فروردین ۱۳۹۹ - شماره 569
چشمانداز ۵۶۹
بهاریهها:
گل بگوییم و گل بشنویم
کیومرث پوراحمد: برادر بزرگم زندهیاد منوچهر که در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان مینیاتور میخواند عاشق بازیگری هم بود. همان دوره که هنرستان میرفت توی خانهی قدیمی درندشتمان یک اتاق کوچولو داشت و من عملاً شاگردش بودم. قلمموهاش را تمیز میکردم، میزش را تمیز میکردم، اتاقش را جارو میزدم و هر خردهکاری داشت به من میگفت، من هم با جون و دل انجام میدادم. همهی این کارها را میکردم به شوق اینکه شبها بنشینم کنار دستش و ساخت و پرداخت یک مینیاتور را شاهد باشم و سیر کنم در حالواحوال دلشدهای جام به دست که از جفای معشوق در فغان بود و نگارین دلربایی با طرههای شکنشکن که در چرخشی موزون از عاشق رو برگردانده بود...
خارش چندروزه
سروش صحت: نه، خاریدن سر و صورتم تمام نمیشود. دستکش را درمیآورم، آن را در یک کیسهی نایلونی میگذارم و دنبال یک سطل آشغال دردار میگردم. درِ سطل آشغال را با هزار بدبختی با همان کیسه باز میکنم. کیسه را داخل سطل میاندازم. حالا درِ سطل باز مانده، نمیدانم باید چهکار کنم...
در حسرت روزهای بهاری
محمد محمدیان: حالا رسیده بودیم به روز آخر که هیچوقت دوستش نداشتم. به سیزدهبهدر که روز جدایی بود. آن سال را با پدربزرگ و خانوادهی خاله و برخی همسایهها رفتیم یک جای تازه. جایی پر از نخل با نهری که جاری بود و اسمش را هم تا آن روز نشنیده بودم...
ترانهی تاریک برف
عباس یاری: به بهانهی آوردن چای رفت توی آشپزخانه. توی دلش یک گله اسب وحشی یورتمه میرفتند و بیصدا شیهه میکشیدند. اما آن لبخند عاریه را به هر زور و زحمتی بود هنوز روی لبهایش نگه داشته بود. سعی کرد خودش را جمعوجور کند. مادرِ شیرین توی آشپزخانه بود و پیدا بود که میخواهد خودش را مشغول کند. امیر حس میکرد با او صمیمیتر است...
صدای گم شدن توپهای ماهوتی
فرزاد پورخوشبخت: میدانستم که دروغ میگوید. سیمین از من متنفر بود. همان پانزده سال قبل که طلاق گرفت و مهران را برداشت و رفت آلمان پیش برادرش، یک سال بود که با هم حرف نمیزدیم. بعدش هم که مریض شدم تا چند ماه زنگ میزد و از نعمت حالم را میپرسید. هیچکدام دوست نداشتیم با هم حرف بزنیم. مدتها بود که حرفی نداشتیم با هم بزنیم...
رقص با کرونا
مصطفی جلالیفخر: چند هفته گذشته بود و شبح کرونا شهر را گرفته بود. تمام بخشها را تخلیه کرده بودند تا فقط بیماران کرونا بستری شوند و هیچ تختی خالی نمانده بود. بیماری بهسرعت در حال پیشرفت بود و مرگومیر بالایی داشت. احتمال قرنطینه شدن چندهفتهای بیمارستان مطرح بود. چند نفر از پزشکان و پرستاران مبتلا شده بودند و دوسه نفر جان سپرده بودند. همه لباسهای مخصوصی شبیه آدمهای فضایی میپوشیدند...
نوروز کرونا را میشکند
خسرو دهقان: فرصت طلایی است. برای هر کس، حسب ذائقهاش. ما دو کار جا مانده داریم طی این چند ماه گذشته. خواندن چیزهایی که پشت دست مانده و دیدن فیلمهایی که قول دیدنشان را به خودمان دادهایم...
برسد به دستِ...
سیروس سلیمی: چند سال پیش در اواخر پاییز بر آن شدم که با ایمیل قهر کنم و برای دوستان، کارتپستالهایی را با همان شیوهی قدیمی با پاکت و تمبر و ملحقات و البته با روشی نفیستر آماده کنم و بفرستم و چه بهانهای خوشتر از آغازِ فصل بهار و عید فرخندهی نوروز. اشعاری را از شاعرانِ بهنام برگزیدم و هر یک را روی کاغذی اعلا خوشنویسی کردم...
دو بهار
پرویز نوری: در آن روز زیبای بهاری قرار بود صحنهای را در یکی از کوچه پسکوچههای تهران بگیریم و سه بازیگر فیلم (سپهرنیا، گرشا و متوسلانی) از دست گروهی که به دنبال چمدان محتوی پول در دست آنها بودند، فرار کنند. کوچه انتخاب شده بود و رضا مجاوری (فیلمبردار) دوربین را مقابل کوچه قرار داد و بازیگرها هم آمادهی کار در گوشهای ایستاده بودند...
سیارهای در یک کهکشان دوردست
محمد شهرزاد: من برای پدرم، نامههایی به بستگانش مینوشتم؛ نامههایی که او دیکته میکرد. نام تکتک بستگان را با سلام و احوالپرسی مینوشتم. و وای به روزی که یکی از آن نامهای زیاد بستگان را جا میانداختم. من هنوز آن ترکهها را به یاد دارم، چون پدرم سینما رفتن و خواندن مجلهها با عکسهای زیبای بازیگران در روی جلدشان را گناهی بزرگ میدانست و همین طور کتابهای داستان را...
اولین انیمیشن سینمایی ایران ناپدید شده!
التفات شکریآذر: آشتیانی سال 60 با یک گروه کوچک از طراحان و انیماتورها شروع کرد به تولید موش و گربه بر اساس اثر عبید زکانی به عنوان اولین انیمیشن بلند سینمایی ایران، و اولین کاری که کرد چاپ یک کارتپستال زیبا از شخصیتهای موش و گربه بود. به هر کمپانی یا دفتر پخش فیلم خارجی که میرفتیم به جای کارت ویزیتش یکی از همین کارتپستالها را میداد. بهزودی آوازهی ساخت این فیلم در محافل انیمیشن سینمای اروپا و ژاپن پیچید...
درگذشتگان: ملکه رنجبر: دو نیمهی یک حضور
علی شیرازی: نسل ما و بخشی از نسل قبلیمان (متولدان دههی 1340) کمتر خاطرهای از بازیهای دورهی اول فعالیت رنجبر در ذهن دارند. شاید به همین یک دلیل ساده که او نه با سینمای گنج قارونی همراه شد و نه با فیلمهای قیصری...
اسم رمز: کوزت
بهزاد عشقی: در واقع قرار بود که زمان بگذرد و رنجبر در میانسالی و پیری به شکل روح خود درآید و زیبا شود و محبوبیتش را در تلویزیون بازبیابد. رنجبر با بازی در مجموعههایی چون داستان یک شهر (اصغر فرهادی)، ورثهی آقای نیکبخت (مرضیه برومند)، و بهخصوص زیر آسمان شهر (مهران غفوریان)، محبوبیت زیادی بین مردم پیدا کرد.
سبد 98: مرور بر تعدادی از مهمترین فیلمهای سالی که گذشت
حکایت زندگی زناشویی (نوآ بامباک): خوشبختی با حفظ فاصله
هوشنگ گلمکانی: نکتهی مهم لحن و نگاه بیطرفانهی فیلمساز است. در همان آغاز فیلم، روایتهای چارلی و نیکول را از وضعیت خودشان و نگاه و قضاوت هر کدام را نسبت به دیگری میشنویم. در توصیف و توضیح آنها، هم انتقادهای کوچکی از همسرشان وجود دارد و هم نکتههایی در انتقاد از خود. در آخر این توضیحات هم میبینیم که مشکل بزرگی در زندگی آنها وجود ندارد...
چاقوکشی (رایان جانسن): جنایت و جنحه
مهرزاد دانش: فیلم در واقع، ترکیبی از زمان حال و بازگشت به گذشتههای متوالی برای هر یک از شخصیتها برابر سؤالهای پلیس و کارآگاه و یا حتی تداعی گذشته به خاطر بروز یک موقعیت آشنا در زمان حال است؛ و به همین بیفزایید نوع فلاشبک مارتا را از شب واقعه که باز خودش ترکیبی دلنشین از زمان حال و رجوع به توصیههای هارلن در دقایقی قبلتر است...
دستکش طلایی (فاتح آکین): آشفتگیِ خوابِ نهچندان شیرینِ ما
دامون قنبرزاده: دنیایی که آکین در آن کافهی شبانه با نام «دستکش طلایی» و با آن آدمهای منحرف، خمود، معتاد، بدبخت و بیمارش ترسیم میکند، دنیایی یکسر تباه است که انگار هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. آدمهای آن کافه، مدام در حال مشروبخواری هستند، در عالم هپروت سیر میکنند و هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ندارند...
روزی زیبا در محله (ماریل هلر): درون و بیرون
فاضل ترکمن: فیلم به طور هوشمندانهای دو شخصیت متفاوت فرد و لوید را در مقایسه با هم در سکانسهایی از زندگی و کار آنها در نیمههای اول فیلم به نمایش میگذارد، تا پیشبینی دربارهی رویارویی و همکاری هرچند کوتاه این دو شخصیت با یکدیگر را هیجانانگیز و دچار تعلیق کند....
ریچارد جول (کلینت ایستوود): ترور شخصیت
حمیدرضا مدقق: ریچارد جول یکی از ضدرسانهایترین فیلمهای چند سال اخیر است. البته این موضوع چندان عجیب نیست وقتی در نظر بگیریم که بیلی ری فیلمنامهنویس این فیلم پیش از این هم گِلسِ درهمشکسته (2003) را دربارهی ماجرای واقعی افشا شدن گزارشهای دروغینِ استفان گلس، خبرنگار نشریهی «نیو ریپابلیک»، نوشته و کارگردانی کرده است.
فانوس دریایی (رابرت اگرز): مهیب
رضا زمانی: استفاده از کهنالگوها و اسطوره همان گونه که در ساحره یکی از دستمایههای اصلی اگرز بود، در این فیلم هم به شکل چشمگیری قابلمشاهده است. از سخنرانیهای توماس ویک (ویلم دفو) که آشکارا اشاره به اساطیر دارد تا رفتار تام هاوارد (رابرت پتینسن) که در حال جدال با کهنالگوی پدر و حرکت به سمت استقلال است...
لندوک (کانتِمیر بالاگوف): معجزه در میان نیستی و مرگ
رضا حسینی: لندوک به معنی واقعی کلمه در میان نیستی و مرگ میگذرد، در دنیایی سرد و تیرهوتار با رنگهای اشباعشده و در کل طیف رنگیای که به زنگاری میماند؛ که گویی در این جغرافیا بر زندگی بسته شده است. با وجود این، فیلم در ستایش امید به زندگی و تلاش برای تجربهی دوبارهی عشق است؛ و هرچند تلاشهای هر دو شخصیت اصلی، اییا و بهخصوص ماشا، در این بخش از داستان زندگی خود ناکام میماند...
پرترهی بانویی در آتش (سِلین سیاما): ورود به لحظهی عاشقانهی پیگمالیون
شهرزاد امیرشاهکرمی: پرترهی بانویی در آتش را میتوان از نگاه اسطورهشناختی متکی به خوانش مدرنی از اسطورهی پیگمالیون دانست. پیگمالیون ابتدا مجسمه را خلق میکند و سپس عاشق دستساختهی خود میشود. اما در این فیلم فرآیند کشیده شدن پرتره با شکلگیری رابطهی عاطفی بین زن نقاش (ماریان) و بانوی مدل (هلوییز)، آن چنان در هم آمیخته که شاید بتوان تنها بر اساس رخدادهای نیمهی ابتدایی فیلم، برعکس اسطورهی پیگمالیون، عشق را مقدم بر آفرینش دانست...
بمب خبری (جی روچ): ...چون پرده برافتد!
علیرضا مجمع: بمب خبری به رسوایی اخلاقی شبکهی فاکس نیوز در سال 2016 میپردازد. ماجرایی که سروصدای زیادی بهراه انداخت. ماجرا از این قرار است که از سوی کارمندان زن فاکس نیوز به راجر آیلز، یکی از غولهای رسانهای دنیا و رییس سابق فاکس نیوز، اتهامهایی برای سوءرفتار جنسی وارد میشود...
روزی روزگاری در هالیوود (کوئنتین تارانتینو): عشقبازی با سینما
جواد رهبر: در توصیف چنین فیلمهایی بیشتر از عبارت «نامهی عاشقانه به سینما» استفاده میشود اما وقتی پای تارانتینو در بین است، فیلم او عشقبازی با سینما و تاریخ آن است، چون روایت او چنان سرخوش و شخصیست که ممکن است صدای بازماندگان شخصیتهای واقعی یا حتی اطرافیان آنها را دربیاورد...
جوجو خرگوشه (تایکا وایتیتی): قهرمانان
محسن خادمی: در سکانس اول فیلم شخصیتی کاریکاتورگونه از هیتلر میبینیم که برای جوجوی دهساله از ارزشهای حزب نازی میگوید و با لحنی شوخ و فانتزی در واقع مغزش را شستوشو میدهد. هیتلری (تایکا وایتیتی) که محصول خیالپردازی جوجوست و نمودی از همان ایدئولوژیهای ذهنی است که در دورانِ ظهور نازیها در آلمان تحت تأثیر شعارهای نژادپرستانهاش بسیاری از مردم را مرعوب خود کرده بود...
یک زندگی پنهان (ترنس مالیک): پیروزی ایمان
علی فرهمند: یک زندگی پنهان اگرچه بیش از انتظار طولانی است؛ اما اثری است که هر بار نزدیکی بهش میتواند جزییات تازهای از جهان بصریاش را عیان کند. و چهبسا بسیار شبیه به عنوانش، در سطحِ این «سینمای نوین» و پیچیدگی، یک زندگی پنهان جاری است که درک آن نیازمند بارها دیدن.
احضار سنتهای سینمایی در چند فیلم 2019 هالیوود: سنگنوشتههای سینما
پوریا ذوالققاری: بیدلیل نیست که دقیقاً در سالی که فیلمهایی وامدار سینما برجسته شدند، نشانههای زوال جنبش «میتو» هم رخ نمود، کوین اسپیسی در دادگاه تبرئه شد و زمزمههای ساخت سری جدید دزدان دریایی کاراییب با بازی جانی دپ قوت گرفت. این جنبش که اساس درستی داشت، به شکلی درکناشدنی از دایرهی منطق و قانون خارج شد و ناگهان سلبریتیها و رسانههای جنجالپسند میداندارش شدند و کار به جایی رسید که حالا و در این روزها اتفاقاً نگاههای همدلانهای به متهمان آن شکل گرفته است...
آخرین فیلم جیمز باندی دانیل کریگ: زمانی برای مُردن نیست، هست؟
پرویز نوری: اندکی پس از اکران اسپکتر (2015) دانیل کریگ اعلام کرده بود: «اگر فیلم دیگر جیمز باند در کارنامهام باشد، قطعاً به خاطر پول خواهد بود.» هرچند به گفتهی امروز او، بازی در این فیلم جدید را فقط برای دستمزد بالا نپذیرفته و گویا توصیهی همسرش ریچل وایز هم در این تصمیم تأثیر داشته است...
نویسندگانی که از اقتباسهای سینمایی آثارشان متنفرند
نیوشا صدر: دوربین در وهلهی نخست تنها قادر به نمایش پوستهی ظاهری است و برای بیان آنچه در دل و سر شخصیتها میگذرد نیازمند استفاده از ابزار و روشهای مختلف دیگر است، در حالی که درونیات شخصیتها را در رمان بسیار سادهتر میتوان بیرونی کرد. سینما داستان را نمایش میدهد، در حالی که رمان آن را تعریف میکند و این اصلیترین تفاوت در شکل و نوع روایت این دو است...
ملاحظاتی دربارهی اسکار 2020: سال ناباوری و حیرت
کیومرث وجدانی: واکنش من، مثل هر کس دیگری، از اسکار بهترین فیلم برای انگل، غافلگیری خوشایند و خوشحالی غیرمنتظره بود. انگل قطعاً بهترین فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی (که اکنون «بهترین فیلم بینالمللی» نامیده میشود) بود اما احتمال برنده شدنش برای اسکار بهترین فیلم بسیار دور بود...
نقد سریال: «مَد مِن) و تصویر یک دوران سپریشده
کوثر آوینی: تماشای سریال را که شروع کردم، جبر شرایط مجبورم کرد آرام پیش بروم. شبی، و حتی گاهی هفتهای یک اپیزود. فصل اول را در حالی به پایان رساندم که رگ اصلی داستان هنوز دستم نیامده بود. از شروع آن تیتراژ دینامیک تا پایان هر قسمت را البته با لذت عمیقی دنبال میکردم؛ اما آن لذت نه به خاطر شخصیتها و داستانشان، بلکه به خاطر فضاسازی دههی شصت میلادی بود؛ یعنی مهمترین سالهایی که در شکلگیری دنیایی که ما امروز در آن زندگی میکنیم، نقش داشت...
گفتوگوی اختصاصی با الکساندر اُ. فلیپ، سازندهی مستندهایی دربارهی فیلمها
حامد صرافیزاده: در سالهای اخیر، ساخت مستندهایی با عنوان «فیلمی دربارهی یک فیلم» (یا دربارهی کارگردانها و جریانهای سینمایی) رونق فراوانی پیدا کرده است. رویکردها و چگونگی برخورد خلاقانهی فیلمسازان با موضوعها و کارگردانها و فیلمهای مورد نظرشان این آثار را از یک گزارش صرف دربارهی موضوعشان فراتر میبرند و گاهی جدا از فراهم آوردن اطلاعات و دادههای بکر و جدید دربارهی آنها، تماشاگر را با تجربهای یکه و منحصربهفرد و جهانی یکسره متفاوت آشنا میکنند...
هفتادمین جشنوارهی برلین: باد بود، باران بود، سرد بود، و فیلمها نهچندام گرم!
محمد حقیقت: همیشه همین طور بوده؛ باد بوده، باران بوده، سرد بوده، و فیلمها...؟ در مجموع، در بین فیلمهایی که موفق به دیدن آنها شدم، هیچ شاهکار تکاندهندهای نبود. کارلو شاتریان، مدیر هنری جدید جشنواره که قبلاً مسئول جشنوارهی لوکارنو بوده، نشان داده بود که سلیقهی خیلی خاصی دارد و فیلمهای «خیلی هنری» را انتخاب میکند...
زوجهای کمدین پیش و پس از لورل و هاردی: کشمکش عقل و جنون
شهرام جعفرینژاد: نخستین پرسش در رویارویی با زوجهای کمدین، این است: چرا دو نفر؟ آنها چه کاری انجام میدهند که یک کمدین بهتنهایی از عهدهاش برنمیآید؟ در پاسخ باید از تفاوتهای بنیادین اعداد یک و دو گفت. عدد یک، نماد ثبوت و تکمحوری و یگانگی است و عدد دو، نماد تضاد و جنبش و دوگانگی. اگر عدد یک را نقطه فرض کنیم، عدد دو، خطی بین دو نقطه است و آغاز رفتوبرگشت و تأثیروتأثر.
چند فیلم برای روزهای قرنطینه و کرونا
از اوایل اسفند سینماهای کشور برای پرهیز از گسترش ویروس کرونا تعطیل شده و گرچه این تعطیلی، محض احتیاط، به صورت هفتگی تمدید شده اما عجالتاً تعطیلی سینماها تا پایان سال که قطعی است و پس از آن هم همه چیز بستگی به اوضاع این ویروس منحوس دارد. با توجه به اینکه سازمان بهداشت جهانی اواسط فروردین را اوج این اپیدمی پیشبینی کرده، بعید نیست که تعطیلی سینماها در تعطیلات نوروز هم ادامه پیدا کند؛ گرچه تعطیلات اجباری از دوسه هفته پیش از نوروز آغاز شده و معلوم نیست تا کی ادامه دارد. به این ترتیب، در این شماره بخش «نقد فیلم» مجله تعطیل است اما با توجه به فرصت و امکانی که پیش آمده، از نویسندگان و منتقدان مجله خواستیم که هر کدام تماشای پنج فیلم را برای این روزهای قرنطینهی خودخواسته و تحمیلی، به خوانندگان پیشنهاد کنند. آرامه اعتمادی، علیرضا اکبری، عباس بهارلو، محسن بیگآقا، کومرث پوراحمد، فاضل ترکمن، ارسیا تقوا، پرویز جاهد، محسن جعفریراد، مصطفی جلالیفخر، رضا حسینی، محمد حقیقت، محسن خادمی، احسان خوشبخت، مهرزاد دانش، شاهرخ دلکو، خسرو دهقان، پوریا ذوالفقاری، هوشنگ راستی، جواد رهبر، شاهین شجریکهن، آنتونیا شرکا، علی شیرازی، طهماسب صلحجو، جواد طوسی، بهزاد عشقی، نیما عباسپور، شاهپور عظیمی، علی فرهمند، نسیم قاضیزاده، دامون قنبرزاده، مازیار فکریارشاد، هوشنگ گلمکانی، علیرضا مجمع، محمد محمدیان، حمیدرضا مدقق، مازیار معاونی، آذر مهرابی، احسان ناظمبکایی، امید نجوان، رسول نظرزاده، عباس یاری و اصغر یوسفینژاد پیشنهادهایشان را دادهاند.
کیمیایی، حاتمیکیا و فیلمهای امسالشان در جشنواره: نقیضه/ هجویهای بر خویش
ناصر صفاریان: بعد از ماندگاری مثالزدنی نام ساموئل خاچیکیان به عنوان کارگردانی که هنوز عکسهای افتتاحیهی فیلمهایش در دهههای سی و چهل، تکرارنشدنی بودنِ آن را به رخ میکشد، در تاریخ سینمای ایران میتوان به دو نام دیگر رسید که در دورههای متفاوت، خودشان مهمتر از جذابیت داستان و حتی بازیگران شناختهشدهی فیلمشان، جلوه کردهاند: مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمیکیا. با این توجه البته که این مسأله در سطح و اندازهای متفاوت رخ مینماید...