فیلم پرویز ( مجید برزگر) اخیراً در سه سانس در دانشگاه صنعتی اصفهان با حضور برزگر و تهیهکنندهی فیلم (سعید آرمند) به نمایش درآمد. پوستر و بلیت زیبایی برای فیلم طراحی شده بود؛ پوستری با تصویری از لوون هفتوان در نقش پرویز که روی تخت خوابش دراز کشیده ولی با یک طراحیِ عمودی، انگار که سرِ پا ایستاده و دستش را زیر صورتش گذاشته است. پس از تماشای فیلم پی میبریم که چنین طرحی قرار بوده خبر از حال مردی بدهد که از خانهی پدر رانده شده و خوابِ خوش ندارد. تصویری از پرویز هم در حالی که روی زمین نشسته و با چشمانی نگران و پرسشگر به روبهرو مینگرد، روی بلیتهایی که تماشاگران در دست دارند، نقش بسته و عکسهای پشت صحنهی فیلم هم روی دیوار بیرون سالن نمایش است.
فیلم با تصویر مردی بسیار فربه که با دشواری و نفسنفسزنان راه میرود آغاز میشود و او را در اتاقی با فضایی سرد، دلگیر و خالی میبینیم؛ فقط تختی برای خواب آنجاست و تلفنی که با آن به کسی در آنسوی خط ناسزا میگوید. مرد به قصد خواب پهن میشود روی تخت و تیتراژ شروع میشود. شاید پرویز به خواب رفته و اکنون کابوس میبیند و این سایهی اوست که چنین تبدیل به یک انسان- هیولا میشود و ما نیز همراه او تماشاگرِ جهان خوابش میشویم و بر خود میلرزیم و سعی میکنیم باور کنیم که انسانی چنین بیآزار، کُند و بیدستوپا اینگونه آدم میکُشد یا طفل بیگناهی را که توی کالسکهاش به خواب رفته میرُبایَد و در شبِ ترسناکِ شهر رها میکند. اما کارگردان معتقد است که کاش فیلم را با چنین سکانسی آغاز نمیکرد و از همان ابتدا پرویز را در آن شهرک مسکونی میدیدیم و داستان زندگیاش را دنبال میکردیم. حالا پرویز در مرکز قاب است و در دو سویِ او ماشینِ لباسشویی و لباسهای چرک را میبینیم. غلیان آب و در هم پیچیدن سرگیجهآور لباسها درون ماشین لباسشویی و چرکیِ لباسهای بیرون و نگاهِ نگران و خستهی پرویز که روی زمین ولو شده است، نسبت درستی برقرار میکند با اوضاع و احوال ناخوشایند و آشفتهاش و سردی و دلهرهای هم که در فضا موج میزند، حس خوبی را از آنچه قرار است در پیش باشد منتقل نمیکند. کارگردان معتقد است که فیلمش با همین نمایشهای کوچک تماشاگران بسیاری داشته است: «ساختن فیلمهایی مستقل مثل پرویز یک پیشنهاد جدی در سینمای امروز ایران است. هیچوقت سینما در اینجا صنعتی نبوده و صنعتی هم نخواهد شد. این سینمای بهاصطلاح اکران تماشاگر و بازده اقتصادی ندارد. وقتی شصت سالن سینما در اختیار فیلمی باشد، حتی دو میلیارد تومان هم فروش خوبی نیست. ولی میبینید که استقبال از یک فیلم مستقل با در اختیار داشتن تعداد اندکی سالن سینما، امیدوارکنندهتر است. تماشاگر امروز آگاه شده و خود تصمیم میگیرد. اگر بخواهد فیلمهای بدلی در سینما ببیند اصلش را در خانه میبیند و خیلی بیشتر لذت میبرد. همین فیلمهای مستقل هستند که در امتداد زمان به حیات خود ادامه میدهند و همچنان سرزندهاند.»
فیلمْ طنز تلخی هم دارد که کارگردان معتقد است تعمدی و آگاهانه نبوده ولی در یکیدو صحنه، خنده و کف و سوت در فضا میپیچید؛ از جمله وقتی که پرویز آن میله را بر فرقِ سرِ صاحب خشکشویی میکوبد. برزگر میگوید که برایش عجیب است که هر جا که این فیلم را در میان تماشاگران دیده - حتی در سن سباستین - در این صحنه واکنشی مشابه را شاهد بوده و انگار این میل به خشونت نهفته نگرانش کرده و حتی میگوید که دانشجویی - البته نه همجنس پرویز - پس از تماشای فیلم، نزد او آمده و گفته: «من پرویزم، من خود پرویزم!» کارگردان قدری مکث میکند و میگوید که دارد دربارهی این «خودپرویزبینی» تأمل میکند. فیلم جایی تمام میشود که کسی انتظارش را ندارد و جمعیت بدون خستگی چنان غرق فیلم شدهاند که در انتها معلوم است انبوهی از پرسشهای بیپاسخ به ذهنشان هجوم آورده و بر این باورند که این شخصیت با این ظاهر حجیم و با چنین کُنشهایی، شخصیتی یکه در سینمای این سالهای ایران است.
کارگردان با ظاهری آرام و با طنزی شیرین اعلام میکند که پاسخی درخور برای کنشهای شخصیت اصلی فیلمش ندارد: «موضوع به گستردگی انسان است و به این سادگیها هم نیست که بشود با پاسخی ساده همهی ابهامهای ذهن را برطرف کرد.» وقتی تماشاگری با حالتی از تحکم پرسشی را در مورد چرایی عمل پرویز مطرح میکند، کارگردان با لبخندی پاسخ میدهد: «به خدا من هم بیتقصیرم!» دو نفر از منظر فلسفی و جامعهشناسی موضوع را میکاوند؛ آنکه نگاهی فلسفی دارد، کنش پرویز را تأیید و تحسین میکند و آن یکی با اشاره به روندهای اجتماعی و با گریز به سیاست و اقتصاد جهانی چنین کنشی را زیر سؤال میبرد. کارگردان معتقد است که بیش از اینکه نگاهی رئالیستی به موضوع داشته باشد، از منظری ناتورالیستی فیلمش را ساخته و ساختن فضا برایش بسیار مهم بوده و دریغ میخورد که اکنون با نمایشی اینچنین – با فرمتی به شکل فایلی کامپیوتری - بسیاری از ظرایف و جلوههای تصویری فیلم به چشم نمیآید: «فیلم را باید روی پردهی بزرگ و با کیفیت سینمایی تماشا کرد.»
برزگر در بارهی فیلمنامهی فیلمش توضیح میدهند: «فیلمنامه به صورت کارگاهی نوشته شده و بسیار تغییر کرده تا به این شکل نهایی درآمده است. اصلاً پرویز در ابتدا همسر داشت. مثلاً دقیقاً نمیدانم آن سگها و کشته شدنشان به دست پرویز از کجایِ کار وارد قصه شدند.»
تهیهکنندهی فیلم ترجیح میدهد بیشتر سکوت کند و شنونده باشد ولی در بارهی سرمایهگذاری برای چنین فیلمی میگوید که تنها به دلیل شناختی که به مروز زمان از کارگردان و تواناییهایش به دست آورده و به یک ارتباط دوستانه منجر شده، تصمیم گرفته تهیهکنندگی فیلم را بر عهده بگیرد: «در برخی از کشورها خود دولت کمکهایی میکند تا فیلمهای مستقل و متفاوت هم ساخته شوند. چون پولی که برای فرهنگ هزینه میشود متعلق به همهی ملت است و تماشاگران و طرفداران چنین فیلمهایی هم بخشی از ملت هستند ولی در اینجا ما باید به تنهایی این بار را به دوش بکشیم.»
برزگر در پایان اعلام میکند که به همین شیوهی فیلمسازی ادامه خواهد داد و پیشنهادهایی هم داشته برای ساختن سریال تلویزیونی و فیلمهای متعارف سینمایی که همه را رد کرده است. میگوید که قرار نیست چیزی تغییر کند و نمیتواند منتظر بنشیند تا شرایط فیلمسازیِ مطلوبش فراهم شود.