دوشیزه جولی پنجمین فیلم بلند بازیگر محبوب اینگمار برگمان، لیو اولمان است که بر اساس نمایش کلاسیک آگوست استریندبرگ سوئدی شکل گرفته است. این گفتوگو در حاشیهی پنجاهمین جشنوارهی شیکاگو و به مناسبت نمایش فیلم دوشیزه جولی توسط سوزان ولوشچینا انجام شده است.
این گفتوگو برای سایت راجر ایبرت انجام میشود. پس از مرگ راجر یک گروه راه او را ادامه میدهند.
من مستند خود زندگی (استیو جیمز) دربارهی ایبرت را بلافاصله بعد از ارائه شدنش دیدم. مرعوب شده بودم. وقتی درخت زندگی (ترنس مالیک) را در آن دیدم به این فکر فرو رفتم که نخستین سال گل کردن من در بازیگری یک جورهایی آخرین سال نقدنویسی ایبرت بود. اینکه او فیلم من را دوست داشت برایم خیلی ارزشمند بود.
دوست داری پشتهم کار کنی یا تصادفاً همزمان این همه فیلم از تو روی پرده آمده؟
همیشه عشق شدید به سینما داشتم. یک جورهایی با فیلمها بزرگ شدهام. به همین دلیل بود که مستند فوق را دیدم چون برای من بار عاطفی زیادی داشت؛ و اینکه عاقبت جزئی از یک مستند سینمایی شدم در حالی که عمری را در رؤیای آن سپری کرده بودم؛ و چیزهایی مثل این: «من میتوانم با فلان بازیگر و فلان کارگردان همکاری کنم.» این بزرگترین هدیهای بود که در زندگی میتوانستم داشته باشم. به همین دلیل است که دوست ندارم این روند متوقف شود.
ارزشمند است که چنین تنوعی از نقشها را در کارنامه داری. تماشای تو در خدمتکار (تیت تیلور) در نقش زنی بیپناه در کنار نقش یک زن سرسخت در سی دقیقه پس از نیمهشب (کاترین بیگلو) جالب است. باورش سخت است که هر دو آنها تو هستی؛ و حالا هم در دوشیزه جولی یک شخصیت کاملاً متفاوت را بازی کردهای. همکاری با لیو اولمان باید انگیزهی بزرگی برای بازی در این فیلم بوده باشد.
بیتردید بزرگترین انگیزه. البته نقش را دوست داشتم. در مدرسهی تئاتر دوشیزه جولی را مطالعه کرده بودم و اجرای صحنهای هم داشتیم. اما وقتی شنیدم لیو اولمان فیلم را کارگردانی میکند کار تمام بود. میتوانستم سه ماه با او سر صحنهی یک فیلم باشم.
پذیرفتنی است که شما را با هم در یک پروژه ببینیم چون بخشی از لیو در وجود تو هست. هر دو شما حس زنانهی نیرومندی دارید و یک جور کاریزمای ذاتی. او همیشه همین طور بوده. چهرهی تو ویژگیهای مشخصی دارد و البته لطیف است؛ مثل لیو. شباهت شما از جنس شباهت براد پیت و رابرت ردفورد است.
میدانی قشنگش کجاست؟ وقتی مشغول بازی در درخت زندگی بودم سر یک صحنه ترنس مالیک گفت: «جسیکا تو مثل جوانیهای لیو اولمان هستی.» واقعاً همین را گفت. آن زمان از شنیدن این حرف تعجب کردم.
فیلمهای زیادی از اولمان دیدهای؟
بله. ولی پرسونا یک چیز دیگر است.
برای من فریادها و نجواها بهترین است. همیشه دیدن او در فیلمهای هالیوودی برایم عجیب بوده گرچه مثلاً در کمدی رومانتیکی مثل چهل قیراط (میلتن کاتسلاس) او یک کیفیت خاص شمالی (اسکاندیناویایی) به نقش داده.
بله، اما همچنین یک جور کیفیت اثیری هم در او هست.
دوشیزه جولی بازی زیادی را از تو و کالین فارل طلب میکند. هر دو تقریباً بیوقفه در حال گفتن دیالوگ هستید.
و این دیالوگها کیفیت تئاتری دارند. این را از پیش میدانستم و پس از صحبت با اولمان هم حدسم تأیید شد. در انتخاب فیلمها سعی میکنم باهوش باشم. این فیلم برای من مثل یک جهش بزرگ بود. واقعاً تجربهی مهمی بود چون من و لیو هرگز این نقش را بازی نکرده بودیم. او خیلی مشتاق بود ولی فرصتش برایش پیش نیامده بود. گاهی به عنوان یک بازیگر بهخصوص در کارهای کلاسیک ممکن است به دلیل سنتان فرصت بازی در یک نقش خاص را از دست بدهید. با خودم فکر کردم پیش از اینکه سنم خیلی بالا برود این نقشهای خاص را نباید از دست بدهم. من و اولمان به کمک هم این شخصیت را ساختیم. قبلاً با کارگردانانی که بازیگر بودهاند مثل آل پاچینو (سالومه وحشی) و رالف فینس (کوریولانوس) کار کرده بودم اما نه با کارگردان زنی که خودش بازیگر بسیار قابلی بوده است. یک جور پیوند نامحسوس میان ما وجود داشت.
یک جورهایی هم به خودت لطف کردی و هم به اولمان. پیش از اینکه پیشنهاد بازی در این فیلم را بگیری همدیگر را دیده بودید؟
پس از دریافت پیشنهاد با هم ملاقات کردیم. اول تلفنی حرف زدیم و بعد از اینکه قرارداد را امضا کردم در لسآنجلس همدیگر را دیدیم. ملاقات ما حوالی نمایش خدمتکار برای رسیدن به اسکار بود. تلاش میکردم خونسرد جلوه کنم. همیشه شیفتهی هنرمندان و ستارههای بزرگ بودهام و احترام بسیاری به آنها میگذارم. من با ایزابل هوپر کار کردهام. هرگز سعی نکردهام با این بزرگان زیادی خودمانی و دخترخاله شوم. اینها نقش مهمی در ساختن تاریخ سینما داشتهاند. در محضر آنها احساس خجالت میکنم.
چه چیزی دوشیزه جولی را به امروز پیوند میدهد؟
جالب است که این نمایش بارها اجرا شده است. خیلیها آن را دیدهاند. همین حالا در لندن روی صحنه است. به نظرم بسیاری متنهای کلاسیک (استریندبرگ، چخوف، شکسپیر و خیلیهای دیگر) به این دلیل بارها و بارها اجرا میشوند که بسیار خوب و چندلایه نوشته شدهاند. هر بازیگری میتواند به درون یک شخصیت راه یابد و بخشی از قصه را که پیشتر آشکار نبوده، کشف کند. دستکم ده اجرای دوشیزه جولی را دیدهام. اجرای هلن میرن را روی نوار ویدئو دیدم. چیزهای بسیار زیبایی در این بازیها بود. هر بازیگر بزرگ، گوشهای از شخصیت دوشیزه جولی را عیان کرده است؛ و چه زیباست. این به من حسی از خواهرانگی میدهد؛ چیزی که در بیشتر فیلمها نمیشود تجربه کرد. کم پیش میآید یک شخصیت سینمایی چند بار تکرار و بازآفریده شود. قشنگی تئاتر این است که بازیگر مجاز است پیوسته در حال مکاشفه و بدهبستان با شخصیتها و مضمونها باشد.
همکاری با کالین فارل برایت باید دشوار بوده باشد.
او بسیار دوستداشتنی است. او بهراستی چشمگیر است. همه چیزش چشمگیر است. او خیلی دوستداشتنی است. یک روز زانویم که چند سال قبل جراحی شده بود درد میکرد. چند ساعت بعد او با باند و پماد آمد و با لهجهی ایرلندیاش گفت: «همه اینها را برای زانوی تو آوردهام.» و زانویم را باندپیچی کرد.
زیاد تمرین میکردید؟
دو هفته تمرین کردیم. کلیت کار مثل یک تئاتر ضبطشده است. بیتردید هدفگذاری ما بر همین اساس بود. طوری تمرین کردیم که گویی میخواهیم نمایش را روی صحنه اجرا کنیم. از دو هفته قبلترش با معلم لهجه (که یک خانم بود) تمرین میکردم. او با من به ایرلند آمد و همیشه همراهم بود و من موظف بودم همیشه طوری صحبت کنم که انگار سر صحنه هستم و دوربین روشن و آمادهی فیلمبرداری است. اواخر تمرین بازیگری بود که به تشخیص لیو معلمم از من جدا شد. جمعه بود و قرار بود دوشنبه فیلمبرداری شروع شود. نمیدانستیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. به نظرم تأثیر آموزش لهجه خیلی ارزشمند بود.
با دو فیلمساز زن یعنی لیو اولمان و کاترین بیگلو همکاری کردهای و قرار است در همسر نگهبان باغوحش نیکی کارو (سازندهی فیلمهای والسوار و نورث کانتری) هم در فیلمی از یک کارگردان زن دیگر بازی کنی. این همکاری قطعی شده؟
واقعاً امیدوارم. البته من با ایمی مان (دختر مایکل مان) در مزارع کشتار تگزاس هم همکاری کردهام.
کار کردن با کارگردانان زن تجربهی متفاوتی است؟
برای من ابداً. من قطعاً خانمها را ترجیح میدهم. دوست دارم دور و برم زنها باشند. عاشق خدمتکار بودم با اینکه سازندهاش یک مرد بود اما همهی شخصیتهای زن آن فیلم را خیلی دوست داشتم. کلی خوش گذشت.
اگر خطایی از کارگردان سر میزد احتمالاً شما خانمها به او تذکر میدادید!
بله دقیقاً. برای من کارگردان زن و مرد فرقی ندارد. اما کارگردانی که خودش بازیگر بوده خیلی فرق دارد. برای من در حد یک «مَستر کلاس» (کلاسی که یک استاد برگزار میکند) است.