خیلی جای تعجب نیست ولی انگار مقولهی املاک و مستغلات به درونمایهای باب روز در فیلمها تبدیل شده است و اغلب جای آدم بد داستان را به خود اختصاص میدهد. عشق عجیب است که پیش از این اکران شده، داستان زوجی (با بازی جان لیتگو و آلفرد مولینا) است که وادار میشوند آپارتمانشان در نیویورک را بفروشند. امسال هم در جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو حداقل سه فیلم با چنین موضوعی به نمایش درآمد. موضوع فیلم جدید رامین بحرانی با عنوان 99 خانه بازپسگیریِ ملک است. مورگان فریمن و دایان کیتن هم در روث و الکس دارند سبکسنگین میکنند تا آپارتمان طبقهاولیشان در بروکلین را بفروشند. در این میان مفرحترینشان فیلمیست با نام بانوی کهنسال من که در آن کوین کلاین به نقش یک آسوپاس سابقاً الکلی، از نظر قانونی حق ندارد آپارتمان موروثیاش در پاریس را تا زمان مرگ ساکن 92 سالهی آن بفروشد. کلاین 66 ساله که آخرین بار او را در نقش ارول فلین - یک آدم شربهپاکن پابهسنگذاشته - در آخرین روزهای رابینهود (2013) دیدیم، در این فیلم با مگی اسمیت اعجابانگیز و کریستین اسکات تامس به نقش دختر مگی اسمیت همبازی میشود. این گفتوگو را سوزان ولوشچینا در حاشیهی جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو با کوین کلاین انجام داده است که در سال 1989 برای فیلم ماهی به نام واندا اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل را برد و در اینجا هم درباره همکاری با دو همبازیاش و وضعیت فعلی سینما صحبت کرده است.
این فیلم را به دلایلی دوست دارم، تازگی هم جذب فیلمهایی شدهام که موضوعشان آدمبزرگهایی هستند که مثل بچهها رفتار میکنند؛ مثل همین بانوی کهنسال من.
به اتفاق پسر 22سالهام اوئن سوار تاکسی بودیم تا رستورانی چینی در محلهی چینیها پیدا کنیم. رانندهی تاکسی پرسید: «به خاطر جشنواره اینجا هستید؟ هنرپیشهاید؟» جواب مثبت دادم و ازش پرسیدم: «چه جور فیلمهایی دوست داری؟» گفت: «اگه فیلمی باشه که پنجتا آدم دور یک میز نشسته باشند و دربارهی روابطشون حرف بزنند، حالم به هم میخوره. از این دریوریها خوشم نمیاد!» گفتم: «از همین فیلمهایی که من بازی میکنم.»
حالا درباره فیلمها چه فکر میکنید؟ اجراهای تئاتری همیشه جزو انتخابهای شماست.
کار تئاتر که مقولهی متفاوتیست و مربوط به وقتی میشود که فیلمنامهها زیاد چنگی به دل نمیزنند.
از سال 1982 در سینما حضور دارید و برای اولین بار در انتخاب سوفی ظاهر شدید. به نظر شما فیلمها و سینما دچار افت کیفیت شدهاند؟
تغییرات زیادی ایجاد شده است. فیلمهایی که آن روزها کار میکردم محصولات استودیویی نبودند. ولی تمامی این محصولات مستقل این باور نادرست را هم در پی داشت که «هر کسی میتواند یک فیلم بسازد.» دوربینهای سبک خانگی را یادتان هست؟ همه از پس فیلم ساختن برمیآیند. میتوانید با آیفونتان هم فیلم بسازید. انبوه گروههای رشتهی فیلمسازی در دانشگاهها را هم به این اضافه کنید. واقعیت این است که ساختن فیلم ارزان چیز بدی نیست ولی یک نقطهضعف هم هست.
آیا به قدر کافی فیلمنامههایی به دستتان میرسد که شوق همکاری را در شما برانگیزد؟
بله. دائم مشغول کار بودهام. اما همیشه فیلمنامههای خوب سخت گیر میآیند و معمولاً کم پیدا میشوند. این جوری است که انگشتنما شدهام و این شوخی را در موردم به کار میبرند: «Oh, Kevin De-cline» (شوخی زبانی با شباهت جزیی نام بازیگر و واژهی «decline» که در اینجا به معنی «رد کردن مودبانه یک پیشنهاد» است). مردم فکر میکنند همچنان این استودیوها هستند که مثل گذشته و روزگار سپریشده، بازیگران را به کار میگیرند. حالا دیگر این طور نیست. خودمان باید انتخاب کنیم.
لذت بردم از همبازی شدن شما با کریستین اسکات تامس در این فیلم. در سال 2001 هم در فیلم زندگی به مثابه یک خانه (اِروین وینکلِر) با او همبازی بودید. به طور طبیعی برای شما هم همکاری خوبی بوده است.
بله ولی دورهی فیلمبرداری کوتاه بود و فقط 23روز طول کشید. در شکل ایدهآل میتوانست تا سی روز هم زمان ببرد. از این رو وقت چندانی نداشتیم و پشت سر هم صحنهها را میگرفتیم و پیش میرفتیم.
پیش از این هم نقش آدمهای معتاد و الکلی را بازی کرده بودید. اما شخصیت شما در این فیلم به درجههای متنوعی میرسد و بهنوعی جلوتر میرود.
این آدم واقعاً به وضع اسفناکی میافتد. البته سر راه ایفای چنین نقشی هم هزاران دام پهن شده است که میتواند بازیگر را خراب کند؛ از جمله بدمستیهای مبتذل و پیشپاافتاده. اما وقتهایی هم هست که دست شما برای خوشسروشکل درنیاوردن باز است؛ واقعاً پذیرفتنی نیست. کار بازیگری بیشترش یک موهبت است. کاری را انجام میدهید که دخلی به زندگی روزمرهی خودتان ندارد. گونهای صبغهی درمانی در بازیگری که با خودتان میگویید: «باید وحشتناک از کار دربیاورمش. یک مستوپاتیل واقعی. تا حد مرگ باید بالا بیاورم.» من در زندگی واقعی خودم هرگز چنین وضع دردناکی را تجربه نکردهام. واقعاً از اینکه اتاق دور سرم بچرخد، متنفرم.
نخستین بار است که با مگی اسمیت همبازی میشوید. از همکاری با او بگویید.
حالوحوصلهی احمقها را ندارد که البته من خودم را جزو احمقها حساب میکردم. واقعاً همکاری معرکهای بود.
چیزی دربارهی مگی بگویید که کسانی که او را فقط از سریال داونتن ابی میشناسند، شگفتزده شوند.
او به گونهی شیطنتآمیزی بامزه است و یک داستانگوی محشرست که میتواند شما را از خنده رودهبر کند. صحنهای که از حال میرود چنان تالاپ خودش را روی زمین میاندازد که اگر شما انجامش دهید ممکن است لُمبرتان خرد میشود!
مگی 79 ساله است و باید نقش یک پیرزن 92 ساله را بازی میکرد و شما هم در فیلم 57 سالهاید. چهگونه این نقشها را از کار درآوردید؟
خب، میشود نقش شخصیتهایی را بازی کرد که چند سال جوانتر یا چند سال مسنتر هستند. صحنهای بود که به مگی میگفتند: «میتونی راه بری؟ باید فوراً ببریمت آنجا.» و او در پاسخگفت: «از جام جُم نمیخورم. من 92 سالمه. باید فقط سر جام وول بخورم!»
ظاهراً در فیلم جدیدتان که سال آینده به نمایش درمیآید و «Ricki and the Flash» نام دارد با مریل استریپ همبازی شدهاید؟
بله، تست مو و گریم را انجام دادم. مریل استریپ یک ملکهی شکستخوردهی راکاندرول است که بیست سال پیش خانوادهاش را ترک کرده و با شروع فیلم قرار است به یک ستارهی راک تبدیل شود. حالا در یک گروه موسیقی در کافهای در تارزانا مینوازد. خب، زن خوبیست ولی خوبیاش هرگز باعث نشد تا گُل کند. من شوهر سابق او هستم. سه بچه داریم. مشکلی پیش میآید و به او زنگ میزنم تا برگردد و شور و شعفی که در پی آن میآید.
فیلمنامه را دیابلو کودی نوشته است و جاناتان دمی فیلم را کارگردانی میکند. به نظر میرسد درگیر پروژه خوب و جالبی شدهاید؟
بهتر از این حرفها!