«ما روی فرش قرمز آنجلینا جولی نداریم. واقعیت این است که اصلاً فرش قرمز هم نداریم. «ایدفا» این جوری نیست.» اینها حرفهای اِلای درکز رییس جشنواره است که حتماً پس از سی سال میداند که «ایدفا» چه هست و چه نیست. جشنوارهای که او بنیان گذاشت، زیر نظر و هدایت وی از یک رویداد منطقهای کوچک به جشنوارهای مدرن به وسعت شهر محل برگزاریاش بدل شده است؛ و با اینکه درکز عاری بودن جشنوارهاش از زرقوبرقها را مایه مباهات میداند اما خودش از رویدادی پرزرقوبرق در جنوب فرانسه الهام گرفت: «همیشه این ایده را داشتم که چرا یک جشنواره کن برای مستندها وجود ندارد؟ چرا کن فقط برای فیلمهای داستانی است؟ باید مکانی در جهان وجود داشته باشد که همهی این مستندسازان در آنجا دور هم جمع شوند و داستانهایشان را با هم و تماشاگران سهیم شوند؛ و آمستردام مکانی فوقالعاده برای این اتفاق است.»
جشنواره ایدفا از ابتدای کارش تا امروز هم نامهای تثبیتشده و بزرگ را جذب کرده و هم در جستوجوی استعدادهای جدید بوده است. کریس هِگِدوس کارگردان - که همواره با شوهر و همکار خلاقهاش دی.ای. پِنهبِیکر فعالیت کرده است - میگوید: «ایدفا اولین جشنواره بینالمللیای بود که به مستندها اختصاص یافت؛ رویدادی پیشگام که از مستندهای سینمایی در دنیایی حمایت کرد که فکر میکرد مستندها فقط به درد برنامههای تلویزیونی آموزشی میخورند. ایدفا به تماشاگران نشان داد که داستانگویی مستند میتواند به اندازه هر فیلم داستانی یا هالیوودی، گیرا، تفکربرانگیز - و مهمتر از همه - سرگرمکننده باشد.»
هگدوس همچنین میگوید که ایدفا الهامبخش دیگران شد تا جشنوارههای مستند دیگری را پایهگذاری کنند و تلویزیونیها و سرمایهگذاران را ترغیب کرد تا به شیوههای مختلف از مستندها حمایت کنند. او درباره نقش درکز میگوید: «روحیهی پرشور و ایثارگر اِلای، همیشه در قلب جشنواره جریان داشت. در اولین سالها، بحثهای نظری زیادی درباره ماهیت مستندها شکل میگرفت و یک محیط دوستانهی تمامعیار وجود داشت. من در سال 1990 یکی از اعضای هیأت داوران بودم و به خاطر دارم که ما صبح زود به مکانی سرد رفتیم و در حالی که از سرما میلرزیدیم، ساعتها به تماشای فیلمهای شانزده میلیمتری نشستیم؛ اما بعد از آن اوقات خوشی را در کنار هم سپری کردیم.»
به هر حال امسال درکز به خاطر وظیفهی تازهاش در برلین، ریاست جشنواره ایدفا را به باربارا ویسر (مدیر موقت این رویداد) واگذار کرد. در این شرایط دیمن وایز از نشریهی «ورایتی» به سراغ الای درکز رفت و مثل همیشه با روحیهی فوقالعادهی او مواجه شد.
سی سال شد. ناراحتید که جشنواره را ترک میکنید؟
بله، اما فرصت داشتم که خودم را برای این جدایی آماده کنم. دو سال پیش به من پیشنهادی شد تا به برلین بروم و در آکادمی روبرت بوش با عضویت ریشارد فون وایتسکر فعالیت کنم. در این آکادمی خیلیها از سراسر جهان دور هم جمع میشوند تا تحقیق کنند. بهعلاوه، آنها با هم بحث میکنند و سمینارهایی درباره تغییرهای آبوهوا، پناهندگان، اخبار جعلی و... برگزار میشود. در همهی این برنامهها، آدم های بسیار بسیار باهوشی از سراسر جهان حضور دارند و گفتوگو میکنند. من خنگترین آنها هستم (میخندد).
چرا تصمیم گرفتید چنین تغییری را تجربه کنید؟
هرگز فکرش را نمیکردم که بجز ریاست ایدفا کار دیگری را بتوانم انجام دهم. اما ناگهان وقتی از من درخواست شد، انگار فرصتهای بسیاری در برابرم قرار گرفتند. پس راستش را بخواهید دلم برای جشنواره تنگ نشده است. تنها چیزی که دلم برایش تنگ شده است، تماشای فیلمهاست. من عاشق دیدن مستندها هستم و همیشه اولین نفری بودم که آنها را میدیدم؛ و حالا دوباره در ردیفهای عقبتر قرار گرفتهام. اما همه چیز خوب است و در برلین خوشحال و راضیام. فکر میکنم این بسیار مهم است که دیگر کسانی که مسئولیت این جشنواره را به عهده میگیرند به عنوان یک انستیتو به آن نگاه کنند. فکر نمیکنم این رویداد بهسادگی از بین برود. شاید تغییر کند و شاید هم نکند. به هر حال هیچ چیز ابدی نیست.
ایدفا چهطور کارش را آغاز کرد؟
من برای جشنواره دیگری کار میکردم که یک نمونهی ویدئویی و آموزشی بود و همه چیز نمایش میداد؛ از انیمیشنها و فیلمهای کوتاه گرفته تا مستندها و آثار داستانی. اما تقریباً تماشاگری وجود نداشت. در هیأت داوری، یک منتقد فیلم هلندی بود که روزی به من گفت: «الای این همه مستند فوقالعاده وجود دارد اما تماشاگری نیست. هیچکس این فیلمها را نمیبیند.» من هم گفتم: «حق با توست. عجیب است که وقتی فکر میکنیم میبینیم اینجا در هلند یک جشنواره مستند نداریم.» این در شرایطی بود که ما مستندسازان خوبی هستیم و نه فیلمسازان داستانی خوب. هرچه هست به ژنها یا دیانای ما هلندیها برمیگردد.
بعدش چه اتفاقی افتاد؟
فقط به دنبال جذب سرمایه رفتم. قبل از هر چیز فکر کردم جشنواره باید در آمستردام باشد نه جای دیگری؛ چون فرهنگها و مذاهب مختلفی در این شهر در کنار هم زندگی میکنند. من از وزارت آمستردام و بعد از وزارت فرهنگ بودجه گرفتم؛ بعدش به سراغ رسانههای عمومی هم رفتم و پول کمی هم از آنها گرفتم. این طور شد که اولین جشنواره متولد شد. سپس گفتم: «این مهم است که بر فیلمهای هلندی تمرکز کنیم چون در غیر این صورت، تماشاگران نمیآیند و فیلمسازان عصبانی میشوند!»
از سال اول چه به خاطر دارید؟
بخش مسابقهی ما شامل پنجاه فیلم میشد. من درباره هیأت داوران فکر نکرده بودم و این طور شد که آن بیچارهها مجبور شدند همهی فیلمها را در یک هفته تماشا کنند (میخندد). فرد وایزمن رییس اولین هیأت داوران بود که در نهایت تصمیم گرفتند دو جایزه بدهند. من گفتم: «نمیتوانید این کار را بکنید و فقط باید یک جایزه بدهید.» فرد هم که به نظرم وکیل بود، گفت: «آییننامهی هیأت داوران کجاست؟» که خب ما اصلاً چنین چیزی نداشتیم! چون من به این موضوع هم فکر نکرده بودم و بعد از آن بود که تنظیمش کردیم.
از این دست اتفاقها در سالهای بعد هم روی داد؟
بله... هر سال چیزی را تغییر میدادیم؛ و در واقع یاد میگرفتیم. ما خیلی سادهلوحانه کارمان را شروع کردیم اما بهتدریج بازار، صندوق، کارگاه و همهی دیگر برنامههای متفاوت جشنواره شکل گرفتند تا به امروز رسیدیم. ما سال اول دو هزار بلیت فروختیم اما حالا بیش از 250 هزار بلیت میفروشیم؛ که دیوانهکننده است.
مهمانی خداحافظیتان چهطور گذشت؟
تمام روز یکشنبه را در تختخواب سپری کردم. البته چهار صبح بود که رفتم بخوابم. روز خیلی پرشور و احساسی بود. همهی دوستانم آمده بودند و دور هم یک مهمانی تماموکمال را تجربه کردیم. فوقالعاده بود که همهی این آدمهای معرکه درباره گذشته، حال و آیندهی سینمای مستند حرف میزدند. واقعاً برای من افتخاری بود.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
دیمن وایز/ ترجمه مریم شاهپوری
[منبع: ورایتی]