شهریور 1395 - شماره 512
چشمانداز ۵۱۲
جوابیهای به مطلب دکتر مصطفی جلالیفخر در دفاع مطلق از تیم پزشکی عباس کیارستمی: زمین گرد است یا نه؟
امیر پوریا: ... تعبیر ملاطفتآمیز شما مبنی بر این که «کسی مدعی بیخطایی پزشکی نیست» هم طبعاً دردی دوا نمیکند؛ چون عملاً آن «دادگاههای تخصصی» که نوشتهاید برای رسیدگی به این موارد «تدارک دیده شده»اند، همپای نهادهای جاسوسی فیلمهای پرشمار، اصرار به مخفیانه ماندن نتایج خود دارند که جلوهاش در همین پروندهی پزشکی آقای عباس کیارستمی، ناچار شدن خانوادهی ایشان به طرح شکایت پس از گذشت چهلمین روز درگذشت اوست؛ چون پاسخ شنیدهاند که تا شاکی خصوصی در کار نباشد، گزارشی از نتایج کمیسیون پزشکی در اختیار کسی قرار نمیگیرد. در نتیجه، در تصویر رسانهایشده در برابر افکار عمومی، همچنان داعیهی خللناپذیری، به قوت خود باقی میماند. این مال دیروز و امروز نیست. قدمتی تاریخی و تلخ دارد. برای این وابستگی ابنای بشر به پزشک نیز نیازی به روابط عمومی و سخنگوی رند نهادهای ذیربط نیست. ماهیت احتیاج آدمی به مراجعه و معالجه، این نگاه از بالا به بیمار و تأکید بر این که...
توضیحاتی بر یک جوابیه: به جاذبهی زمین دقت کن!
مصطفی جلالیفخر: ...نوشتهاید که چرا به شما میگوییم نباید «دربارهی موضوعاتی چنین حساس و تخصصی، همهی افراد با هر میزان سواد، نظر و حکم بدهند» و انتظار دارید مجاز باشید دربارهی همه چیز و به هر میزان، صاحبِ نظر و حکم باشید. شما هر چه هم که عصبانی باشید، جملهی درست همانیست که داخل گیومه گذاشتهاید. و خشم و اعتراضتان نسبت به واکنش جامعهی پزشکی در مورد «عدم صلاحیت تخصصی معترضان»، باعث کسب صلاحیت برای شما نمیشود. و اصلاً چرا فکر میکنید که صاحب شایستگی کافی در مورد مسائل تخصصی هستید؟ پیشنهاد میکنم با قصد کنجکاوی، سری به کتابخانههای پزشکی بزنید و محض نمونه کتاب هریسن را فقط ورق بزنید (درست شبیه کودکیمان و قبل از ورود به مدرسه که کتابها را ورق میزدیم). اگر منصف باشید، همین تورق، خیلی چیزها را برایتان روشن میکند. تازه این کتاب، یکی از مراجع بیماریهای داخلیست. این کتابها دیکشنری نیستند تا در مواقع لزوم، به آنها سر بزنیم...
بحثهایی پیرامون پخش تیزر و آنونس فیلمهای ایرانی از شبکهی جم: جمچاره؟!
احسان ناظم بکایی: چند کارگردان و بازیگر با خروج از ایران، رفتن به ترکیه و پیوستن به شبکهی تلویزیونی جِم، مدتی خبرساز شدند. این موج مهاجرت از پاییز سرد پارسال، داغ شد. در روزهایی که مدیریت محمد سرافراز، رییس مستعجل سازمان صداوسیما، رکودی نسبی در جام جم ایجاد کرده بود، عدهای از جام جم به شبکهی جِم نقل مکان کردند. این ماجرایی بود که جِم برای تلویزیون ساخت اما در حوزهی سینما هم شبکهی جِم با پخش پرتعداد تیزرهای سینمایی، بحرانی برای سینمای ما به وجود آورده است. این اتفاقها چهگونه روی داد؟...
مرور خبرهای مرداد: گرمای ملامت
پوریا ذوالفقاری: ماه گذشته خبرهای سینما همچنان دور پیامدهای درگذشت عباس کیارستمی و انتظار برای اعلام نتیجهی کمیسیون پزشکی دربارهی روند طیشده گذشت. چهارصد سینماگر و هنرمند هم با امضای نامهای با تیتر «شما تنها نیستید» خطاب به خانوادهی کیارستمی با آنها ابراز همدردی کردند. نامهای دیگر و اینبار مفصلتر مدتی بعد با تیتر «شما همچنان تنها نیستید» منتشر شد که متنی مفصلتر و بیش از شش هزار امضا داشت. درخواست اصلی از کمیسیون پزشکی «اعمال شفافیت و عدالت» بود. این نامهها بازتاب گستردهای داشتند اگر نه جنجالیترین ولی مهمترین خبر سینمایی ماه گذشته بودند. ولی مرداد سینمای ایران اصولاً خبرهای حاشیهای زیادی دارد. نزدیک بودن جشنهای خانهی سینما معمولاً تیترهای زیادی را به خود اختصاص میدهد. این تیترها در کنار حاشیههای همشیگی سینما که هیچ ربطی به ماه و هفتهای خاص ندارند و اصلاً انگار همزاد سینمای ایراناند، از مرداد ماه پرخبری میسازند...
به یاد جمشید ارجمند: وداع یکی از «پسرعموها»
پرویز نوری: جمشید در آن دوران به جمع «ستارهی سینما»ییها - پرویز(جان) دوایی، بهرام ریپور، هوشنگ بهارلو و منوچهر جوانفر - پیوست و خیلی زود در دل همهی ما جا گرفت. خودش این جمع را «پسرعموها» نام گذاشت. در طول سالها به همین عنوان با یکدیگر در رابطه بودیم. ارجمند بعد از ریپور تنها نویسندهی ما بود که مطالب به زبان فرانسه را ترجمه میکرد (خاصه از مجلهی سنگین «کایهدو سینما») و پس از مدتی به نقد فیلم رو آورد و یادم هست که نقد خوبی بر روح/ روانی هیچکاک نوشت. او...
من و ارجمند و نقد «مغولها»: کشفدوبارهیسینما
بهزاد عشقی: با مرگ نامآورانی که هویت و خاطرهها و شخصیت هنری ما را میسازند، میانگاریم که تکهای از وجود ماست که بر خاک میشود. در نتیجه تفاوتی بین خود و شخص درگذشته احساس نمیکنیم. فرقی هم نمیکند که متوفا فروزان باشد یا عباس کیارستمی، ارجمند باشد یا اصغر بیچاره، فردین باشد یا علی حاتمی و... ما طیفی از سینما دوستان قدیمی هستیم که در کنار همهی اینها پرورده شدیم و...
به جمشید همیشه مهربان...: آخرین نامه
محمد شهرزاد: یاد آن سالهای خیلی دور میافتم که در یک سفر به تهران برای رفتن پیش یک چشمپزشک، یک روز عصر با دوستی به دفتر مجلهی «ستارهی سینما» آمدیم و آنجا با تو آشنا شدیم. 52 سال پیش بود و شما پسرعموهای «ستارهی سینما» داشتید صفحهی 33دور موسیقی فیلمی وسترن را گوش میکردید. از من پرسیدید که آیا میدانم آن موسیقی مال کدام فیلم است؟ و نام آهنگساز را پرسیدید. نامهنگاری ما از آن زمان شروع شده بود...
پرسهزنی - هفتهی فیلم ناصر تقوایی: ملولهایی در پیشگاه ناخدا
امیر پوریا: حتی اگر حجم بسیار زیاد مستندها و آثار کوتاه او بهتمامی نشان داده میشد، باز مجموع آثار تقوایی همپا و همردهی میزان سرشاری ذهن و کلام او از ایدههای بدیع و برای ما بعید، نبوده و نیست. در نتیجه، این هفتهی فیلم و همهی آنچه گفتند و گفتیم، یک امتداد بسیار ضروری دارد که بدون آن، معنای این تقدیرها چون گردی در تندباد هواست: این که همه بکوشیم بستری فراهم کنیم تا او فیلمی دیگر بسازد...
تلفیق ناخوشایند بزدلی و خودشیفتگی!: آنچه در طول زمان متحول شد و آنچه نشد
شهزاد رحمتی: دورانی بود که هنوز حتی اسم چیزهایی مثل وبلاگ و وبسایت و فیسبوک و ایمیل و از این جور پدیدهها را کسی نشنیده بود. بله؟ دویست سال پیش؟! نه بابا، کمتر از بیست سال پیش. باور بفرمایید. من آن موقع در ماهنامهی عزیز «فیلم»، علاوه بر نویسندگی و ترجمه، نمونهخوانی میکردم و مسئول آرشیو عکس مجله هم بودم و بعد شدم دستیار سردبیر. نمونهخوانهای امروزی شاید باورشان نشود که آن موقع ما در کارمان از چه شیوههایی استفاده میکردیم. هنوز ابزار اصلی کارمان در مراحل آخر این کار، قیچی و چسب بود. از طرفی...
احوالپرسی - فردوس کاویانی: آلزایمر شایعه است
عسل عباسیان: مرد خوشخندهی همسران و آژانس دوستی و محلهی بروبیا هوش و حواس جمعی دارد و خوشحال است که اهالی مجله به یاد او هستند و همان ابتدا میگوید: «امیدوارم پایدار باشید.» وقتی حالش را میپرسم گلایهمند از شایعههاست و میگوید: «کمی ناخوشاحوالم و این به قلبم مربوط است اما خوشبختانه آلزایمر ندارم. آخر اسفند سال 92 آنژیو کردم و پیش از آن مدام حس میکردم که هر روز لاغر و لاغرتر میشوم...
گفتوگو با مهدی هاشمی: کمال همنشین...
مهدی موسوی: یک دزدی عاشقانه فیلمنامهی کاملی داشت؟
هاشمی: فیلمنامه کامل بود، اما ایرادهایی داشت که در اجرا اذیتمان کرد. منظور این فیلم نیست؛ در فیلم دیگری دیدهام بازیگر در اجرا لوسبازی درمیآورد و کارگردان خوشش میآید و میخندد و میگوید همین را بگیریم. آن کارگردان سلیقهاش در حد لوسبازی است. کارگردانان بزرگ چه در ایران و چه جهان هنرمندان بزرگی هستند. چرا من مدام میگویم آقای عیاری؟ فقط دو سریال و یک سینمایی با ایشان کار کردهام و اهل مبالغه هم نیستم...
گفتوگو با محسن کیایی: لانهی زنبورهای خندان
مهدی موسوی: در بارکد بازیها یکدست است، بهخصوص شما و رادان. صحنهها را رج میزدید یا بر اساس فیلمنامه پیش رفتید؟
کیایی: بر اساس فیلمنامه که از ته به سر بود کار کردیم. اصلاً رج زدن قصه و زمانبندی نداشتیم. بر اساس لوکیشنها جلو میرفتیم و واقعاً کار سختی بود. اگر شرایط فراهم بود باید از قسمت روحانی شروع میکردیم اما سکانسهای اولیه خیابانی و قسمت پارک بود و قسمت روحانی را آخرهای کار گرفتیم. سخت بود اما سعی کردیم گاف نداشته باشیم...
نگاه رسمی سینمای جنگی آمریکا به وقایع تا چه حد موثق است؟: کوهی از دروغ و تحریف
شهزاد رحمتی: واضح است که تمام ادعاها دربارهی ناگهانی و برقآسا بودن حملهی «ناجوانمردانهی» ژاپن که به قربانی شدن جوانان آمریکایی انجامید دروغ بوده است. خود دولت آمریکا بود که عامدانه این جوانان بیخبر را قربانی کرد تا بتواند ریاکارانه خودش را تبرئه کند. جنگ ویتنام یکی از وقایع تاریخی است که فیلمهای برجستهای به کارگردانی فیلمسازان معتبر با نگاهی انتقادی و خشمگینانه به آن پرداختهاند و بیشتر از همهی جنگهای معاصر آمریکا در سینما به آن پرداخته شده است. ولی حتی در تندوتیزترین این فیلمها...
ارتش بابا (الیور پارکر): صمد و همولایتیهایش در جنگ جهانی دوم
پوریا ذوالفقاری: ارتش بابا برای مخاطب ایرانی، فیلم آشنایی است. فیلم از همان الگویی تبعیت میکند که طبق آن فیلمها و سریالهای مشهوری پیش و پس از انقلاب در ایران ساخته شدهاند که با مسامحه «کمدی روستایی» نامیده میشوند. الگویی که از مجموعهفیلمهای صمد تا سریال شبهای برره و فیلم ایرانبرگر را در بر میگیرد. بله، عجیب است که خاطرهی تماشای این آثار را یک فیلم انگلیسی در ذهن زنده کند. اما این اتفاق افتاده است. چهگونه؟...
نگاهی به قسمت اول سریال جدید «مگره»:: مگرهای ناامیدکننده
اشکان راد: اولین قسمت از سریال جدید مگره بدجوری ناامیدکننده است. برای مقایسه بد نیست فیلم درخشان ژان دلانوا با بازی ژان گابن را که تقریباً شصت سال پیش بر اساس همین داستان و با همین نام ساخته شده ببینیم تا قضاوت بهتری دربارهی سیمنون و کارآگاهش داشته باشیم...
هر کس سهمی میخواهد!! (ریچارد لینکلیتر): دنیای بدون توازن
علی فرهمند: مهمترین ویژگی هر کس... انسجام و یکپارچگی تمپوی بصری آن است با هدف حفظ ریتم. اگر در توالی صحنهها دقت کنیم الگویی واحد و تکرارشونده را در آنها خواهیم یافت که آن هم خود نوعی توالی را رعایت میکند: تمپوی ایستا/ تمپوی متوسط/ تمپوی شتابگیرنده. این الگو به این معناست که برای پرهیز از افت ریتم در فیلمی که چندان متکی بر داستانپردازی نیست، صحنهها باید از الگویی تکرارشونده تبعیت کنند و...
نگاهی به دو فیلم ترسناک جدید مایک فلانگن (پیش از آن که بیدار شوم و هیس): کابوسها و جیغها
دامون قنبرزاده: یک اصل مشهور فیلمنامهنویسی میگوید: «تا میتوانید موقعیت شخصیت اصلی داستانتان را پرمخاطره کنید، آن قدر که بیننده احساس کند هیچ راه گریزی وجود ندارد و کار تمام است.» نویسندگان هیس هم چنین ایدهای را در ذهن داشتهاند. مدی باید برای فرار از این موقعیت، چارهای غیر از راههای معمول بیندیشد و این همان جاییست که فیلم، مخاطب را با خود همراه میکند. ایدههایی که...
الویس و نیکسن(لیزا جانسن): ملاقات سلطان و رییسجمهور
هوشنگ گلمکانی: سینمای آمریکا در سوژهیابی به پختگی تحسینبرانگیزی رسیده و بهخصوص نگاهی دقیق و خریدارانه به شخصیتها و رویدادهای واقعی دارد. دیدار الویس پریسلی (1977-1935) و ریچارد نیکسن، با این که یک بار دیگر در سال 1997 هم تبدیل به فیلم شده (ملاقات الویس با نیکسن، آلن آرکوش) اما حالا بهزحمت کسی آن را به یاد میآورد و متأسفانه فیلم جدید مورد بحث هم درخور چنین حادثهای نیست...
کافه سوسایتی (وودی آلن): رونوشت دستچندمِ یک دیکتهی بیغلط!
آرامه اعتمادی: کافه سوسایتی یک کمدی-رمانتیک وودی آلنی است با همان جزییات و همان سبک تألیف و نگارش همیشگی. فیلم در سالهای درخشان دهههای 1930 و ۴۰ میگذرد و پر است از صحنههای زیبا و تصاویر دیدنی، مهمانیهای رنگارنگ و لباسهای تماشایی بورژواها و اشراف آمریکایی. رنگهای گرم و نورپردازی با تکیه بر طیف کرِم/ قهوهای/ طلایی در کنار دکور پرجزییات و طراحی صحنهی دقیق و...
غرق در ضدعفونیکننده (بنجامین استَتلر): هرگز فراموشت نخواهم کرد، تام گرنت!
شهزاد رحمتی: عنوانفیلم مفهومی دوگانه دارد: اشارهای به اسم اولین آلبوم گروه «نیروانا» - Bleach به معنای «ضدعفونیکننده» - که گروه هم اسمش را از پوستری بهداشتی الهام گرفت که معتادان را تشویق میکرد تا سوزن سرنگشان را «ضدعفونی» کنند! عنوان همچنین طعنهای است به «نظر خطاپوش» مراجع قانونی در برابر شواهد بوداری که نظریهی خودکشی را زیر سؤال میبرد. انگار مراجع با آمیزهی سوءنیت، بیکفایتی، تنبلی و...
نگاهی به سه اقتباس سینمایی برتر تراژدی «مکبث»: عطش تباهکنندهی قدرت و تارهای درهمتنیدهی آز
مسعودثابتی: مکبث حاصل تلاش دیگری از ولز برای بردن تماشاگر به دنیای گناه، آشفتگی و ترس است که این بار از طریق نمایشنامه شکسپیر انجام میشود. در اینجا بار دیگر با خودبزرگبینی همیشگی ولز و تصویر دیوانهوار او از خویش روبهرو میشویم. ولز با تبدیل خواهران جادو از مقام پیشگویان صرف به مجریان سرنوشت مکبث در اقتباسی که ستایش بزرگانی چون ژان کوکتو را برانگیخت، از تأویل کلاسیک نمایشنامه دور میشود و در این مسیر همهی تلاش فیلم برای رسیدن به اندیشهای درونی است که در آن بیشتر بر خودمحوری مکبث تأکید میشود تا بر رابطهی او با محیط اجتماعی و پیرامونش...
پنجاهویکمین جشنوارهی کارلووی واری: نسیم از شرق اروپا میوزد
کیومرث وجدانی: یک بار دیگر جشنوارهی کارلووی واری از همان قالبی استفاده کرده که در طول سالها آزمونش را با موفقیت پس داده است. تأکید اصلی جشنواره روی نمایش بهترین فیلمهای جمهوری چک و محصولات اروپای شرقی است و در کنارش طیف گستردهای از فیلمها از سراسر جهان؛ از جمله آثار قابلتوجه جشنوارههای دیگر مانند تونی اردمان، جولیتا و پترسن. امسال در مجموع دویست فیلم بلند به نمایش درآمد (شامل 166 اثر داستانی و 34 مستند) و بخش عمدهاش یعنی 48 فیلم از کشورهای شرق اروپا بود. در این میان 21 فیلم نخستین نمایش جهانیشان را تجربه میکردند و...
تماشاگر: کدام واقعیت
ایرج کریمی: تفاوت سینمای آمریکا به عنوان یک صنعت سینمایی بزرگ با سینمای هند که صنعت سینمای بزرگ دیگر جهان با تولیدات سالانهای حتی بیشتر از هالیوود در نکتهی ظریف و مهمیست که به نوع رویکردشان با تماشاگر بازمیگردد. هر دو سینما تماشاگرمحورند اما در حالی که تکیهی سینمای هند بر مطالبات کنونی تماشاگر و بازتولید آن است (و از این راه به ادامهی وضع موجود و نظام اخلاقی فعلی کمک میکند)، سینمای آمریکا حتی مطالبات تماشاگرش را هم خودش میآفریند و این کار را در سطحی جهانی به انجام میرساند...
نقد - امکان مینا (کمال تبریزی): زیر سایهی تردید و تفنگ
پوریا ذوالفقاری: 1360 دوران پرماجرایی است. مستعد این که هر قصهای از عاشقانه تا ماجرایی و اکشن را بر بستر سیاسی یا اجتماعی و نوستالژیک این دهه قرار دهیم و تبدیل به فیلمی تماشاییاش کنیم. در تاریخ هر سرزمینی از این دورهها کم نیست. دههی 1940 در آمریکا و دههی 1960 در اروپا هم چنین کارکردی دارند. ولی سینماگران ما در این دیار از مشکلی رنج میبرند که همتایان اروپایی و آمریکاییشان با آن بیگانهاند؛ ما هیچچیز را حفظ نکردهایم. ظاهر شهرها تغییر فراوانی کردهاند. اصلاً تفاوتها...
امکانی که نیست
مازیار فکریارشاد: فیلمنامهی امکان مینا مصالح داستانی اندکی دارد. به همین دلیل دچار کندی ریتم درونی و ضرباهنگ بیرونی است که برای فیلمی ماجرایی و پرتحرک ضربهای اساسی است. جز یکیدو مورد کوتاه و گذرا، پیرنگ فرعی و خردهقصه، حاشیهای در فیلم به چشم نمیخورد. خردهداستانها هم بهسرعت به دست فراموشی سپرده میشوند تا فیلم به قصهی اصلی بپردازد. قصهای که پیچوخم روایتی چندانی ندارد و...
ایران سرای من است (پرویز کیمیاوی): بومیگرایی تجربی، مستندگرایی ذهنی
رسول نظرزاده: در ایران... نیز دو شیوهی نمایشی کهن ایرانی به شکلی موازی در ساختمایهی آن قرار گرفته است. ابتدا شیوهی «مشاعرهی نمایشی» در ساختمان فیلم به آن توجه شده است. این شیوه در بازی و مکالمه با شعر شاعران گذشته میان پدر و پسر در هنگام اصلاح موی پدر در خانه دیده و شنیده میشود و در ادامه با شروع سرگردانیهای نویسنده بعد از مراجعه به اداره و اتاق نظارت و ممیزی، به حضور شاعرها در دنیای ذهنی او میانجامد...
لانتوری (رضا درمیشیان): مرگ قورباغهها
هوشنگ گلمکانی: مهمترین نکتهای که در فرم فیلم تازهی درمیشیان به چشم میخورد، انتخاب ساختاری تجربی شبیه به فیلمهای زیرزمینی مکتب نیویورک است که نشانههایش در بغض و عصبانی نیستم! هم بود و اینجا نهتنها تشدید که گاهی در آن افراط شده است. استفاده از قالب مصاحبههای رو به دوربین به شکل مستندهای اجتماعی منجر به حضور قابهایی ساکن و ایستا در بخشهایی از فیلم شده که با ساختار قاببندیهای سایر نماهای فیلم و حتی کل فیلمهای درمیشیان متفاوت است. شاید از همین روست که...
روایت ارسطویی و دنیای کهنهی نو
بهزاد عشقی: لانتوری فیلمی است که ادعای نوگرایی دارد، به همین دلیل جدا از اکران آزاد، زیر سقف سینمای «هنر و تجربه» نیز بهمثابه تجربهای جدید به نمایش درآمده است. آیا لانتوری در واقع تجربهای جدید در فرم و روایت و پرداخت سینمایی است؟ چنین نیست و فرم در این فیلم نهتنها بدیع و مبتکرانه نیست، بلکه آزارنده و جلوهفروشانه است...
گفتوگو با رضا درمیشیان: فیلمساز درد
جواد طوسی: برخی میگویند درمیشیان در لانتوری خواسته یک شو و هیاهو راه بیندازد...
درمیشیان: همهی هدف من فریاد زدن دردهای قربانیان اسیدپاشی، نشان دادن مختصات تعدادی آدم و تعریف یک قصه بود. اگر این موارد آنها را عصبانی کرده، قطعاً هدف من نبوده. هیچوقت موقع فیلم ساختن با خودم نمیگویم یک جور بسازم که فلانی خوشش بیاید یا بدش بیاید. قطعاً از انرژیهای مثبت خوشحال میشوم و دوست دارم مردم فیلم را ببینید و بحث کنند اما وقتی فضای صفر و صدی دربارهی فیلم به وجود میآید یعنی موفق است. فیلمی شکست خورده که واکنشها نسبت به آن خنثی باشد...
زاپاس (برزو نیکنژاد): نخندیدن دلیل بر جدی بودن نیست!
دامون قنبرزاده: زاپاس تلاش میکند دوسه داستانک را کنار هم بچیند و موتیف «چشمهی مردانگی» را در لابهلای آنها تکرار کند تا به این شکل مفهوم داستان شکل بگیرد و «حرف»ش را بزند. اما نه آن دوسه داستانک چندان موفقاند نه این موتیف تکرارشونده که قرار است مضمون اصلی داستان را شکل بدهد...
گفتوگو با شبنم مقدمی: طول و عرض و عمق هر نقش
مهدی موسوی: چرا در زاپاس بازی کردید؟
مقدمی: از نظر من زاپاس یک فیلم خانوادگی است و تجاری نیست. البته منظورم این نیست که فیلم تجاری بد است، اتفاقاً باید چرخ صنعت سینما بچرخد، اما معتقدم وجوه عاطفی در نقش باید باشد، حتی اگر تجاری است. بعد از دریافت سیمرغ فکر نکردم حتماً باید کار کنم. بایدی وجود ندارد. میشود در تئاتر یا تلویزیون هم کار کرد. اگر یک سریال بد کار کرده بودم، میشود به منتقدان این موضوع حق داد. وقتی مدینه به اندازهی چند فیلم سینمایی دیده و بررسی شد و با آدمهای سختگیری صحبت کردم که میگفتند تلویزیون نمیبینیم اما این سریال را دنبال میکنیم، چرا نباید در آن بازی میکردم؟
ممیرو (هادی محقق): مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟
محسن جعفریراد: ممیرو یک پیشنهاد لذتبخش برای مخاطب شعورمند سینماست که سینما را نه برای سرگرمی صرف، بلکه برای غرق شدن در یک جهان معنایی نو میخواهد. ایدهی مرکزی فیلم به اندازهی کافی جاذبه دارد که مشتاق تماشای فیلم شویم؛ پیرمردی که سبب مرگ تمام اعضای خانوادهاش شده، با جسم بیجانش و بدون این که سخنی بر زبان بیاورد، احساس گناه و عذاب وجدانش را برای نوهاش روایت میکند...
شاتهایی از سرنوشت
محسن خادمی: ممیرو، فیلم دوم هادی محقق یکی دیگر از کارگردانان نسل جوان سینمای ایران، فیلم قابهاست؛ قابهایی همچون تابلوهای نقاشی و سرشار از جادههای پرپیچوخم زندگی که با استفاده از عناصر مشترک در تصویرهایش داستان سرگذشت تراژیک یک خانوادهی روستایی (پدر، پسر و سگ وفادار پدر) را روایت میکنند. ساختار چنین فیلمهایی غالباً مبتنی بر خلق نماهایی ثابت است با تصویرهای چشمنواز و...
قیچی (کریم لکزاده): بادِ بیجن
سعید قاضینژاد: شروع واقعگرایانهی فیلم، نشان دادن مردی در دل زندگی خانوادگی و بعد اختصاص زمانی قابلتوجه به صحبت او با دوست مستندسازش (سروش صحت) در این قسمت از فیلم مطلقاً به کارمان نمیآیند. تنها چیزی که از او میدانیم این است که مرتکب قتل شده که تازه همین را خود قاتل هم دو بار نزد مردم جنوب اعتراف میکند...
چهارراه حوادث: چهارصدوچهلوچند روز بعد
هوشنگ گلمکانی: مهمترین بحث ماهی که گذشت، همان رسیدگی به پروندهی پزشکی عباس کیارستمی بود و در جوارش اعتراضهای دوستداران استاد فقید بیخودیدرگذشته، جمع کردن امضا در کمپینهای اعتراضی، اظهارنظرهای گاهوبیگاه مقامهای بهداشتی و غیربهداشتی، پاسخهای کوتاه فرزندان استاد، انتشار گفتوگو با پزشک فرانسوی معالج کیارستمی در آن چند روز آخر، نیشوکنایههای دو جناح مقابل – دوستداران کیارستمی و جامعهی پزشکی – انتشار ویژهنامهها و عکسها و...
معرفی و نقد کتاب: نگاهی به رمان تازهی سینمایی داریوش مهرجویی
احمد طالبینژاد: ...با این حال آن رسید لعنتی سندی معتبر از روزگار ماست؛ روزگاری که جامعه در مرز بین سنت و مدرنیته دستوپا میزند و با وجود استفاده از امکانات جدید تکنولوژیک، روشهای کهنه و خستهکنندهی قدیمی را که از نشانههایش تورم بوروکراسیست، رها نکرده است. لابد در بازار دیدهاید که برخی حجرهداران پشت کامپیوتر نشستهاند اما هنگام حسابوکتاب، همچنان دست به دامان چرتکه میشوند. این رمان دربارهی همین چیزهاست. فرم روایی اثر جذاب و گیراست و خواننده را با خودش همراه میکند و میبرد.