12 بهمن 1396 - شماره 538

چشم‌انداز ۵۳۸ 

درباره‌ی این شماره
درباره‌ی‌ جشنواره امسال پیش‌فرض این بود که با کاهش فیلم‌ها در بخش مسابقه برای ما مجله‌«فیلم»ی‌ها، نسبت به سال‌های قبل روزهای کم‌زحمت‌تری در انتظار است اما در عمل کاملاً برعکس شد! با این‌که قرار بود مصالح و اطلاعات 25 فیلم را آماده کنیم، عملاً با سال‌های قبل فرقی نکرد و طبق معمول با بدقولی‌ها و فراموش‌کاری‌های سینماگران - از تهیه‌کننده و کارگردان گرفته تا تدوینگر و روابط عمومی... - کارمان چندبرابر هم شد. طبق معمول هر سال مجله‌ی‌ «فیلم» تنها نشریه‌ای است که علاوه بر گپ با کارگردانان و دریافت یادداشت آن‌ها، مطالب منتقدان درباره‌ی‌ فیلم‌هایی را که قبل از جشنواره دیده‌اند هم کار می‌شود تا مجموعه‌ی‌ این‌ها این شماره را به مهم‌ترین شماره‌ی‌ سال تبدیل کند. گپ با اغلب کارگردان‌های این دوره به‌خوبی مهیا شد و درباره‌ی‌ کلیات و حال‌وهوای فیلم‌شان حرف زدند. برخی هم می‌گفتند که باید از تهیه‌کننده و روابط عمومی اجازه بگیرند! که بعد عذرخواهی کردند و حرف‌شان را زدند که در نهایت غیر از دوسه کارگردانی که به‌هیچ‌وجه تماس با آن‌ها امکان‌پذیر نشد، بقیه اطلاعاتی درباره‌ی‌ فیلم‌شان ارائه دادند که در قسمت گزارش تولید فیلم‌ها آمده است. اما گرفتن یادداشت کارگردان، همیشه سخت‌ترین بخش شماره‌ی‌ ویژه‌ی‌ جشنواره است.
کارگردان‌ها سه دسته هستند. برخی بسیار خوش‌برخورد و مؤدب از اهمیت این یادداشت و مجله می‌گویند و قرار می‌شود بنویسند. برخی که پیدا کردن‌شان بسیار سخت است و البته یادآوری می‌کنند که قول‌شان برای نوشتن یادداشت مدام باید به آن‌ها یادآوری شود. و دسته‌ی‌ سوم کسانی که با یک بار تماس یادداشت‌شان را می‌فرستند. دو دسته‌ی‌ اول از یک نظر اشتراک دارند؛ بعد از یکی‌دو هفته به هر کدام که زنگ می‌زنیم، می‌گویند یادشان رفته و صادقانه فراموش کرده‌اند و خیلی سریع می‌فرستند. اما هر سه دسته یک ویژگی مشترک دارند؛ به‌زحمت حجم یادداشت‌شان به سیصد کلمه یعنی نصف یک‌ ستون می‌رسد! برخی که رکورد این بخش را می‌زنند و کم‌تر از صد کلمه و پنجاه کلمه می‌نویسند. در نظر بگیرید نوشتن یک یادداشت پانصدکلمه‌ای درباره‌ی‌ مهم‌ترین کاری که یک فیلم‌ساز در طول یک سال انجام داده، یعنی ساخت فیلم سینمایی، مگر چه‌قدر وقت و انرژی و حوصله می‌طلبد که باید دو هفته صرف آن شود؟ در نهایت هم حرف‌ها، کلی‌ترین و معمولی‌ترین حرف‌هاست. آن هم از سوی کسانی که اغلب نویسنده هم هستند و انتظار می‌رود قلم شیوا و رسا و خلاقانه‌ای داشته باشد. به هر حال با وجود موانع بسیار سعی کرده‌ایم یک ویژه‌نامه‌ی‌ کامل و جذاب و اشتیاق‌برانگیز برای مخاطب مجله تدارک ببینم تا سهم کوچکی داشته باشیم برای حرارت بخشیدن به شب‌های زمستانی جشنواره.
ویترین امسال بخش سودای سیمرغ نسبت به دوره‌ی‌ پیشین خلوت‌تر است و امکان تمرکز بیش‌تر روی آثار موجود را برای منتقدان و مخاطبان فراهم می‌کند. شاید به این ترتیب ماراتن سنگین و نفس‌گیر یازده روز فیلم دیدن و گفتن و شنیدن و نوشتن و خواندن درباره‌ی‌ فیلم‌ها هم اندکی سبک‌تر شود و احیاناً کیفیت بحث‌ها و نقدها و تحلیل‌ها بالاتر برود. از سوی دیگر این بخش محوری جشنواره‌ی‌ فجر، بازتابی از بضاعت و دارایی سینمای ایران در طول یک سال است و چشم‌انداز سال آینده‌ی‌ اکران را هم پیش روی ناظران و کارشناسان قرار می‌دهد. کسانی که فیلم‌ها را دیده‌اند و سرشان توی حساب است می‌گویند این دوره نه فیلم خوب کم دارد و نه از نظر کیفیت و بضاعت نسبت به دوره‌های قبلی کم می‌آورد. هیاهوی آدم‌های دوست‌دار نق زدن و ایراد گرفتن را که کنار بگذاریم، این دوره هم مثل هر دوره‌ی‌ دیگری ویترین نمایش چند فیلم خوب و چند فیلم متوسط و چند اتفاق غافل‌گیرکننده است؛ امیدوار باشیم که لااقل یکی‌دوتا از این غافل‌گیری‌ها چنان بزرگ و چشم‌گیر باشند که نمایش‌شان حال همه‌ی‌ دوست‌داران سینما را خوب کند و شاهکارهای تازه‌ای به سینمای ایران بیفزاید.
در این شماره تا آن‌جا که از دست‌مان برمی‌آمد، مثل هر سال و هر دوره‌ی‌ جشنواره، سعی کردیم با وجود فشردگی زمان و سنگینی کار در این روزها، سطح کیفی مطالب را بالا نگه داریم و اطلاعات صحیح و مطالب پاکیزه تدارک ببینیم. در مواردی که خلاصه‌داستان فیلم‌ها مطابق با مد اعصاب‌خردکن و غیرمنطقی این سال‌های سینمای ایران، صرفاً دوسه خطی متل و نکته و شعر و غزلک بود، تلاش کردیم با کمک از منابع دیگر، داستان‌های بهتر و معقول‌تری بگیریم.

جشنواره‌ی  36ساله
جشنواره‌ی فیلم فجر، 36ساله شده و این یعنی دوران میان‌سالی را طی می‌کند. کودکی کم‌حاشیه و آرامی داشت اما نوجوانی‌اش پیوند خورد با بهترین فیلم‌های مهرجویی، کیمیایی، بیضایی، مخملباف، کیارستمی و... در دوره‌ی جوانی دست از محافظه‌کاری‌های مرسوم برداشت و بهترین فیلم‌های اصغر فرهادی به عنوان مهم‌ترین فیلم‌ساز یک دهه‌ی اخیر را نمایش داد. حالا میان‌سالی را می‌گذراند. حالا دیگر نه بی‌پروایی دوره‌ی جوانی را دارد و نه رفتار قراردادی و مکانیکی دوره‌ی کودکی و نه جسارت دوره‌ی نوجوانی را. سعی می‌کند مثل یک آدم جاافتاده و باتجربه عمل کند. نه به حاشیه‌ها باج بدهد و نه به فیلم‌اولی‌ها و بیش‌تر به شعور خودش فکر می‌کند تا شور و حرارتی که در بهترین سال‌های عمرش بروز داد. 35سالگی حضور در دوره‌ی میان‌سالی است و شاید به همین خاطر دیگر فیلم عاشقانه نداریم. بیش‌تر عاقلانه فکر می‌کند تا عاشقانه و احساساتی. از درخت گلابی تا شبهای روشن، از ماهیها عاشق میشوند تا در دنیای تو ساعت چند است؟ همیشه فیلم‌های عاشقانه‌ی پرشوری در جشنواره داشتیم اما این بار خبری نیست. بیش‌تر فیلم‌ها رویکرد اجتماعی با لحن سرد و تلخی دارند تا این‌که شاهد احساسات پردامنه و نگاه‌های دلبرانه باشیم. با این حال می‌توان خوش‌بین بود و عاشقانه به تماشای فیلم‌ها نشست...

حاشیه‌های فجر سی‌وششم: اشیاء... و آن‌چه در آیینه می‌بینیم

در کنار این حاشیه‌ها امسال اتفاق دیگری هم افتاد. تعدادی از فیلم‌سازانی که فیلم‌های‌شان آماده بود، از ارائه‌ی فیلم خود به جشنواره خودداری کردند. معروف‌ترین‌های‌شان بهمن فرمان‌آرا، ابوالحسن داودی، مانی حقیقی، رسول صدرعاملی و تینا پاکروان بودند. از بین ساخته‌های این کارگردانان تنها فیلم فرمان آرا موضوعی جدی دارد و بقیه کمدی‌اند. خوک (مانی حقیقی) از این جمع به جشنواره‌ی برلین راه یافت و فرمان‌آرا هم اعلام کرد که ترجیح می‌دهد فیلمش در جشنواره‌ی جهانی فجر (که اردیبهشت برگزار می‌شود) به نمایش درآید. با این حال به نظر می‌رسید خودداری از ارسال فیلم به فجر دلایل دیگری هم دارد. شاید ابوالحسن داودی حرف اصلی را زد: «جشنواره‌ی فجر با تمام مزایایی که دارد، می‌تواند برای بسیاری از فیلم‌ها کمک باشد و درباره‌ی بعضی فیلم‌ها هم این موضوع کاملاً برعکس است... عقیده دارم این فیلم سیر طبیعی خود را باید طی کند و تمام مراحل قانونی را پشت سر بگذارد و تنها یک متولی برای نمایش و عرضه داشته باشد.» با یادآوری این نکته که فیلم پیشین داودی یعنی رخ دیوانه در جشنواره‌ی سی‌وسوم، پنج سیمرغ بلورین از جمله سیمرغ بهترین فیلم را دریافت کرده بود، می‌شد به‌سادگی به تغییر فضای جشنواره برای فیلم‌سازان پی برد. فضایی که...

کمی نگاه نو لطفاً!: این فیلم‌های اول را ببینید
پوریا ذوالفقاری:
فیلم‌های اول از جذاب‌ترین بخش‌های هر جشنواره‌ی سینمایی است. اصولاً رخدادی هنری‌ که نخواهد استعدادی را کشف یا به پدیده‌های جدید اعتنا کند، از تشخص و اعتبار خود می‌کاهد. نام بخش فیلم‌های اول «نگاه نو» بود و متولیان جشنواره اگر در همین نام‌گذاری دقیق می‌شدند، بعید بود چنین تصمیم نادرستی به ذهن‌شان برسد. از درخشش فیلم‌اولی‌ها در جشنواره‌ی سی‌وچهارم و مطرح شدن نام‌هایی مثل سعید روستایی، احسان بیگلری، محمدحسین مهدویان و سیدجمال سیدحاتمی تا حذف بخش فیلم‌های اول تنها دو سال گذشت. دبیر جشنواره‌ی سی‌‌وپنجم با استناد به درخشش جوانان و فیلم‌اولی‌های دوره‌ی سی‌وچهارم تصمیم به حذف بخش نگاه نو و فراخواندن فیلم‌اولی‌ها به رقابت با کهنه‌کاران در بخش سودای سیمرغ گرفت و چهل‌وچند فیلم را برای بخش مسابقه در نظر گرفت. یک ‌سال بعد دبیر شورای عالی تهیه‌کنندگان از محدودیت ساخت شش فیلم اول در سال گفت و تعداد فیلم‌های جشنواره 25تا شد که تیر خلاص به صاحبان ایده و نگاه نو بود. یعنی روندی که با ادعای تحسین فیلم‌سازان اول آغاز شده بود، در نهایت به حذف آن‌ها از جشنواره رسید! با حذف این بخش از همین الان زمزمه‌ی بی‌میلی تهیه‌کنندگان به همکاری با فیلم‌اولی‌ها در سال آینده شنیده می‌شود. چون...

سرِ نبش، دو دهنه، با برِ خوب: آیا جشنواره‌ی فیلم فجر، ویترین سینمای ایران است؟
دامون قنبرزاده:
سال‌هاست که جشنواره‌ی فیلم فجر را به عنوان مهم‌ترین رخداد سینمایی کشور، ویترین سینمای ایران می‌شناسند یا به هر حال این گونه جا افتاده. ویترینی که حال و اوضاع سال بعد سینمای ایران را نشان می‌دهد و مخاطب عام و خاص با چشم‌اندازی از آن‌چه پیش رویش خواهد دید، به کلیتی از اوضاع سینمای ایران نائل خواهد آمد. یعنی به شکل ساده می‌توانیم فیلم‌سازان را تولیدکننده‌هایی در نظر بگیریم که سعی می‌کنند بهترین تولیدات خود را در بهترین فروشگاه شهر به نمایش بگذارند. دراین مثال ساده، بهترین فروشگاه شهر همان جشنواره است که سر نبش، با برِ خوب و دو دهنه، قرار است محل عرضه‌ی این تولیدات باشد. این‌که این تولیدات، خوب بفروشند به هزار و یک عامل از خوش‌سلیقگی مغازه‌دار در چیدن ویترین تا کیفیت تولیدات عرضه‌شده و تا استفاده‌ی خوب از امکاناتی نظیر نور و رنگ برای بهتر دیده شدن کالای پشت ویترین و حتی اخلاق خوش مغازه‌دار بستگی دارد. اما وقتی از روی این مثال بگذریم و به ماجرای سینمای ایران برگردیم، هزار ‌و یک عامل به سه‌هزار عامل می‌رسند. در واقع ماجرا آن قدر پیچیده می‌شود که سر درآوردن از آن کار غیرممکنی‌ست. در این یادداشت هم البته قرار نیست به دلایلی قطعی برسیم (چه کسی می‌تواند برسد؟). قرار است کمی به گوشه و زوایا نگاه کنیم و به شکلی اجمالی ببینیم در این سی و اندی سال چه اتفاقی افتاده که حالا به‌راحتی می‌توانیم به پرسشی نظیر «آیا جشنواره‌ی فیلم فجر، ویترین سینمای ایران است؟» با یک «نه» بلند و کش‌دار جوابی منفی بدهیم. و در ادامه به پرسش «آیا در این روزگار، اصلاً لزومی دارد که جشنواره‌ی فیلم فجر بخواهد ویترین باقی بماند؟» هم «نه» بگوییم؛ بلند و جانانه!...

متشکرم برای سیگار [نـ] کشیدن
حمیدرضا مدقق:
باورش شاید دشوار باشد اما واقعیت دارد که سینمای ایران دست‌کم در سال‌های اخیر، یک «بَدمَن» یا همان قهرمان منفی داشته که حسابی جان‌سخت بوده و با وجود هشدارهای متعدد و به میان آمدن پای شخصیت‌های گوناگون، شکست‌ناپذیر باقی مانده و کسی نتوانسته او را از پرده‌ها محو کند. این «بَدمَن» مقاوم کسی نیست جز «سیگار» یا در سطح کلان‌تر «مصرف دخانیات»! «بیش‌ترین اصلاحیه‌های فیلم‌ها در جشنواره مربوط به صحنه‌های سیگار کشیدن است». این خبری بود که حبیب ایل‌بیگی، معاون وقت ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی، روز چهارم بهمن 1394 در آستانه‌ی برگزاری سی‌وچهارمین جشنواره‌ی فیلم فجر اعلام کرد. ایل‌بیگی گفت: «تلاش کردیم بخش عمده‌ای از این صحنه‌ها را تعدیل کنیم اما متأسفانه برخی فیلم‌ها در این زمینه مشکل اساسی دارند». حدود سه ماه بعد رسانه‌ها اعتراض مدیر اجرایی جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران را منتشر کردند که از وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حسن فتحی کارگردان سریال شهرزاد خواسته بود «با توجه به کاهش سن مصرف دخانیات به‌خصوص استعمال قلیان که متأسفانه قبح آن در اکثر خانواده‌ها از بین رفته» با حذف صحنه‌های استفاده از دخانیات در آثار سینمایی، در پیش‌گیری از این روند مؤثر باشند. این سخنان، واکنش دوباره‌ی ایل‌بیگی را سبب شد: «وقتی اثری ساخته شد، تنها کاری که می‌توانیم انجام بدهیم تعدیل کردن صحنه‌های سیگار کشیدن است. بر همین اساس پیش از شروع هر فیلم به‌نوعی از تهیه‌کنندگان تضمین می‌گیریم تا کم‌ترین میزان کشیدن سیگار در فیلم‌ها نشان داده شود». ایل‌بیگی در این گفت‌وگو به قانون موجود در این زمینه هم استناد کرد: «در قانون منع تبلیغ دخانیات در فیلم‌های سینمایی و برنامه‌های تلویزیونی که به امضای زنده‌یاد حسن حبیبی رسیده، تأکید شده شخصیت‌های مثبت سیگار نکشند اما...

جشنواره‌ی بدون نون
امیر پوریا:
از نوجوانی که بعد از چند سال خواندن مجله و کتاب سینمایی، پای‌مان به ایستادن در صف‌های جشنواره‌ی فیلم فجر باز شده بود و با زیاد ایستادن در صف، بارها عضلاتش گرفته بود، ماجرای بلیت فیلم‌های جشنواره، دغدغه‌ای جدی بود. هر کسی در یک و حتی دو دهه‌ی اول جشنواره‌ی فجر فیلم دیده و فقط یک علاقه‌مند بوده و به طور حرفه‌ای به سینما وصل نبوده، به یاد دارد که در جشنواره‌ی فجر تماشای هر فیلم ایرانی مهم یا نسبتاً مهم و هر فیلم فرنگی ارزشمند به‌ویژه آثار کلاسیک مهم سینما - از کوروساوا و رنوار تا اورسن ولز و فریتس لانگ - بی‌ساعت‌ها ایستادن در صف‌های طویل، شدنی نبود. برای همین، این را موفقیتی عظیم به حساب می‌آوردم که درست از دهمین دوره‌ی جشنواره با ورود به جماعت فعال در مطبوعات سینمایی، «کارت ویژه‌ی منتقدان» دریافت کردم. خداحافظ صف‌های طولانی که تازه گهگاه هم با ناکامی و بسته شدن گیشه پیش از آن‌که نوبتم برسد، همراه بودید. خداحافظ صف‌هایی که همزمان با پیش رفتنِ کُندِ شما، کلی نقد و مقاله در مجله‌ی «فیلم» می‌خواندم. خداحافظ صف‌هایی که به‌ندرت در دل شما با کسی وارد بحث و گپ می‌شدم؛ حتی اگر از فیلمی می‌گفت که دیشب یا دیروز دیده بودم. در عوض، وقتی دیگران با هم درباره‌ی فیلمی حرف می‌زدند، حرف‌شان را دزدکی گوش می‌کردم. در سال‌های بعد از بهره‌مندی از کارت مطبوعاتی هم گاه این بازی استراق سمع ادامه داشت و پیش می‌آمد که به نتایج درخشانی برسد. مثلاً...

بزرگداشت‌ها - منوچهر اسماعیلی: مرد هزارحنجره و یک صدای بم، شفاف و زنگ‌دار
علی باقرلی:
با ورود به دهه‌ی شصت و پس از انقلاب، مدتی کوتاه دوبله‌های ویدئویی باب شد که اکثر آن‌ها دوبله‌ی دوم هستند. فیلم‌ها قبلاً به صورت 35 یا 16 میلی‌متری دوبله شده بودند. منوچهر اسماعیلی در این ساختار هم بسیار موفق است و در فیلم‌های بزرگی که اغلب توسط فریدون دائمی، خسرو خسروشاهی و امیرهوشنگ قطعه‌ای کار می‌شدند نقش‌های ارزشمندی را گفت. در سینمای ایران هم استاد جایگاهی رفیع و دست‌نیافتنی دارد که خود می‌تواند سرآغاز مطلبی دیگر باشد. اسماعیلی در کنار بزرگانی چون چنگیز جلیلوند، زنده‌یاد ایرج ناظریان و حسین عرفانی بیش‌ترین میزان گویندگی در فیلم‌های فارسی قبل از انقلاب را دارد و تقریباً جای اغلب ستاره‌های آن زمان حرف زده است. بهروز وثوقی، ناصر ملک‌مطیعی، محمدعلی فردین، رضا بیک‌ایمانوردی، ایرج قادری، پرویز صیاد، آرمان، پرویز فنی‌زاده و عنایت بخشی از این جمله‌اند. وی در بعضی از فیلم‌ها مانند جلیلوند، به دلیل توانش در تیپ‌گویی، جای دو یا سه نفر هم همزمان می‌گفت که این ویژگی به دوبله‌ی فیلم‌های بعد از انقلاب هم سرایت پیدا کرد. شاید بیش‌ترین نقش اول را در فیلم‌های فارسی به جای بهروز وثوقی گفته باشد که شماری از آن‌ها از این قرارند: بیگانه بیا، قیصر، رضا موتوری، داشآکل، بلوچ و خاک (همگی مسعود کیمیایی)، رشید (پرویز نوری)، غریبه (شاپور قریب)، نفرین (ناصر تقوایی)، سوتهدلان (علی حاتمی) و... که بعضی از این فیلم از آثار موج نوی سینمای ایران هستند...

قدیمی‌ها بیش‌تر به یاد می‌مانند: گفت‌وگو با منوچهر اسماعیلی
امیر پوریا:
در نوشته‌ای درباره‌ی آقای اسماعیلی، آرزوی محال کرده بودم که کاش می‌شد طنین و تَرَک‌های صدای ایشان را همزمان با نقل جمله‌ای و توصیف حالت و لحن گفتن آن، به گوش خواننده‌ی مجله رساند. این آرزو و حسرتِ برآمده از برآورده نشدن آن، در گفت‌وگو با ایشان که خود آرزوی دیرینم بوده و تحققش به جادو می‌ماند، طبعاً بیش‌تر می‌شود. عین به عین آوردنِ واژه‌های خود ایشان و توصیف برخی حس‌ها و واکنش‌های صورت‌شان در حین صحبت، تلاش برای انتقال آن احوالی است که وقتی در پیشگاه این مصداق عینی و شنیداری «کاریزما» نشسته‌ای، داری. میان انبوه گویندگان ازیادنرفتنی تاریخ دوبلاژ ما، دو نفر بیش از همه «حضور» و رخساری همپای تأثیر صدای‌شان داشته‌اند: خانم ژاله کاظمی و آقای منوچهر اسماعیلی. این دو بیش از همه، این گونه‌اند که اگر عکس‌شان را کنار صورت ستاره‌های سینمای دنیا بگذاری - کنار همان‌ها که اینان به جای‌شان حرف زده‌اند، از الیزابت تیلور و سوفیا لورن تا گریگوری پِک و چارلتن هستن - به هم می‌آیند. سطح اعتبار و وزن اثرشان، تفاوت ندارد. این، هیچ از ویژگی‌های لازم کار دوبلورها نیست. ولی خب؛ وقتی محضر آدم صاحب این صدا و صورت را دَریابی، دُر یافته‌ای...

اکبر عبدی: مرد هزارچهره و بازیگری که بازیگر متولد شده است
بهزاد عشقی:
بازیگران در کل بر دو گونه‌اند: عده‌ای بازیگر به دنیا می‌آیند و عده‌ای دیگر به فن و تکنیک و اصول بازیگری توسل می‌جویند تا بازیگر شوند. کسی که استعداد بازیگری نداشته باشد با هزار افسون و فن و تکنیک نیز نمی‌تواند بازیگر شود اما کسی که بازیگر به دنیا آمده باشد بدون اصول نیز می‌تواند بازیگر باقی بماند. عبدی به نظر می‌رسد که از گروه اول است و از بدو تولد بازیگر بوده و همچنان نیز بازیگر باقی مانده است. دانش‌آموخته‌ی تئاتر نیست و احتمالاً با تئوری‌های بازیگری نیز آشنایی چندانی ندارد. آیا به بازیگری متد اعتقاد دارد یا پیرو بازیگری نمایشی به شیوه‌ی فاصله‌گذاری است؟ موقع بازیگری به چه می‌اندیشد و از چه اصولی برای درآوردن نقش پیروی می‌کند؟ این‌ها درباره‌ی عبدی مهم نیست و مهم این است که به تعریف‌های رایج تن نمی‌دهد و خود به‌تنهایی یک مکتب بازیگری به حساب می‌آید. بازیگری درون‌گرا است که سنخ‌های مختلف جامعه را به شکلی نمایشی می‌پرورد، یا بازیگری برون‌نما است که از کلیشه‌های نمایشی می‌پرهیزد و خود واقعی‌اش را در نقش‌هایش جاری می‌کند. برای همین نقش‌های متنوعش را کاملاً درونی می‌کند و به ما می‌باوراند. در ادامه به چند نقش مهم و متفاوت و به‌یادماندنی و خاطره‌انگیز عبدی اشاره می‌کنیم...

محمدعلی نجفی در پنج پرده: از «سینمای ایدئولوژیک» تا نزدیکیهای خودِ «سینما»
علی شیرازی:
جُنگ اطهر که ساخت آن در سال 1356 و هنگامه‌ی جدی شدن آن سقوط بزرگ قرن شروع شده بود، حتی نامش هم عجیب و نامتعارف بود. برخی شاید در آن روزگار در خبرهای مطبوعاتی، نام فیلم را به‌غلط «جَنگ اطهر» خوانده بودند و بعد هم با دیدن نام فرامرز قریبیان (بازیگر مشهور گوزنها) و عینکش و خونی که بر پوستر و پلاکارد فیلم از قلب او بیرون ریخته بود، بدشان نمی‌آمد او را در همان هیبت چریک فیلم پرفروش کیمیایی بینند و «جَنگ» و زد و خوردی را هم شاهد باشند. اما فیلم عجیب نجفی یکی از خاص‌ترین‌های تاریخ سینمای ایران بود (و هست) و پوستر روشنفکرانه‌اش هم در واقع دل یک معلم (همان قریبیان) را در قالب یک کتاب یا فرقی نمی‌کند جُنگ، نشان می‌داد که از آن خون جاری شده بود. فیلم، سرشار از پلان‌ها و سکانس‌های استعاری بود. بازیگران زنش بجز یک نفر که نقشی «خاص» را بازی می‌کرد، حجاب داشتند و بعدها مجموعه‌ی سازندگان فیلم، به نخستین مدیران سینمای پس از انقلاب بدل شدند که در بیانیه‌ها و مصاحبه‌های‌شان در زمان تصدی امور سینمایی کشور از سینمای اسلامی دم می‌زدند، جُنگ اطهر نیز با آن‌که در زمان شاه ساخته شده بود به همین عبارت بسیار نزدیک بود و اصلاً ضوابط دهه‌شصتی سینمایی که روز به روز «دولتی‌شونده‌تر» می‌نمود تا حد زیادی در آن رعایت شده بود...

سینما برایم دغدغه است، اصلاً به تقدیرها فکر نمی‌کنم!: گفت‌وگو با محمدعلی نجفی
گفت‌و‌گو کننده: مرسده مقیمی/ نجفی:
حرفه‌ام سینما نیست بلکه دغدغه‌ام است. در واقع سینما برایم تجربه‌ی مدرنیته و مدیومی است برای تجربه‌ی دنیای مدرن. پیش‌ترها از طریق نقاشی، ادبیات و رمان با دنیای مدرن ارتباط برقرار می‌کردم و بعدتر سینما. سینما تکامل‌یافته‌ی همه‌ی آن‌هاست. تنها هنری‌ست که متکثر است و مولود مدرنیته و این، آن مسأله‌ی اصلی‌ای است که در سینما دنبال می‌کنم. در زمان سربداران نگاه من به هنر ایدئولوژیک بود و به همین دلیل آن اثر مسائلی را در خودش دارد که خیلی راحت با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. در واقع آن سریال گرچه سریالی تاریخی‌ست اما دغدغه‌اش مسأله‌ی امروز است و به همین دلیل هم از آن زمان تا به حال به‌اصطلاح ماندگار است. مسأله‌ی مردمی است که با ادوات مدرن اما به شکل سنتی زندگی می‌کنند. در واقع جهان‌بینی و تفکرهای‌شان سنتی است و برای سؤال‌های جدید جواب کهنه دارند. اما پس از سربداران دیگر اصلاً آن نگاه ایدئولوژیک را نداشتم. مثلاً تجربه‌ی گزارش یک قتل نشان می‌دهد که نگاهم تغییر کرده و چون دیگر ایدئولوژیک نیست، سینما صرفاً برایم تبدیل می‌شود به تجربه، چرا که خود مدرنیته هم برایم تجربه است و این‌که چرا کارهای دیگر می‌کنم علتش این است که...

آرشیو

کارخانه تولید مجازی فیلم الهام
مینی سریال نهنگ سفید، پخش از نمافیلم
کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون