شهریور 1397 - شماره 546
نسل بیتکرار: عزتالله انتظامی (1397-1303): همیشه در یاد
علی شیراز: وقتی نخستین نسل از بازیگران هنر تئاتر به سینما کوچ کردند، فیلمسازان از این بازیگران صحنهدیده و کاربلد نیز در مقابل دوربین، همان چیزی را میخواستند که از دلکش و ویگن به عنوان خواننده و ایلوش در مقام یک ورزشکار خواسته بودند؛ یعنی حضور باری به هر جهت و ابزارگونه. اما این داریوش مهرجویی بود که گام بلند و تاریخساز را برداشت و بازیگران عصر طلایی تئاتر ایران را چنانکه شایسته و بایسته بود در سینما به همه شناساند. عزتالله انتظامی که در رأس بازیگران گاو قرار داشت، خوش درخشید و...
شمایل تاریخی «شمایلسازی»: فهرست ناتمام چند ویژگی درسگرفتنی آقای انتظامی
امیر پویا: این یادداشت نابسنده، درست در ساعاتی از روز دوشنبه بیستوهشتم مرداد 1397 نوشته میشود که هنردوستان و هنرمندان دارند از مقابل تالار وحدت، پیکر آقای انتظامی را تا خاکسپاری، مشایعت میکنند. در واپسین دقایقی که شمارهی شهریورماه مجله در دست تکمیل است، به جای شرکت در مراسم ایشان، نشستهام تا دربارهی کار و کارنامهشان بنویسم. آیا این به معنای نوعی ناهمراهی در سوگشان نیست؟ آیا حضور در مراسمی به یاد چنین بزرگ ازدسترفتهای، بر نگارش چیزکی در باب آنچه او را مهم و ماندگار و منحصربهفرد کرده، ترجیح ندارد؟...
آقای انتظامی: چهار تصویر از او
هوشنگ گلمکانی: همسرش میگفت خیلی وقتها که درگیر نقشی تازه است روال عادی زندگی ما مختل میشود چون عزت تبدیل به آن آدم میشود. تمرین میکند، با خودش حرف میزند، نقشهایش را وارد زندگیمان میکند... این همان روشی است که پیروان مکتب «کول» و مکانیکی بازیگری انگلیسی نمیپسندند اما در مجموع، «متد اکتینگ» محبوبترین و پررهروترین شیوهی بازیگری در میان بازیگران دنیاست؛ حتی حالا که بازی خویشتندارانه و غیرنمایشی یا به تعبیری زیرپوستی بیش از چند دهه پیش در میان بازیگران دنیا طرفدار دارد. با این حال بازیگری به این دلیل که...
سیدضیاءالدین دُرّی (1397-1332): رؤیاهایی که فراموش شدند
علی شیرازی: از زمان آغاز مدیریت «انوار-بهشتی» در سینمای کشور و تأسیس بنیاد سینمایی فارابی، به دو دلیل مهم، این گونه وانمود و عمل میشد که فضا برای فعالیت فیلمسازان جوان باز و امکانات نیز مهیاست. سیدضیاءالدین دری یکی از این نورسیدگان بود که اولین بار نامش را با فیلم صاعقه شنیدیم. این، نخستین فیلمی بود که خسرو شکیبایی نقش اولش را بازی میکرد. دری، ژیلا سهرابی - ستارهی سریال تلویزیونی طلاق - را هم روبهروی شکیبایی قرار داد که قبل از انقلاب با آن به شهرت رسیده بود. از قضا قصهی صاعقه هم به آن زمان برمیگشت که با حذف و جرح و تعدیل به اکران رسید و...
محمد عبادی (1397-1326): طنین قاب رفاقت
نیروان غنیپور: عبادی چهرهی آرام و بیحاشیهی دوبلاژ همواره قدردان همکارانش بود. به یاد دارم وقتی با بهرام زند در سِلفسرویس واحد دوبلاژ تلویزیون بر سر میزی به هنگام ناهار نشسته بودیم و صحبت میکردیم، عبادی از مقابل ما رد شد. زند صدایش زد و گفت: «برای فلان تاریخ دوبله داریم و لازمت دارم». بعد هر دو تقویمهای جیبیشان را درآوردند و تاریخ قرار دوبله را هماهنگ و یادداشت کردند. عبادی از زند خیلی تشکر کرد و او هم با رویی گشاده همراهیاش کرد. شعف و شور خاصی را در آن لحظه در چهرهی عبادی دیدم. انگار برای نخستین بار بود به دوبلهی فیلمی دعوت میشد و...
صدای اندوه، صدای شادی
علی باقرلی: عبادی به دلیل داشتن چهرهای مناسب در همان سالهای اولیهی دههی پنجاه جذب بازیگری نیز شد که فریبرز صالح معرفش در این زمینه بود. او بازیگری را با فیلمهای تبلیغاتی آغاز کرد، و در سال 1354 به دعوت منصور پورمند در سریال تلخ و شیرین ایفای نقش کرد که از همکاران دوبلورش در این سریال میتوان به حسین عرفانی، ثریا قاسمی و حسین رحمانی نیز اشاره کرد. در سینما هم در فیلمهای زنبورک (1354) و بتشکن (1355) بازی کرد و حضور نسبتاً کوتاه ولی مؤثری در این آثار داشت و...
بابا از گشنگی نمردین که!: بررسی پنجاه خلاصهداستانِ سینمای ایران در یک سال اخیر
شهرام جعفرینژاد: «غلط ننویسیمِ» این شماره به بحثِ شیرینِ «خلاصهداستان» و به طور ویژه، خلاصهداستانهای مورد ارائه از سوی غالب سینماگران وطنی به نشریهها و رسانهها (در زمان تولید آثار یا نخستین نمایش در جشنوارهها) اختصاص دارد. خلاصهداستان، همان طور که از عنوانش پیداست، یعنی خلاصهی داستان(!) و بر دو نوع است: اولی، خلاصهی خیلی خلاصه - در حد یکیدو سطر، بدون لو رفتن جزییات و پایان داستان - که مناسب زمان تولید و نخستین نمایش فیلم و درج در فرهنگنامهها و فیلمشناختهای قطور است و دومی، خلاصهای کمی مفصلتر - با هدف روشن کردن جزییات و داستانکهای فرعی و پایان ماجرا - که معمولاً پس از نمایش عمومی فیلم و هنگام نقد و بررسی آن در نشریهها و رسانههای تخصصی نوشته میشود...
سالاد پرنمک، غذای بینمک: نگاهی به موجهای جدید در سینمای کمدی ایران
محسن جعفریراد: در چند سال اخیر دو موج جدید در سینمای کمدی ایران باب شده که فروش موفق دو نمونه از آنها در اکران 97، یعنی مصادره دراکران اول نوروز و هزارپا در اکران دوم سال، بهانهی مناسبی است تا به دلایل استقبال تماشاگران از این گونه فیلمها و مؤلفهها و قواعدش پرداخته شود. از یک طرف کلیاتی مثل توجه نوستالژیک به دهههای پنجاه و شصت (از نهنگ عنبر گرفته تا هزارپا) و ساخت برخی فیلمها در خارج از ایران (از من سالوادور نیستم گرفته تا تگزاس) که با این تمهید از شدت برخی سانسورهای رایج در مقایسه با فیلمهایی که در ایران میگذرد، کاسته میشود. اما جالب اینجاست که هر دو نوع این فیلمها دستورالعمل مشترکی برای جذب مخاطب دارند:...
پیش به سوی آرشیو: مجموعههای نمایشی تلویزیون بر چه مبنایی و برای کدام گروههای هدف ساخته میشوند؟
مازیار معاونی: در همین پنج ماه آغاز سال سیاست سیما به ساخت مجموعههای نمایشی شبانه به پخش دوازده مجموعه منجر شد که هفتتای آنها مناسبتی (نوروز و رمضان) و پنجتای دیگر غیرمناسبتی (روتین) بودند اما اکثریت مخاطبان سیما از میان این فهرست دوازدهتایی به احتمال قوی فقط پایتخت5 را به یاد میآورند و بسیاری از آنها حتی نام آن یازده مجموعهی دیگر را هم نشنیدهاند چه برسد که بینندهی دایمی و پیگیر آن تلقی شوند. با این اوصاف تلویزیون برای چه کسانی سریال میسازد و فایدهی این همه تصویب و تدارک و تولید و اختصاص آنتن پخش چیست؟ از کنار عواملی مانند ظهور رقیبان قوی همچون کانالهای...
آرایش غلیظ: نگاهی به رویکرد تلویزیون در استفاده از بازیگران به عنوان مجری
محسن جعفریراد: تلویزیون در چند سال اخیر تمایل زیادی برای جذب بازیگران به عنوان مجری پیدا کرده که طبیعیست علت اصلی آن جذب مخاطب بیشتر است. تازهترین نمود عینی این رویکرد برنامهی برنده باش (با نام قبلی میلیونر شو) است که محمدرضا گلزار مجری آن شده است. پس از رونق گرفتن برنامههایی مثل دورهمی و خندوانه، الگوی استفاده از بازیگر-مجری، بیش از پیش مورد توجه برنامهسازان و مدیران تلویزیون قرار گرفت. البته همیشه تلویزیون از بازیگران به عنوان مجری استفاده کرده - از...
مقدمهای بر مفهوم اسپین-آف و برخی نمونههای شاخص آن
شهزاد رحمتی: در چند سال اخیر بیشتر از همیشه با اصطلاح و نیز با پدیدهی اسپین-آف مواجه شدهایم، بیشتر هم در مورد سریالها. ساخته شدن اسپین-آفهای سریالی را به عبارتی میتوان کمابیش معادل دنبالهسازی بر فیلمهای سینمایی به حساب آورد؛ پدیدهای که آن هم در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته است. تعبیر اسپین-آف البته در رسانههایی مثل سینما، بازی ویدئویی، قصهی مصور و حتی برنامهی رادیویی و... نیز به کار میرود؛ در واقع در مورد هر نوع اثر داستانی یا غیرداستانی که از اثر موجودی مشتق شده باشد. ولی در این مقاله برای حفظ ایجاز بیشتر بر سریالها و گاه فیلمهای داستانی تمرکز میکنیم...
پایان صادقانه، پایان منطقی: «بریکینگ بد»، ده سال بعد
پرویز نوری: با گذشت بیش از ده سال از زمان ساخت سریال تلویزیونی بریکینگ بد/ Breaking badهنوز همهر بار تماشایش نفسها را بند میآورد. این سریال از سال 2008 تا 2013 پخش شد و محبوبیتی غیرقابلتصور کسب کرد. ماجرای یک معلم شیمی مبتلا به سرطان (برایان کرنستن) که به همراه شاگرد سابقش (ارون پل) یک امپراتوری کوچک مواد مخدر را راه میاندازند و با استفاده از یک واگن رنگورورفته به پخت مواد مشغول میشوند و میلیونها دلار به دست میآورند. وقتی آخرین لحظههای سریال گرفته میشد، ارون پل نگاهی به برایان کرنستن انداخت و با صدایی گرفته پرسید: «این روز آخره؟ صحنهی آخر؟ نمای آخر؟» و کرنستن با عصبانیت سر تکان میداد: «نه! نه! میدونم شماها نمیخواین تموم بشه...»...
نمای متوسط: بازیکن شمارهی یک آماده (استیون اسپیلبرگ): رازِ چشمهای سینمایی کوئنتین تارانتینو!
رضـا حسینی: استیون اسپیلبرگ تمامنشدنی است! بله، برخی از همینجا میتوانند مخالفت کنند و بگویند ساختار همهی آثار او بر اساس قهرمانپروریهای قراردادی و حتی تبلیغ فلانوبهمان مفهوم از رؤیای آمریکایی است؛ و او رویهمرفته چیزی جز یک فیلمساز دولتی/ استودیویی سفارشیساز نیست که فقط آثار «فاخر» میسازد! اما اینها نسبتی با نگاه سینمایی ندارد. روی دیگر سکه این است که اسپیلبرگ یک داستانگوی فوقالعاده است و آن قدر بینش و توانایی دارد که هر فیلمنامهای را که برای ساخت انتخاب میکند، دستکم فیلمی از آن درمیآید که ارزش یک بار دیدن را دارد...
فیلمهای روز: دیوید لینچ: زندگی هنری (جان نگوین، ریک بارنز): چه کابوسهایی که میآیند
مازیار فکریارشاد: سادهترین و دمدستترین ایدهی اولیه برای ساخت یک فیلم مستند پرتره دربارهی فیلمسازی شناختهشده و دارای اعتبار هنری چیست؟ بله، درست است. مصاحبه با فیلمساز، اطرافیان و همکاران و ستایشکنندگان و قرار دادن این گفتوگوهای تصویری لابهلای نماهایی از فیلمها و احیاناً موفقیتهایش. جان نگوین، کارگردان مستند دیوید لینچ: زندگی هنری و همکارانش، دقیقاً مسیری خلاف این کلیشه را میپیمایند؛ آن هم با وسواسی غریب که پیداست اصرار دارند فیلم بههیچوجه شبیه یک ستایشنامهی تصویری و خالی از جذابیت معمول نباشد...
من، بارات (سیوا کورتالا): این یک پیشنهاد است!
دامون قنبرزاده: احتمالاً این نوشته شبیه نقد فیلم نخواهد بود. بیشتر شبیه یک پیشنهاد است برای دیدن فیلمی که این روزها همه به آن احتیاج دارند؛ نهتنها مردم عادی، بلکه بهخصوص وزیر و وکیل و نمایندهی مجلس و بالادستیهایی که برای یک مملکت تصمیم میگیرند و اجرای امور ریز و درشت در اختیار آنهاست. اینجا فارغ از خوب یا بد بودن فیلم (شاید به اندازهی فیلمهای هندی دیگری که در همین بخش معرفیشان کردهام خوب نباشد اما همچنان یک فیلم هندی راحتالحلقوم و صاف و ساده است) قرار است به نتیجهای برسیم که شاید با کلی شعار و حرف و پیام نتوانیم...
نقد سریال: کشور وحشی وحشی (مکلین وی، چپمن وی): الماسهای اوشو
نیوشا صدر: فیلم پر از لحظههای ناب است؛ ثبتشده از درون و بیرون شهری که مریدان سرخپوش اوشو طی چهار ماه در برابر چشمهای وحشتزدهی ساکنان سالخوردهی منطقه، دیوارهایش را بالا بردند و کافه و رستوران و فرودگاه ساختند و اندکی بعدتر دوربین و اسلحه به دست حفاظت آن را بر عهده گرفتند و با بردن انتخابات محلی آن را راجنیشپورام نامیدند. اما این تصاویر و اطلاعات دستاول، که در ابتدا یک کلِ واحد را میسازند، با گذشت زمان و آغاز اختلافات، بیشتر به جهان و روایت شخصی هر راوی نزدیک میشوند، چندپاره میشوند و هر کدام از پارهها مسیری را پی میگیرد...
دراکولا قبلاً کجا بود؟!: نگاهی به سینمای وحشت ترکیه، از آغاز
دامون قنبرزاده:اولین فیلمی که در ژانر وحشت سینمای ترکیه ساخته شد، دراکولا در استانبول (مهمت موهتار، 1953) بود که قرار بود برداشتی از رمان مشهور برام استوکر باشد اما نتیجهاش فیلمی خامدستانه و ضعیف از کار درآمد. این فیلم آشکارا سعی میکند روند دراکولا (تاد براونینگ، 1931) را الگو قرار دهد و برای آنکه ماجرا با اسم فیلم همخوانی داشته باشد، تنها به ترکی کردن نام شخصیتها و نشان دادن فضای استانبول و کابارهای در آن بسنده میکند...
تائوی ابدی هستی: سهگانهی «ماتریس» و پیوندش با آموزههای گنوسی و نوافلاطونی
شهزاد رحمتی: آموزهها و عناصر اساسی اندیشهی گنوسی به شکلهای درخشان دیگری هم در دنیای سهگانهی ماتریس تجلی مییابند. یکی دیگر از واژهها و مفاهیم بسیار پرکاربرد در این اندیشه و به عبارتی مخوفترین و رمزآمیزترین این آموزهها، مفهوم «آرکون» (Archon) است که به همدستان یا در واقع خدمتگزاران دمیورژ اطلاق میشود. مأمورها، اسمیت و دیگران را که خدمتگزاران اصلی شبکهی ماتریس هستند و نقش توأمان فریبدهنده و سرکوبگر و مجری نقشهها را برای سیستم ایفا میکنند میتوان معادلهایی دقیق برای همین آرکونها در نظر گرفت...
رازِ چشمهای سینمایی کوئنتین تارانتینو!: بیست نمای شگفتانگیزی که از لحاظ بصری معرفِ کارنامهی تارانتینو هستند
رضا حسینی: کوئنتین جروم تارانتینو (متولد 27 مارس 1963) بیتردید یکی از بزرگترین فیلمسازان سینمای جهان است که داستانهای غیرخطی، موضوعهای هجوآمیز، خشونتِ دارای زیباییشناسی، فصلهای طولانی دیالوگ، ارجاع به فرهنگ عامه، حاشیههای صوتی که ترانهها و موسیقیهایی از دهههای 1960 تا 80 را در بر میگیرند، بعضی ویژگیهای آثار نئونوآر و... برخی از مؤلفههای سینمای او هستند...
گزارش بیستونهمین جشنوارهی سینمای تجربی و مستند فید: در جستوجوی آلبرتینِ گمشده
سوفیا مسافر: جشنوارهی امسال بخشهای جنبی پروپیمان و هیجانانگیزی داشت: بزرگداشت ایزابل هوپر با نمایش مجموعهی کاملی از بهترین فیلمهای کارنامهاش، مرور بر آثار اندی وارهول که فیلمهای تجربی سیاهوسفید دههی 1960 او را در بر میگیرد، بخشی با عنوان «کتاب تصویر» با احترام به اثر ژانلوک گدار و با یاد پل اوتچاکوفسکی-لورنس نویسنده و ناشر تازهدرگذشتهی فرانسوی که سالها دبیر فید بود و مستندی دربارهی او هم در برنامه گنجانده بودند،
نقد - تنگهی ابوقریب (بهرام توکلی): جقجقهی پوکههای فشنگ در قمقمهی خالی
هوشنگ گلمکانی: تنگهی ابوقریب از حیث فنی و صحنهپردازی یک حادثه در «سینمای جنگ و دفاع مقدس» است که به همین دلیل بهشدت بر تماشاگر تأثیر میگذارد؛ بهخصوص که فیلم ساختهی کارگردانی است که نه سابقهای در این نوع فیلم دارد و نه - با توجه به کارنامهاش - کسی انتظار ساخت چنین فیلمی از او داشته است. بهرام توکلی البته با همان چند فیلم اولش خود را به عنوان فیلمسازی توانا در عرصهی درامهای روانشناسانه معرفی کرده، اما نه فیلمساز سینمای جنگ. او را به عنوان یک دلبستهی وجه ایدئولوژیک جنگ هم نمیشناسیم که تنگهی ابوقریب متعجبمان نکند...
بمیرید، بمیرید، از این عشق بمیرید
جواد طوسی: سینمای جنگ ما با تنگهی ابوقریب جانی دوباره گرفت. کل این مطلب میتواند توضیحدهندهی این ادعا باشد. اما ابتدا لازم میدانم مروری اجمالی بر این مهمترین ژانر سینمایی بعد از انقلاب داشته باشم. قاعدتاً بر این نکته اتفاقنظر داریم که شکلگیری هر ژانر سینمایی ریشههای تاریخی اجتماعی دارد. با این وصف، دلیل اهمیت داشتن ژانر جنگی در سینمای این دوران روشن میشود. هشت سال جنگ بیامان در این سرزمین، موجودیت اصیل و واقعی یکی از گونههای سینمایی تجربهنشده را به طور خودجوش رقم میزند...
گفتوگو با بهرام توکلی کارگردان تنگهی ابوقریب: سینمای جنگ برای عدهای یک حوزهی استحفاظی خاص است
گفتوگو کننده: مسعود مهرابی/ توکلی: سینمای مستقل در ذهن من یک مفهوم ترجمهای است. در نقاط دیگر دنیا منظور از فیلم مستقل، استقلال از استودیوهای بزرگ است. ما که در ایران استودیو نداریم، پس مستقل از چه چیزی فیلم میسازیم؟ در اینجا قاعدتاً باید منظور چیز دیگری باشد و دو زمینهی مختلف به ذهن میرسد؛ یکی بحث اندیشه است و دیگری بحث سرمایه. وقتی بحث استقلال در اندیشه مطرح میشود، در جشنواره هم گفتم در سینمایی که باید پروانهی ساخت و پروانهی نمایش بگیریم، بحث سینمای مستقل منتفی است...
گفتوگو با حمید خضوعیابیانه، مدیر فیلمبرداری تنگهی ابوقریب: دوربین: زاویهی دید آدمهای جنگ
گفتوگو کننده: آذر مهرابی/ خضوعیابیانه: تصاویر فیلم به خاطر وجود آفتاب تابستانی و صحنههای روز قرار بود گرم باشد و از رنگپریدگی و سیاهوسفید شدن رنگ فیلم اجتناب شد، چون در آن صورت با بیننده فاصله پیدا میکرد. عمد داشتیم که از تصاویر پرکنتراست و از رنگهای سرد مثل نجات سرباز رایان استفاده نشود، چون آن فیلم به سوژه و فضای کلی کار ما نمیخورد...
پشت دیوار سکوت (مسعود جعفریجوزانی): الهی قربون اون تخیلت برم بابایی!
پوریا ذوالفقاری: دعای هشدار اجتماعی از همان نام فیلم آغاز میشود. سازندگان مدعیاند دیوار سکوت کشیده شده مقابل ایدز و تبعات شخصی و اجتماعیاش را ویران کرده و میخواهند ناگفتهها را بگویند. اما کل ناگفتهها خلاصه میشود در پروندهی معروف خونهای آلوده و بیخبری مردم از این که ایدز بیماری واگیردار نیست. جهلی که رفتاری نادرست با مبتلایان به ایدز را در پی میآورد. اینها در همان دقایق نخستین و وقتی شخصیت اصلی مقابل تلویزیون به تماشای مستند نشسته به اطلاعمان میرسد و واقعیت این است که اطلاعات کهنهای هم هستند که در طول فیلمی چیز تازهای به آنها اضافه نمیشود و...
خاله قورباغه (افشین هاشمی): ما فقط یک مشت بچهبودیم آقای پرتوی!
شاهین شجریکهن: بیستوچند سال پس از تجربهی مکرر تماشای گلنار در سالن تاریک و خیالانگیز سینما گلسرخ انزلی، در کنار صدها هفتسالهی ترسیده و گریان دیگر، که البته همگی در پایان فیلم با خوشی و هیجان ترانهی تیتراژ فیلم را دم میگرفتند و دست میزدند، هنوز میخواهم از کامبوزیا پرتوی عزیز بپرسم: استاد این چه شوخی ریسکی و پرهزینهای بود که با کودکی ما کردید؟ درست است که گلنار عاقبت به خیر شد و خرس تنبل هم کسی را تکهپاره نکرد، اما خودتان نگران نبودید که دارید خیال و خاطرهی میلیونها کودک را از کنار یک تراژدی سنگین، مویی رد میکنید؟...
کاتیوشا (علی عطشانی): گریزی نیست از مقایسه کردن
دامون قنبرزاده: پس از گذشتن نیمی از فیلم، طبق قراری نانوشته، ارشیا و خلیل باید با هم کنار بیایند و یکدیگر را درک کنند. اینجا درست همان نقطهایست که فیلم از مسیرش خارج میشود و آن شوخیهای تند ابتدایی را با لحن ملایم و بهشدت تکراری پایانی تاخت میزند تا مبادا خطری متوجه ساخت و اکران فیلم شود!...
من دیوانه نیستم (علیرضا امینی): صندوقچهی کامی
ریحانه عابدنیا: به نظر میرسد سازندگان این فیلم، آن قدر جذب همان ایدهی نخستین شدهاند که خود را از گسترش و پرورش دیگر ابعاد آن بینیاز دیدهاند. نمیتوان اختلال روانی را تنها در وجود یک رفتار وسواسی و تکراری در شخصیت معرفی کرد. نگاهی سطحی به افراد دچار این اختلال، کافیست تا تغییراتی را که بیماری در چهره، اندام و نوع نگاهشان ایجاد کرده ببینیم و درک کنیم؛ مشخصهای که در هیچیک از شخصیتهای این فیلم دیده نمیشود...
روزهای استانبول و چند داستان دیگر: گفتوگو با سعید ابراهیمیفر به بهانهی اکران مواجهه
گفتوگو کننده: هوشنگ گلمکانی/ ابراهیمیفر:اگر تهیهکننده به من بگوید پسفردا قرار است تولید یک فیلم کلید بخورد و فیلمنامهاش را برایتان ایمیل میکنیم، آیا میتوانید با ما همکاری کنید؟ در جواب خواهم گفت: بله میتوانم خودم را با این وضعیت اضطراری هماهنگ کنم. یعنی بعد از سی سال، به لحاظ تکنیکی این قابلیت را دارم که با هر شرایطی کار کنم...
سریک (بهاره افشاری): سه، هیچ
رضا زمانی: مستند سریک فیلمیست با سه ایدهی جداگانه که هر کدام از آنها میتوانست ایدهی یک فیلم کوتاه باشد یا با پرداختی قوامیافته تبدیل به یک مستند بلند خوشساخت شود. اما این سه ایده نهتنها خوب پرداخت نشدهاند بلکه اگر هماهنگی هم بین آنها وجود دارد، فقط در ظاهر است وگرنه در اجرا هر کدام ساز خویش را میزند...
آزمون بازیگرِ فیلمساز
محمد محمدیان: به نخستین ساختهی بهاره افشاری، بازیگر سینما و تلویزیون، و اکرانش میتوان از جنبههای مختلفی - از درون و بیرون آن - نگریست. نخست، انتخاب موضوع جذاب فیلم که فیلمساز بخشی از زندگی و علایق فوتبالیستی مشهور و محبوب (سردار آزمون) را برگزیده و این به خودی خود برای تماشاگر، کنجکاویبرانگیز است و دیگر انتخاب زمان اکران فیلم که فیلمساز/ تهیهکننده و گروه هنر و تجربه (به عنوان نمایشدهندهی آن) بهدرستی روزهای پایانی جام جهانی پس از موفقیتهای نسبی تیم ملی را برگزیدند...