشوری که نقد فیلم...

آقای ارجمند
تهماسب صلح
جو: آن سال‌های پرشور و آرزو که سینما با نوشته‌های هم‌نسلان آقای ارجمند برایم خاطره می‌شد، نمی‌دانستم او با شعر و ترانه و موسیقی هم الفتی دارد و در برنامه‌ی رادیویی گلها ترانه می‌سراید و گاهی با ساز، پنجه نرم می‌کند و همراه ترانه و موسیقی نیز برای من و ما خاطره می‌سازد. ترانه‌ی تصنیف دل‌نشینی که...

احوال‌پرسی - نورالدین زرینکلک: سوگ دو رفیق
عسل عباسیان
: با دوازده ساعت اختلاف زمانی و بیش از دوازده‌هزار کیلومتر فاصله‌ی جغرافیایی، رفیقی بی‌تاب از سوگ رفیقی دیگر است و وقتی با او تماس می‌گیرم تا احوالش را بپرسم، او پیش‌دستی می‌کند و می‌گوید: «شما چه‌طوری؟» و وقتی می‌شنود: «چندان تعریفی نداریم. در روزهای سوگ و حسرت که نمی‌توان خوب بود.» بی‌درنگ پاسخ می‌دهد: «فکر نکن ما حال‌مان خوب است. با دوری راه، هم راه‌مان سخت است و هم حال‌مان سخت...

نمای درشت - «آنومالیزا» و تصویر آشنای ازخودبیگانگی انسان این دوران:
چارلی کافمنِ نشناختنی
امیر پوریا
: ... اما چارلی کافمن در این زمینه، هنوز قابل‌شناسایی نشده. می‌توان گفت او مهم‌ترین فیلم‌نامه‌نویس نامعمول سینمای آمریکاست که دارد در دل یا دست‌کم در همکاری با جریان اصلی کار می‌کند؛ و هم‌چنان اقتدار و هویت خود را در این جایگاه برقرار داشته است. یعنی فیلم‌نامه‌هایی که نوشته مانند فیلم‌هایی که ساخته، مخلوقات ذهن عجیب او به حساب می‌آیند. ولی با پیگیری رد همین چند اثر، حتی ما که ممکن است مدعی شناخت جهان او باشیم، باید اقرار کنیم بیش‌تر اوقات گام بعدی او در مسیر کارنامه‌اش، از هر جهت پیش‌بینی‌نشدنی بوده. آنومالیزا یکی از...

اشیای زنده
فرزاد پورخوش
بخت: استفاده از تکنیک استاپ‌موشن در ساخت آنومالیزا یک کارکرد کنایی دارد که شاید قصد اصلی سازندگان آن هم بوده. این گونه‌ی انیمیشن در ذات و معنای خود دربردارنده‌ی تصاویر ایستایی‌ است و به آن انیمیشن اشیا هم می‌گویند. در بهترین نمونه‌های استاپ‌موشن، آن‌چه بیش از هر عنصر دیگری خودنمایی می‌کند ویژگی سکون و بی‌روح بودن اشیاست؛ به‌طوری‌ که حتی...

ارتفاع پریشانکننده‌ی دیوارهای اتاق سرد
آرامه اعتمادی
: انیمیشن متفاوت چارلی کافمن (فیلم‌نامه‌نویس و فیلم‌سازی که در این سال‌ها اصلاً متفاوت بودن به نام و نشانش تبدیل شده) با آن تصویرسازی‌های مینیاتوری و عروسک‌های خمیری و شبه‌انسانی‌اش یک ویژگی عمیقاً ترسناک دارد: فضا و لحن و رویکرد زمانی و مکانی فیلم کاملاً رئالیستی است، اما حال‌وهوایی شوم و ملالت‌بار بر سراسر فیلم سنگینی می‌کند که گویی مشغول تماشای یک هارور علمی‌خیالی یا یک تریلر دیستوپیایی درباره‌ی فجایع آخرالزمان هستیم. جهان فیلم نمودی از نوعی برزخ اگزیستانسیالیستی است و...

هیچ کس متفاوت نیست
علی فرهمند
: نام فیلم تازه‌ی چارلی کافمن مانند خود اثر کمی ناهنجار است. معنای تحت‌اللفظیِ آن تلفیقی از «نامتعارف» و «لیزا» است و می‌توان آن را «لیزای نامتعارف» معنی کرد. از آن‌جا که انیمیشن‌های استاپ‌موشن ظرفیت خاصی برای فضاهای گروتسک دارند، تمهیدهای تصویری در آنومالیزا در ایجاد چنین فضایی بسیار مؤثر بوده است. اما با وجود چنین فضایی، نوعی رئالیسم در کار کارگردان دیده می‌شود که بسیار مهم است. در واقع...

پیتر شفر (2016 1926): دیگر وقتش رسیده
مجید مصطفوی:
پیتر شفر، نمایش‌نامه‌نویس و فیلم‌نامه نویس بریتانیایی که با نمایش‌نامه‌های آمادئوس و اکووس/ اسب برنده‌ی دو جایزه‌ی تونی شده بود و جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی را برای آمادئوس گرفته بود، پس از نود سال عمر هنگام سفر به ایرلند، در ششم جون 2016 درگذشت. او یکی از موفق‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان بریتانیایی بود که آثارش همواره از سوی منتقدان و مردم با استقبال روبه‌رو شده و جوایز بسیاری به دست آورده است و برخی از آن‌ها تبدیل به فیلم شده‌اند. راپرت لرد، کارگزار شفر، او را یکی از بزرگ‌ترین‌های عرصه‌ی نمایش بریتانیا دانسته و...

نقد فیلم - دختر (رضا میرکریمی): خاطرات و خطرات عروس بندر
جهانبخش نورایی:
فیلم با همهمه و شادی و شوخ‌وشنگی دخترها در کافی‌شاپ، که ستاره دختر آقای عزیزی هم باید دیر یا زود به جمع آن‌ها بپیوندد، شروع می شود. آن‌ها درباره‌ی خانواده، آزادی، عشق، ازدواج و سفر به خارج و مهاجرت و... صحبت و بحث می‌کنند و دیدگاه‌های متفاوتی دارند. یکی هم که از همه بی‌پرواتر است سر به سر گارسن می‌گذارد و حتی سیگاری درمی‌آورد دود بکند که به خواست بقیه نمی‌کشد. این جمع، نمونه‌ی کوچکی از یک جامعه‌ی بزرگ‌تر است که فیلم از میان آن، ستاره، را برمی‌گزیند تا داستان تلاش محتاطانه و با ترس و لرز او را برای مستقل شدن در تصمیم‌گیری شرح بدهد. همهمه‌ی دخترها محدود به فضای بسته‌ی کافی‌شاپ نیست و سروصدای آن‌ها به لانگ‌شات شهر و پالایشگاه و اروند و لنج و بوق قایق‌ها قطع می‌شود و وسعت پیدا می‌کند. به گونه‌ای که...

دختری با پیراهن کتانی و شلوار جین
محمد محمدیان
: دختر یک ویژگی مهم دیگر سینمای میرکریمی را یادآوری می‌کند و آن زن‌محوری آثار او پس از خیلی دور، خیلی نزدیک است. زن‌محوری و نه لزوماً سینمای زنانه که حتی وقتی در امروز نقش مرد در فیلم پررنگ می‌شود باز قصه دور شخصیت زن شکل می‌گیرد و به اندازه‌ی حضور مرد، معنا می‌یابد. دختر مهم‌ترین فیلم او با چنین ویژگی است. دختر، عمه‌اش، مادرش، خواهرش و دوستانش که اتفاقاً دختر فیلم‌ساز نیز در میان ایشان است، مجموعه‌ای از دختران دیروز و امروز فیلم میرکریمی هستند...

سفر دور و دراز به خانه
جواد طوسی
: مشخصه‌ی اصلی آثار میرکریمی، توجه به خصایل انسانی و حفظ کانون خانواده است که از این جهت‌ها نیز با نگاه و دنیای فورد و آدم‌هایش وجه مشترک دارد. شاید بتوان گفت او یکی از نمونه‌ای‌ترین فیلم‌ساز‌ان ایرانی‌ست که در عین پای‌بندی به ریشه‌ها و وجوه سنتی، نگاهی دافعه‌آمیز و سلبی به نشانه‌های مدرن در جامعه‌ی در حال گذار ندارد. محور فیلم دختر بر رابطه‌ی میان یک پدر سنتی که معیارها و قیدهای اخلاقی و ارزشی خاص خود را دارد با دختر جوانش بنا شده است. شروع فیلم یک لانگ‌شات از بالا از پالایشگاه آبادان و شعله‌های زبانه‌کشیده از لوله‌های نفت است. نشانه‌ها و اجزای این نمای ثابت...

فراسوی نظم نمادین مردانه
رسول نظرزاده
: هرچند تصاویر فیلم در بستر خانوادگی/ اجتماعی روزمره‌اش تا حد زیادی شفاف و ساده است اما آن‌چه «نمی‌گوید» و به‌عمد پنهان می‌کند بخش زیادی از ناخود آگاه متن/ فیلم را آشکار می‌کند. بر خلاف عمل‌گرایی سودامدارانه‌ی این سال‌ها، آن‌چه در لایه‌های اجتماع و روابط و زندگی این فیلم نیز دیده می‌شود، هم‌چنان نشان‌دهنده‌ی بحران و شکاف‌های عمیق حل‌نشده‌ی نظری/ فکری در سطوح مختلف خرد و کلان است. برخی از این بحران‌ها...

گفتوگو با فرهاد اصلانی و ماهور الوند: مردها با دختر کامل میشوند...
گفت‌و‌گوکننده: عباس یاری/ اصلانی
: موضوع این فیلم مسأله‌ی خود من هم بود. فضای آموزشی و اجتماع با فضای خانواده به‌شدت متفاوت است، درنتیجه از همان ابتدا به بچه‌ها یاد می‌دهیم در بیرون از خانواده ماسک داشته باشند. متأسفانه امروزه بچه‌های ما با این روش دوگانه بزرگ می‌شوند.
عاشق سینما شدنم را به‌نوعی خود پدرم مرتکب شد. من خانواده‌ای مذهبی داشتم و در بچگی پدرم کاری انجام داد که برایم خیلی عجیب بود. هشت یا نه سال داشتم که برای اولین‌بار من را به سینمای شهرمان برد و این حرکت از او کاملاً بعید بود. برای اولین‌بار فیلم طوقی را در سینما دیدم و این خاطره در ذهنم ثبت شد.
الوند: وقتی متوجه شدم همبازی آقای اصلانی هستم، واقعاً داشت قند توی دلم آب می شد. اولین‌باری که ایشان را دیدم فقط سلام کردم و از برخوردی که داشتند خیلی تعجب کردم. فکر نمی‌کردم در زندگی شخصی‌شان این قدر جدی و عجیب باشند و اصلاً هیچ شباهتی به نقش‌های‌شان و آن رییس کلانتری خوشمزه و شیرین شاهگوش نداشتند!

گفتوگو با سارا میرکریمی: «دختر» چهقدر حاصل رابطه‌ی کارگردان و دخترش است؟: به نام پدر
گفت‌و‌گوکننده: قصیده گلمکانی/ میرکریمی:
پدرم جایگاه ویژه‌ای برایم دارد ولی شاید به خاطر مشغله‌ی کاری زیادش خیلی از این فاصله‌ها افتاده باشد. ولی در کل رابطه‌مان عمیق است. و خیلی خوب است که یک نفر آن هم پدر آدم همیشه نگران باشد و به آدم اهمیت بدهد و این دغدغه باعث شود که حتی یک فیلم راجع‌ به این رابطه بسازد. به‌هرحال یک چیزهایی هم هست که قابل‌چاپ نیست...

بارکد (مصطفی کیایی): پاهاتو محکم روی زمین بکوب
سعید قاضی
نژاد: بارکد نسبت به فیلم‌های گذشته‌ی کیایی به‌خصوص عصر یخبندان فیلم خوش‌ساخت‌تری است. در بارکد کیایی چندان در بند دادن پیام نیست و سعی کرده پیش از هر چیزی به ریتم و ضرباهنگ فیلمش فکر کند. هرچند که موضوع‌هایی مثل اختلاس، ثروتمندان تازه‌به‌دوران‌رسیده، جوان‌هایی خسته و زخم‌خورده که از خط ویژه به بعد عنصر ثابت فیلم‌های او هستند، هم‌چنان در این فیلم حضور دارند اما...

سؤالهای بیپاسخ و شعارهای مسطح
بهزاد عشقی
: رضا کیانیان در فیلم بارکد چه می‌کند؟ آیا این بازیگر توانمند را آورده‌اند که در این فیلم نقش گوش یا ضبط‌صوت را بازی کند؟ بهرام رادان شرح خرده‌خلافکاری‌های خود را می‌دهد و کیانیان فقط گوش می‌کند، یا کنجکاوی نشان می‌دهد، یا او را به خاطر حماقت‌هایش به ریشخند می‌گیرد. فقط همین؟ به نظر می‌رسد که بازیگری بزرگ را به کاری کوچک واداشته‌اند. آیا این نقش را هر بازیگر متوسط و زیر متوسطی نیز نمی‌توانست بازی کند؟...

پشت پنجره‌ی نیمهباز
محسن جعفری
راد: نقد بارکد نمونه‌ی مناسبی برای نوشتن درباره‌ی فیلم‌هایی است که مقدمه‌ای جذاب و کارشده دارند، در بسط و گسترش اید‌ه‌ی مرکزی متوسط عمل می‌کنند و با پایان‌بندی سرهم‌بندی‌شده و بارها امتحان‌شده، در خوش‌بینانه‌ترین حالت به فیلمی تجاری و متوسط تبدیل می‌شوند، نه فیلمی که توانایی اثرگذاری غیرموقتی بر مخاطبش داشته باشد و با پایان فیلم، افق معنایی و امکان تأویل‌پذیری آن هم از بین می‌رود...

خنده آتوسا (علیرضا فرید): کمبود آدرنالین
هوشنگ گلمکانی: خنده
های آتوسا فیلم بدی نیست. فیلم‌ساز دچار اداهای فرمی نشده (با وجود استفاده از دوربین روی دست، در برابر وسوسه‌ی گرفتن پلان/ سکانس هم مقاومت کرده) و استانداردهای قابل‌قبولی در ساختش رعایت شده، اما تماشاگر این سال‌ها آن قدر فیلم‌های محکم و هیجان‌انگیز با همین دستمایه‌ها و در همین قالب‌ها از سینمای دنیا دیده که به‌زحمت با این مقدار ترشح آدرنالین راضی می‌شود...

دراکولا (رضا عطاران): رسوایی3
پوریا ذوالفقاری: دراکولا
«گینس2» است یا «رسوایی3». نشان می‌دهد وقتی می‌فروشی، اعتمادبه‌نفس‌ات تا کجا می‌تواند ویرانگر باشد. وقتی مشاورانی دوره‌ات ‌کنند که از نخستین روز ضبط خیال آخرین رقم فروش را در ذهن بپرورانند و به جای به‌خودآوردنت، دم به دمت بدهند، به کجا می‌رسی؟ وقتی کسی نباشد به یادت آورد که تو پیش‌تر یک بار در نیمه‌ی دوم نخستین فیلمت سراغ هجو ژانر رفتی و جواب نگرفتی، وقتی کسی دهان باز نکند که نقطه‌ی قوت تو شناختت از زندگی روزمره بود و...

شوخی نفرمایید
مهرزاد دانش
: دراکولا بیش از آن‌که یک کمدی وحشت باشد، یادآور سریال‌های اخیر مهران مدیری است؛ این‌که در هر برنامه‌اش، آیتمی به آیتم دیگر، ماجرا و شوخی‌هایی بی‌ربط به شوخی قبل مطرح می‌شود. این‌جا هم یک سکانس طولانی باید شاهد نفس‌گیریِ مسعود زیر آب باشیم، بخش بعدی درباره‌ی شوخی با کوتاه بودن پایه‌ی منقل است، شوخی بعد دورهمی‌های دودآلود مسعود و جواد و پادوی افغانی و پیک را تشکیل می‌دهد، فصل دیگر...

بعدش چی؟
مازیار فکری
ارشاد: دراکولا به شکلی آشکار از زمانه‌ی خود عقب و به این جا ماندن از تحول‌های ناگزیر زمانه مفتخر است. این جا ماندن را حتی در نکته‌های منفی و ناهنجار هم می‌بینیم. در زمانه‌ای که متأسفانه مواد مخدر صنعتی و شیمیایی رواج نگران‌کننده‌ای در جامعه یافته‌اند‌، فیلم هنوز منقل گداخته و زغال خوب و رفیق بد را دستمایه‌ی طنز و مطایبه قرار می‌دهد! انگار نوستالژی دهه‌ی شصت در همه‌ی ابعاد و زمینه‌های خوب و بد و خنثایش...

دو نگاه دیگر به «ایستاده در غبار»: تمام آن خیزهای نرفته
اشکان راد:
ایستاده در غبار می‌تواند آغازگر راهی باشد که تحولی در سینمای حماسی ما به وجود بیاورد. مهدویان نشان داد که برای داشتن نگاه تازه به قهرمانان جنگ و مقوله‌ی دفاع مقدس، برای شناساندنش به مخاطبی از نسلی دیگر، برای معرفی قهرمانانی ناشناخته، تنها راه لودگی کردن با جنگ و رزمندگان نیست، بلکه شرط لازم و کافی نیل به این هدف والا، فیلم خوب ساختن است و بس.

ضدکلیشه
حمیدرضا مدقق
: کم‌تر فیلمی را به یاد می‌آورم که در سال‌های اخیر به اندازه‌ی ایستاده در غبار با چنین حجمی از واکنش و اظهارنظر در رسانه‌های گوناگون مواجه شده باشد. تقریباً بیش‌تر منتقدان و سینماگران متعلق به خطوط فکری مختلف در رسانه‌های خود درباره‌ی این فیلم نوشتند و در اغلب موارد هم آن را تحسین کردند. اما این توافق جالب که درباره‌ی متفاوت و ارزشمند بودن فیلم بین دیدگاه‌های غالباً متضادِ «جناح‌های سینمایی» پدید آمد، نکته‌ای است که در بازتاب‌های نمایش فیلم گم شد. واقعاً چرا ایستاده در غبار با چنین حجمی از تحسین روبه‌رو شد و همه از آن در مقام فیلمی متفاوت تعریف کردند؟...

گفتوگو با هادی حجازیفر، بازیگر «ایستاده در غبار»: حاجاحمد، بفرما یک لیوان آب...
گفت‌و‌گو کننده: مسعود ثابتی/
حجازیفر: کل جذابیت این کار برای من در سختی‌اش بود. ضمن این‌که چند کتاب و مصاحبه هم درباره‌ی متوسلیان برایم پیشنهاد شد که هیچ‌کدام را نخواستم. چون قرار نبود که من پرتره‌ی آن آدم باشم؛ من باید متوسلیانی را بازی می‌کردم که محمدحسین مهدویان در فیلم‌نامه‌ی ایستاده در غبار نوشته بود. فیلم‌نامه یک شمای کلی از شخصیت و موقعیت‌های دراماتیک به من می‌داد...

نگاهی به موسیقی چند فیلم: گوشهایتان از آن ما!
سمیه قاضی
زاده: موسیقی هر سه فیلم اژدها وارد میشود، بادیگارد و ایستاده در غبار از پرحجم‌ترین موسیقی‌ فیلم‌های امسال سینمای ایران هستند. موسیقی‌هایی که روی سه فیلم خوب نوشته شده‌اند و همین مسأله مهم‌ترشان می‌کند. آلبوم اولی منتشر شده، دومی در راه انتشار است و سومی هنوز خبری از انتشارش نیامده. اما هر سه موسیقی در زمره‌ی خودنماترین موسیقی فیلم‌های ایرانی‌اند. اژدها وارد میشود با سازهای کوبه‌ای و موسیقی الکترونیک، بادیگارد با تأکید روی...

«اژدها وارد میشود» به روایت آهنگسازش، کریستف رضاعی: از زار تا ریو؛ خلسه‌ی سنتی، خلسه‌ی معاصر
اژدها وارد می
شود تازه ترین همکاری مشترک من و مانی بود و پیش از این در کنعان برای او موسیقی نوشته بودم. دو موسیقی که هیچ ربطی البته به هم ندارند؛ دو فیلم متفاوت با دو سوژه‌ی متفاوت، سبک موسیقایی، ارکستراسیون و سازبندی متفاوت. کنعان موسیقی ارکسترال دارد و با استفاده از سازهای ارکستر و یک ساز شرقی ساخته شده است. در مقایسه در اژدها وارد میشود اکثراً از سازهای الکترونیک و ریتم‌های جنوبی استفاده شده و با الهام از...

چهارراه حوادث: امیدوارم تنت نیازی به نوازش طبیبان پیدا نکند
هوشنگ گلمکانی:
گرچه در همین روزهایی که اندوه درگذشت عباس کیارستمی بر سینمای ایران سایه انداخته و همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داده بود، یک دیوانه‌ی زنجیرگسسته در شهر نیس در جنوب فرانسه آلت قتاله‌ای به نام کامیون را برداشت و زد به دل جمعیت و ده‌ها نفر را لت‌وپار کرد، و تازه شب بعدش توی کشور همسایه‌مان ترکیه (منتها آن طرفش که سایه‌اش چندان این طرف نمی‌افتد) یک پرده کودتای یک‌شبه هم اجرا شد، اما این‌ها دلیل نمی‌شود که در کشور خودمان قضیه‌ی فیش‌های چندده‌میلیونی حقوق‌های مدیران زحمتکش از یاد برود. حالا البته...

آرشیو

کارخانه تولید مجازی فیلم الهام
مینی سریال نهنگ سفید، پخش از نمافیلم
کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون