مهر 1395 - شماره 514
چشمانداز ۵۱۴
به یاد داود رشیدی: یکی از آن پنج ستارهی کهن
علی شیرازی: با درگذشت داود رشیدی در روز جمعه پنجم شهریور، نخستین نفر از پنجضلعی بازیگران بزرگ تئاتر ایران که با ورودشان به سینما و تلویزیون، فصل تازهای را در تاریخ بازیگری کشورمان رقم زدند، برای همیشه از میان ما کوچ کرد. عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی و محمدعلی کشاورز (که عمرشان دراز باد) دیگر افراد این گروه بودند. این پنج نفر با حضورهای گاه و بیگاهِ مشترکشان...
گفتوگو با داود رشیدی: حرفهایها
حمیدرضا مدقق: حرفهای بودن در بازیگری به چه معناست؟
رشیدی: حرفهای بودن در هر شغل یعنی فرد زندگیاش را از آن راه بگذراند، دستمزد بگیرد و آن شغل برایش بهاصطلاح نانآور باشد. اما بازیگری با شغلهای دیگر فرق دارد چون از همان ابتدا از حقوق ثابت خبری نیست و فقط متناسب با کار و شهرت، دستمزد دریافت میشود و این بهویژه برای جوانانی که در آغاز راهند سخت است. در این میان، تنها چیزی که باعث تحمل این سختی و سبب حرفهای شدن میشود، عشق است. این عشق باید...
شکستن مرزهای موهوم با دو ضربه: دو کار مهم داود رشیدی در تاریخ سینما و تئاتر
پوریا ذوالفقاری: ... دوران رشیدی نهتنها دوران سیطرهی نگاه تحقیرآمیز سینما به تئاتر، که دوران گفتن حرفهای مهم و چهبسا شعاری هم بود. رشیدی در این دوران در مقام استاد رشتهی تئاتر دو کار مهم کرد که با هر یک مرزهایی را شکست و توهمهایی را پس زد. نخست اجرای نمایشنامهی در انتظار گودو بود. تصور کنید در شرایطی که یک طرف شهر نمایشنامههای برشت نه با تلاش برای اجرای درست تئاتر اپیک که با نگاه تماتیک و با هدف افشای پلشتیهای امپریالیسم روی صحنه میرفت و...
احوالپرسی: نیما طباطبایی: امید به بهبود
عسل عباسیان: چندی پیش خبر بیماری کارگردان 38سالهی سینما را از خالهاش رؤیا تیموریان شنیدیم و در روزهای جدال پزشکان و سینماگران بر سر پروندهی پزشکی عباس کیارستمی، ماجرای درمان کارگردان من ناصر حجازی هستم نیز تحتالشعاع قرار گرفت. در شب هجدهم جشن سینمای ایران، وقتی مسعود رایگان از حضار خواست برای خواهرزادهی تیموریان که در بیمارستان بستری است دعا کنند، در سکوت جمعیت، لحظههای عجیبی رقم خورد...
در تلویزیون: برسد به دست مسعود فراستی: خشت اول چون نهد معمار کج
شهرام جعفرینژاد: دو اصطلاح «سینمای عرفانی» و «سینمای جشنوارهای» دههی شصت را هم - با میزان معتنابهی تحقیر - بارها از تو و بسیاری دیگر شنیدهام و هر چه فکر میکنم و برای اطمینان، منابع را جستوجو میکنم که از کدام مکتب و گونهی فراگیر صحبت میکنید، نمییابم. اگر یادت باشد، تمام آنچیزی که در آن سالها با عنوان سینمای عرفانی یا عرفانزده، من و تو و بسیاری دیگر در برابرش ایستادیم، محدود بود به چهار فیلم آنسوی مه، پرستار شب، نار و نی، نقش عشق و گیرم (اگر میتوانی، مثال بیاور) حداکثر شش فیلم دیگر، سرجمع ده فیلم. آیا این ده فیلم در برابر حدود پانصد فیلم ایرانی دههی شصت، ملاک مناسبی برای اطلاق سینمای عرفانی یا عرفانزده به آن دهه است؟...
مستند سینمایی جدیدی دربارهی نیک کِیو: آفرینش، راهی برای رویارویی با فاجعه
شهزاد رحمتی: یکی از فیلمهایی که در جشنوارهی اخیر ونیز نمایش موفقی داشت مستند بلندی بود با عنوان بار دیگر با احساس (اندرو دومینیک) دربارهی نیک کِیو، خواننده و آهنگساز معروف، و فرآیند آفرینش آلبوم تازهاش پس از رویارویی با فاجعهای بزرگ در زندگی شخصیاش. اما این مستند، همچون اغلب مستندهای بزرگ تاریخ سینما، این دستمایهی بسیار شخصی را بدون هیچ تأکید آزاردهنده و مستقیمی، چنان تصویر کرده که در نهایت به گسترهای بسیار وسیعتر از تجربهی بشری راه میدهد. در اینجا، اثری تأثیرگذار دربارهی اندوه و ماتم...
روزهای خوش گیبسن کارگردان و گیبسن بازیگر: بازگشت انتقامجویانهی سلحشور جاده
مل گیبسن از آن چهرههایی است که اغلب واکنشها و احساسها در برابر او در یکی از دو قطب افراطی و کاملاً متضاد عاطفی قرار میگیرد: اغلب یا بهشدت شیفتهی او هستند یا بسیار بیزار! گیبسن در این دو دهه قطعاً عجیبترین دوران زندگی حرفهای و حتی شخصیاش را تجربه کرده: دورانی پرتناقض که هم با بزرگترین موفقیتهای حرفهای او همراه بوده و هم بزرگترین ناکامیهای حرفهای - و البته شخصی - او را رقم زده است. حتی به عنوان یکی از کسانی که بیتعارف در قطب شیفتگان او قرار دارد هم نمیتوانم انکار کنم که...
نقد - زوتوپیا (بایرون هاوارد، ریچ مور): مزرعهی حیوانات
شاهین شجریکهن: زوتوپیا یکی از بامزهترین و خوشساختترین انیمیشنهای سال است و این قابلیت را دارد که مخاطبانی از هر سن و سلیقهای را راضی کند. فیلم ساختار روان و ریتم سریعی دارد و پر است از شخصیتهای بانمک و حیوانات سخنگوی جذاب. مایههای کمیک با چنان طراوتی لابهلای موقعیتهای دراماتیک پرتعداد فیلم گنجانده شدهاند که تماشاگر ناخودآگاه این تمایل را در خود مییابد که به جای تعقیب داستان اصلی و رسیدن به فرجام جستوجوها...
چشمی در آسمان (گاوین هود): تلفات جنگ
مهرزاد دانش: از برخی فیلمهای تجاری یا حاشیهای گاوین هود بگذریم، چشمی در آسمان سومین فیلم مهم این سینماگر اهل آفریقای جنوبی است. او در سال 2005 با تسوتسی، فیلمی دربارهی رستگاری یک بزهکار به واسطهی تأثیر پذیرفتن از یک مادر و نوزادش که اسکار بهترین فیلم خارجیزبان را گرفت، نام خود را در سینمای جهان مطرح کرد. دو سال بعد با انتقال که با رهیافتی متفاوت از فیلم نخست، که درونمایهای جمعوجور از یک خلوت انسانی داشت، وارد حوزهی فیلمهای سیاسی شد...
هیولای پول (جودی فاستر): خوراک برای غول 110 اینچی
دامون قنبرزاده: فضایی که فاستر و فیلمنامهنویسان از استودیوی تلویزیونی محل پخش برنامهی زندهی «هیولای پول» تصویر میکنند فضاییست مالیخولیایی و سردرگم. شروع فیلم با دیالوگهای سریعی که بین شخصیتها ردوبدل میشود و قطعهای فراوان و رفتوآمدهای زیاد شخصیتها، استودیو را دیوانهخانهای ترسناک جلوه میدهد که همهچیز در آن با شتابی کنترلنشده اتفاق میافتد و...
ارتباط (جوزپه تورناتوره): «آبیِ» نهچندان نوستالژیک
رسول نظرزاده: در هیچیک از آثار دیگر تورناتوره با موضوع «غیاب» و مرگ روبهرو نشده بودیم؛ دستکم با چنین عمق و شدتی. شخصیت مرد فیلم، اِد، خیلی زود از صحنهی زندگی حذف میشود و به صفحههای مجازی انتقال مییابد و در نهایت به مجموعهای از پیامهای صوتی/ تصویری (نشانههای تصویری) تبدیل میشود. انگار در ذهن دختر عاشق/ تماشاگر، در انتها چیزی جز همین تصویرها و صداها باقی نخواهد ماند. در واقع...
کیت ریچاردز: زیر نفوذ (مورگان نِویل): و آن انگشتها...
احسان خوشبخت: مستند کیت ریچاردز: زیر نفوذ، تهیهشده توسط نتفلیکس، شاید از نظر سینمایی فیلم مهمی نباشد (که نیست) اما همان طور که اسمش نوید میدهد گیتاریست، خوانندۀ دوم، و هرازگاه نوازندۀ گیتار بیس گروه «رولینگ استونز» را سوژۀ فیلم قرار داده. در لکنتِ مطبوع ریچاردز، بیننده، صدای شیوای دیوانگی برای راکاندرول را میشنود...
به بهانهی مینیسریال جدید او.جی.: ساخت آمریکا: عصیان در برابر بیماری همگانی
شهزاد رحمتی: کمتر چیزی در یک فیلم یا سریال به قدر تلاش عامدانه برای «آموزنده» بودن آزاردهنده است! وقتی اثر یا در واقع صاحب اثری به طور صریح و مستقیم میکوشد در جایگاه والای آموزگار قرار بگیرد، خواهناخواه دافعهبرانگیز میشود؛ از جمله به دلیل خطور طبیعی و اجتنابناپذیر این پرسش سمج به ذهن مخاطب که «اصلاً تو خودت کی هستی که میخواهی به من درس بدهی؟» و نیز اینکه خب قاعدتاً ما به قصد درس گرفتن به تماشای فیلم و سریال نمینشینیم. برای این کار، گزینههای بسیار مناسبتر و بهتری سراغ داریم...
آخرین پادشاه (نیلس گائوپ: بازی با تاجوتخت
شاهین شجریکهن: فیلمساز با تکیه بر مؤلفههای رئالیستی به سراغ تاریخ رفته و در طراحی لباس و اشیای صحنه تلاش شده واقعیتهای تاریخی مورد توجه قرار بگیرد. آخرین پادشاه یک فیلم تاریخی سانتیمانتال با انبوهی سکانس خوشآبورنگ دوئل و عملیات شهسواری و عشقهای شوالیههای جذاب و خوشپوش نیست و...
دوئل (کیران دارسی): کاستیها و تناقضها
محسن جعفریراد: برگ برندهی دارسی-اسمیت در روایت داستانی قابلپیشبینی و تابع کهنالگوی انتقام پسر از قاتل پدرش، استفاده از دوئلها و رویاروییهای دوگانه به شیوهی قرینهپردازی است. او در فیلم اولش (کاش اینجا بودی) هم به مضمون سفر و سرگردانی پرداخته بود اما با حالوهوایی شاد. در دوئل با حالوهوایی تلخ و با استفاده از تمهید دوگانهسازی...
گزارش هفتادوسومین جشنوارهی ونیز:
آن یکی شیر است اندر بادیه، این یکی شیر است که آدم میخورد
محمد حقیقت: از دور امیر نادری، دوندهی استقامت، وارد کادر شده و در تراس هتل اکسلسیور میایستد. اشاره میکنم که بیایم یا میآیی؟ اشاره میکند که بیا. شاد و سرحال است از اینکه آخرین فیلمش کوه در جشنواره به نمایش درمیآید. چند تن از علاقهمندان ایرانی آثارش، پیش او میآیند. بر خلاف سالهای پیش که کمتر علاقه نشان میداد، این بار با خوشرویی با همه سلاموعلیک میکند. اما همچنان علاقه به مصاحبه کردن با رسانههای فارسی ندارد! ضبطصوت را روشن کن: هنوز چند روزی به نمایش عمومی فیلمش مانده است. کات...گزارش بیست
گزارش بیستوهفتمین جشنوارهی فیلمهای تجربی، مستند و کوتاه مارسی:
مثل یک رؤیای غریب
سوفیا مسافر: اولین نکتهای که با مرور کاتالوگ و برنامهی جشنواره میتوان دریافت گستردگی حیرتانگیز بخشها، حجم بسیار بالای فیلمها و تنوع خیرهکنندهی سوژه و فرم آنهاست. طی شش روز و هر روز از ساعت ده صبح تا ده شب فیلم میبینم و سرانجام حتی موفق به دیدن یکسوم از آنها نمیشوم. بجز سی فیلم بخش مسابقه (بینالمللی و فرانسه)، بیش از 170 فیلم هم در بخشهای موازی (داستانهای پرتره، جنبشها، عروسکهای خیمهشببازی، اعوجاجها، راهها، مرور بر آثار هونگ سانگ سو، نمایشهای ویژه) گنجانده شده است...
طراحی صحنه، فضا و سبک در مصایب ژاندارک: رنجنامهی خاکستری، بتن صورتی
احسان خوشبخت: دکورهای مصایب ژاندارک، اگر یک معما یا یک شوخی هفت میلیون فرانکی نباشند، یکی از اولین نمونههای تبلور عظمتگرایی وسواسی از نوع کوبریک در تاریخ سینمایند. دکورها، مکان برخورد بین چند عنصر متناقضاند که میتوانند از نوع رویکرد درایر به داستان و به سبک فیلم و حتی احتمالاً از نگاه او به خود شخصیت تاریخی ژاندارک برآمده باشند. با آنکه دکورهای ژاندارک در شهرت فیلم نقش داشتند...
پروندهی یک فیلم
فروشنده: زخم درد دارد، مرگ نه
... در این مجموعه سعی کردیم نقدها و نظرهای منتقدان را در کنار گفتوگوهایی مفصل با اصغر فرهادی و ترانه علیدوستی قرار دهیم و از لابهلای حرفها و تحلیلها به برداشت تازهای از فیلم برسیم. شهاب حسینی در زمان آمادهسازی این پرونده در ایران نبود و گفتوگو با او میسر نشد، گفتوگو با مدیر فیلمبرداری و تعدادی دیگر از مطالب نیز به شمارهی آینده موکول شد، چرا که قطعاً گفتن و نوشتن دربارهی فیلمساز و دنیایش ادامه خواهد داشت و فروشنده همچنان محل بحث و گفتوگو خواهد بود. و برای رونق بخشیدن به فضای سینما و بالندگی سینمای ایران چه اتفاقی بهتر از این؟
لقمهی گلوگیر
جهانبخش نورایی: مهمترین عنصری که کارگردان برای بیان قرینهسازیها، مشابهتها و تضادها به کار میگیرد رنگ است. قهوهای و سرخ، با درجات مختلف روشنی و تیرگی، دو نیروی غالب و مغلوبند که در اواخر فیلم در رنگ سیاهِ رنج و سوگ حل میشوند. کاپشن رانندۀ خطاکار قهوهای زیتونیست و این رنگ که در جهان فیلم همتای تعرض و تباهی است، مدتها پیش از پدیدار شدن راننده، در جابهجای فیلم مقابله با رنگ سرخ را که به زن و آزاردیدگی او نزدیک است آغاز کرده. رنگ قهوهای روشن و تیره به پیراهن و شلوار، دامن، کلاه، کیف، پتو، کاشی، بالش، روتختی، در و دیوار و مبلمان سرایت کرده و...
عدالت و اخلاق
شهرام جعفرینژاد: از دیدگاهی دیگر، فروشنده اصلاً دربارهی تجاوز جنسی یا تعرض یا خشونت یا... نیست؛ دربارهی اهمیت حریم خصوصی افراد است که متأسفانه در توسعهی نادرست - در وهلهی اول به تبع مقتضیات محیطی، شهری و معماری جدید که همهی مرزها را مخدوش میکند و در مرحلهی بعد به دلیل مؤلفههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محصول روزگار نو - روزبهروز بیشتر زیر پاگذاشته میشود و حتی وقتی زیر پا گذاشته نمیشود نیز...
پیدا و پنهان
مهرزاد دانش: فروشنده روایت بصری عمودی دارد و آدمها انگار در زاویههای شیبدار و مرتفع با هم در ارتباطند: یک جور زیباییشناسی دیداری منطبق با مفهوم تماتیک اثر که پستی و بلندی و بالا رفتن و پایین آمدن را در جامعهای متزلزل و متأثر از تخریب بافتهای تثبیتشدهی پیشین، عیان میکند. (فیلم پر از نماهای هایانگل و لوانگل از بالا و پایین موقعیتهای مرتفع است). از این دست فضاها در فیلم زیاد است؛ از پنجرهی ترکخوردهای که دوربین ابتدای فیلم از داخل خانه به آنسوی بیرونش...
مشحسن را میبرند و من چشمهای خوابم را باز نمیکنم
امیر پوریا: ساختار روایی فروشنده از این نظر که کوشیده عناصری Nondiegetic/ خارج از دنیای عینی را به Diegesis/ دنیای عینی پیوند بزند، در کارنامۀ فرهادی طراوت جذابی دارد. او همیشه به پرسه در همان فضای عینی اصرار داشت و از هر عنصر Nondiegetic - از موسیقی متن گرفته تا نریشن یا هر ارجاع به تشبیهها و تمثیلها - پرهیز میکرد. اوج این اصرار او در جدایی... را در نوشتهای دربارۀ آن شرح دادهام و افتخار میکنم اگر از معدود مکتوبات...
هر اطمینانی در این شرایط مشکوک است
محسن آزرم: ضربههای سختِ فروشنده البته از همان ابتدا شروع میشوند؛ با ضربهای که عملیات تخریبِ ساختمانِ کناری به مجتمع مسکونیِ رعنا و عماد وارد میکند و سکونِ خانهی آنها را بههم میزند. نفوذ به عمق زندگیِ زناشویی را پیش از این فرهادی با چهارشنبهسوری شروع کرده بود؛ پا گذاشتن در مجتمع آپارتمانی و نظارهی زندگی آدمهایی که همسایهاند اما دلِ خوشی از یکدیگر ندارند. این هم البته نتیجهی زندگی در کلانشهر است که...
تنهایی دوندهی استقامت
شاهین شجریکهن: فرهادی در فروشنده دنبال ریشه نمیگردد، بلکه بسیار عامدانه سرشاخهها را هدف میگیرد و آینهای در برابر این باغ آفتزده میگذارد: فروشنده نه دربارهی الی... است که دربارهی گرایشها و عادتهای اخلاقی پنهان در ضمیر آدمها هشدار دهد و نه جدایی نادر از سیمین است که چالش منفعت/ حقیقت راه بیندازد. این بار حاصل آن کجرویهای اخلاقی و عادتهای غلط فردی (که در طول نسلها نادیده انگاشته و ماستمالی شده) در قالب کریهترین آکنهای که میتواند بر چهرهی جامعه نقش ببندد به تصویر کشیده شده و...
آقا اجازه؟ چرا این ساختمان میلرزد؟...
پوریا ذوالفقاری: مشکل نگارنده با سینمای فرهادی عقب افتادن دائم از فیلم است. یعنی فیلمهای او را باید هر بار دوسه (یا مثل جدایی نادر از سیمین چهار) بار میدیدم که بفهمم چی به چی است. اشتباه نشود، هدف از تماشای چندباره لذت بردن بیشتر نبود، درک فیلم بود. این بیتردید نقطهضعف فرهادی به حساب نمیآید. مشکل کندریتمی مخاطب است. برای کسی با این خصلت، ریتم تند و سکانسهای چندلایه همان قدر که در تماشای چندباره جذاباند، به دلیل آگاه کردنش از انبوهی نکتهی ازدسترفته در مواجهههای قبلی، غمانگیز هم هست. اما...
بحران هویت و قربانیانش
جواد طوسی: مهمترین ویژگی اصغر فرهادی که عامل تشخص آثارش شده این است که او اساساً با قصهگویی به سراغ یک قشر یا طبقه میرود و واقعگراییاش را در این قالب بنا میکند. در واقع قصه و روایت با همهی جزییاتش (منتها نه به شکل خیلی پررنگ و منطبق با اصول کلاسیک) دغدغهی اصلی فرهادی است. در این میان فروشنده نسبت به دیگر آثار او وابستگی بیشتری به فیلمنامه دارد. با آنکه در کلیت فیلمنامه با حفرهها و کمبود اطلاعات و نقش «تصادف» در وقوع برخی رخدادها سروکار داریم که...
خانهام ابریست
هوشنگ گلمکانی: فروشنده ماقبل یک شاهکار سینمایی است. میشود آن را «خیلی خوب» یا در نهایت سختگیری «خوب» توصیف کرد، اگر غرضی غیرسینمایی، مأموریتی، یا سوءتفاهم و کجفهمی ناخودآگاهی وجود نداشته باشد. فیلمیست کمی پایینتر از شاهکارهای کارنامهی اصغر فرهادی، اما همچنان در سطح بالاترین استانداردهای سینمای ایران و جهان در فیلمنامهنویسی، کارگردانی، بازیگری و سایر اجزای فیلم. میشود آرزو کرد یا حسرت خورد که فلان جزییاتش کمی پروردهتر یا به سلیقه و نگاه «ما» نزدیکتر باشد، اما...
گفتوگو با اصغر فرهادی؛ دربارهی «فروشنده»و فکرها و فیلمهایش: ...این دوزخ نهفته
مسعود مهرابی: ... ساختمان ابتدای فیلم که رو به ویرانیست در واقع نمادی از همین تغییر است یا استعارهای از فروپاشی محتومی در راه؟
فرهادی: این نماد نیست. پیش از هر چیز بخشی از قصه است که موتور قصهی ما را راه میاندازد و با این اتفاق این خانه را ترک میکنیم و به خانهی بعدی میرویم. ولی نشانهای است که میشود در موردش بحث کرد. بهتر است نگوییم نماد. فیلمساز یا نویسنده این بخش را به عنوان نمادی برای انتقال پیغامی مخفی در فیلم قرار نداده. اما در کلیت فیلم میتوانیم فکر کنیم ترکهایی که روی دیوارها وجود دارد فقط ترکهایی در دیوارهای یک خانه نیست؛ در رابطهها هم به وجود میآید. یک پیشگویی از اتفاقهاییست که بعدتر بین آدمها رخ میدهد. در فیلمهای من از چهارشنبهسوری به بعد، محیط خانه برگردانی از بیقراری و حالاتی است که درون آدمها وجود دارد. حتی در گذشته هم که خارج از ایران اتفاق میافتاد چنین چیزی را میدیدیم؛ مثل عوض کردن رنگ دیوارهای خانه...
گفتوگو با ترانه علیدوستی: ما به قصهی رعنا نمیرسیم
مرضیه رسولی: چهقدر به رعنا احساس نزدیکی میکنی؟ چهقدر خود توست؟
علیدوستی: زندگی رعنا خیلی از شکل زندگی من دور نیست. همسنوسال من است، مثل من بازیگر است، سبک زندگی و دغدغههایش شبیه است، خانهای دارد که میتواند خانه من باشد. در این فیلم درگیر تفاوت در نقش نبودم و فکر میکنم شهاب هم نبود. آدمهایی شبیه خودمان بودند البته در وضعیتی که خب تخیلش برای ما خیلی سخت بود...
من (سهیل بیرقی): من، تو، او، ما، شما، ایشان
هوشنگ گلمکانی: من از همان آغاز تا پایانش عادتهای تماشاگر را که حاصل سالها برخورد با روایتهای آشناست به بازی میگیرد. فیلمساز پیشنهادی به تماشاگرش میدهد که البته نمیشود انتظار داشت به عنوان یک روش و فرم و لحن متداول در روایت بتوان در فیلمهای زیادی آن را به کار برد، اما فایدهاش این است که تماشاگر با حالوهوایی تازه مواجه میشود که آن را تجربه نکرده و کلیشههای ذهنی او در برخورد با اثری نمایشی را به چالش میکشد...
سفر از هیچ به هیچ
بهزاد عشقی: لیلا حاتمی از نخستین فیلم خود لیلا اغلب نقش زنهای آسیبپذیری را بازمیآفرید که حق انتخاب نداشتند و زیر سیطرهی سنتهای استبدادی و مردسالارانه دچار بحران میشدند. لیلا حتی در جدایی... (اصغر فرهادی) نیز چندان متفاوت از چهرهی معمول خود نبود. در فیلمهایی نیز که بهظاهر مستقل بود و حق انتخاب داشت، از جمله در در دنیای تو ساعت چند است؟ باز هم همان لیلای آشنا بود. زنی که بیشتر زن است و با وجود آزاداندیشی و گرایشهای مدرن، همچنان لطافت زنانهاش را حفظ کرده است و...
فضاهای خالی
سوفیا مسافر: هر یک از اپیزودها و داستانکهای فیلم قرار است به کار باز شدن جنبهای از شخصیت آذر بیایند و با زیر ذرهبین گذاشتن واکنشهایش وجه دیگری از مختصات شخصیت او را رو کنند، و از سوی دیگر حرفهایی دربارهی آشکار و نهانِ جامعه بزنند؛ بعضی در این هدف بیشتر موفق میشوند و بعضی کمتر. بهترین نمونه از این لحاظ، قسمتهای مربوط به رابطهی آذر با آریا - جوان خواننده - است، بخشی از فیلم که...
گفتوگو با سهیل بیرقی و لیلا حاتمی، کارگردان و بازیگر «من»: ارتش یکنفره
شاهین شجریکهن - پوریا ذوالفقاری: شکلگیری شخصیت در مرحلهی تألیف چهقدرش از خودتان میآمد و چهقدرش حاصل گپوگفت بود؟
بیرقی: من تصویری اولیه از زنی داشتم که آن را نوشتم و از همان اول هم این تصویر متکی به ذهنیتی بود که نسبت به خانم حاتمی داشتم. اما ایشان در جریان ماجرا نبودند. برای خود من باید ملموس میشد. شخصیت بسیار پتانسیل غیرواقعی بودن داشت و این با در نظر گرفتن بازیگری که قرار بود بازیاش کند برایم ملموس میشد. یعنی با این ذهنیت آن را نوشتم و کس دیگری هم به ذهنم نمیآمد. لحظهای که اسم نقش را پیدا کردم تصویر خانم حاتمی در ذهنم نقش بست...
چه مؤلفههایی برای نقش قرار دارید؟ مثل ژستی خاص یا فرم خاصی از میمیک چهره یا مدل خاص راه رفتن؟
حاتمی: طراحی بیشتر این نکتهها از سمت سهیل آمد و من هم موافق بودم. به نظرم خیلی بهاندازه بود و در نتیجه به نگاه او اعتماد داشتم. دربارهی موهای این شخصیت برایمان مهم بود که از لای موهایش هوا رد شود و بهاصطلاح موی سبکی باشد. نکتههایی از این دست زیاد داشتیم. مثلاً میگفتیم این شخصیت صبحها آرایش میکند، ولی نه به این معنی که خودش را برای کسی بیاراید، او یک زن آراسته است. بیشتر به این معنی که...
سایه (مسعود نوابی): سایه به سایه
مازیار معاونی: در سینما اصل غافلگیری به عنوان یکی از اصول مهم در جذب مخاطب شناخته و پذیرفته شده، ولی مهمتر و اساسیتر از خود غافلگیری، چگونگی انجام آن است که اگر درست و حسابشده نباشد ممکن است در جهت مخالف هدف و انگیزهی اولیه عمل کند. مصداقش همین غافلگیری نابهجا و بیاثر در فیلم سایه است. مسعود نوابی به عنوان یک کارگردان تلویزیونی و فیلمساز سینمای بدنه، در شصتواندیسالگی ناگهان به سوی سینمایی متفاوت گام برداشته است. البته راه پیشرفت و تجربهی فضاهای تازه بر کسی بسته نیست، ولی...
آبنبات چوبی (محمدحسین فرحبخش): زندگی خصوصی باغ لواسان
محمد محمدیان: وقتی سینما را ابتدا در سرگرم کردن معنا میکند و به آن اعتقاد بسیاری هم دارد و دربارهی دنیای سینماییاش به گونهای میگوید که گویی بجز این هم وجود ندارد، میتوان جهانبینی سینماییاش را نپسندید، میتوان قبول نکرد وقتی میگوید اکثر فیلمهایی که تهیه کرده فیلمهای موفقی بودهاند، اما نمیتوان او را نادیده گرفت. ویژگی فرحبخش رک بودن و صراحت کلامش است که میتواند در این دوران تازهی کارش آن را هم با دقت و ظرافت بیشتری صرف کند...
76 دقیقه و 15 ثانیه (سیفالله صمدیان): تا واپسین آه!
عقیل قیومی: فیلم بُرشهاییست متفاوت از نحوهی خلق آثار ناب هنری و شیوهی زیستن به سبک کیارستمی. صمدیان فقط به سراغ کیارستمی فیلمساز نرفته و تلاش و وسواس محترم و مثالزدنیِ مردی را نشان میدهد که قدر جادههای برفی بیرون شهر را میداند و با آداب به سگی تنها در برف مینگرد و با لحنی ملتمسانه از مردی که در جادهای برفی میرانَد، میخواهد جوری رانندگی کند تا دو خط زیبای نقشبسته روی آسفالت...
گفتوگو با بهزاد رحیمیان دربارهی کتاب «رؤیای صادقه»: به من که خیلی خوش گذشت
هوشنگ گلمکانی: کتابهای تاریخ سینمای ایران کم نیست، اماخیلی از چیزهایی که در کتاب تو آمده تازگی دارد و اصولاً قالب و ساختار کتاب با نمونههای دیگر تاریخنگاری سینمای ایران تفاوت دارد. چه شد که چنین قالبی را انتخاب کردی؟
رحیمیان: هدف اولیهی من دیدن، خواندن و فهمیدن گذشتهی سینما در ایران بود؛ کوششی شخصی برای بازیافت، گردآوری، تدوین و عرضهی بامعنای مستندات سالهای آغاز سینما در ایران. قالب کتاب در جریان کار شکل گرفت تا مخاطب تا حد ممکن در جریان مسیری که مؤلف طی کرده قرار بگیرد و بعد اگر علاقهمند بود و ضرورتش را تشخیص داد، خودش همان مسیر را ادامه بدهد...
چهارراه حوادث: جرم و مجازات
هوشنگ گلمکانی:گفته بودند مسعود دهنمکی در جایی گفته بازیگرانی را که در پارتیهای شبانه و مجالس باغهای کرج و لواسان و مناطق باغخیز و خوشآبوهوای دیگر دستگیر میشوند، به جای مجازات وادارشان کنند که در فیلمهای سینمایی نهادها بازی کنند. این حرف - که به نظر میرسد همین جوری فیالبداهه از دهان گوینده پریده و احتمالاً در آن لحظه به معنا و تفسیرش فکر نمیکرده - کلی مایهی حرف و حدیث و مضمونها و کاریکاتورهای بامزه شد. حالا خوب شد به ذهنش نرسید بگوید سایر دستگیرشدگان را هم وادار کنند که...