پنجمین دورهی جشنواره فیلم شهر پس از چهار سال وقفه برگزار شد که این آسیب را میتوان به انواع جشنوارههای سالهای اخیر تعمیم داد؛ جشنوارههایی که یک شبه به وجود میآیند و یک شبه تعطیل میشوند و نوع سازوکارشان نیز بر همگان آشکار شده است؛ مثلاً مدیری اولین دورهی یک جشنواره را برگزار میکند، مدیر دوم همان ابتدا کل نفس جشنواره را زیر سؤال میبرد و مدیر سوم برای آنکه نگاه فرهنگی خود را اثبات کند، ادعا میکند که باشکوهتر از قبل برگزار خواهد کرد و به این ترتیب جشنواره بدل میشود به بستری برای عرضاندام مدیران دولتی و تشکیل یک سری رزومهی خوشرنگولعاب. اما سؤال مهمی که بارها مطرح شده این است که این جشنوارههای رنگارنگ و ریزودرشت چه دستاوردهایی خواهند داشت و چه تأثیری در فرهنگسازی و در کل سینما دارند. با نگاهی به کمیت و کیفیت برگزاری جشنواره شهر شاید بتوان به عنوان مشتی نمونهی خروار به نتایجی رسید.
از فهرست فیلمهای حاضر در جشنواره شروع کنیم که مهمترین آنها عبارتند از دربند (پرویز شهبازی)، امروز (رضا میرکریمی)، دوران عاشقی (علیرضا رییسیان) و چهارشنبه نوزده اردیبهشت (وحید جلیلیفر). خب، تکلیفمان با نمایش چندباره و تکراری این فیلمها چیست؟ دربند که دو سال قبل در جشنوارهی فجر به نمایش درآمد و سال گذشته اکران و وارد شبکهی نمایش خانگی شد؛ درست مثل امروز که هر مخاطبی میتواند به سادهترین شکل ممکن دیویدی آن را تهیه کند. چهارشنبه نوزده اردیبهشت و دوران عاشقی هم که در جشنوارهی سال گذشته به نمایش درآمدند. در واقع چالش مهم جشنواره این است که مخاطبشناسی جشنواره از طرف چه ارگان و کسانی و طبق چه معیارهایی صورت میپذیرد؟ اگر مخاطب عام مد نظر است که در اکران عمومی فیلم را دیده، اگر مخاطب خاص مد نظر است که در اکران جشنوارهای از کیفیت و کمیت آنها باخبر شده، پس حق با کسانی است که جشنواره را صرفاً یک دورهمی رسمی تلقی میکنند، بدون توجه به مهمترین رسالت یک جشنواره که اکران فیلمهای نو و تماشایی است؛ دورهمی که از شهردار تا وزیر ارشاد سخنرانی میکنند و دبیر جشنواره به کمیت قابلتوجه میهمانان خارجی و فیلمهای خارجی اشاره میکند و در نهایت جز حرفهای تکراری و میهمانان بینامونشان چیزی عاید مخاطب نمیشود. نکتهی دیگری که جشنواره از آن برای مثلاً گرم کردن تنور خود استفاده میکند توجه به فیلمهایی است که رنگ پرده را به هر دلیلی ندیدهاند یا در جشنوارهی فجر رد صلاحیت شدهاند. راهکاری که در بخش بینالملل جشنوارهی فجر در ماه گذشته نیز به آن توجه شد و فیلمهایی مثل 360 درجه (سام قریبیان) و قندون جهیزیه (علی ملاقلیپور) برای اولین بار به نمایش درآمدند و در اینجا نمونه مورد نظر بلوک نُه خروجی دو (علیرضا امینی) بود که در تقسیم جوایز هم به آن توجه شد. اما تناقض مهم زمانی آشکار میشود که معمولاً جشنوارههایی که در طول سال از طرف نهادهای دولتی برگزار میشود، هم هیأت انتخاب و داوران کموبیش یکسانی دارند و هم مقررات شبیه به هم؛ یعنی دوستان فیلمساز با خیال راحت فیلمتان را بسازید چون بالأخره در یکی از جشنوارهها آن را تحویل میگیریم، فجر نشد شهر، شهر نشد مقاومت، مقاومت نشد، کودکان و نوجوانان و همچنان جشنوارههای شیک دیگری در راه است...
مراسم افتتاحیه: مراسم افتتاحیه با اجرای امیرحسین مدرس و بزرگداشت مسعود کیمیایی و پوران درخشنده، نکوداشت مرتضی احمدی، رسول ملاقلیپور و مهران دوستی و سخنرانی رییس سازمان سینمایی، رییس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و... برگزار شد. محمود صلاحی رییس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در این مراسم، با تأکید بر برگزاری سالانهی جشنواره گفت: «خوشحالم که پس از چهار سال تعطیلی جشنوارهی فیلم شهر، همزمان با ورودم به عرصه، این جشنواره آغاز به کار کرد. یکی از برنامههایی که در سازمان طراحی و مورد تأکید آقای قالیباف بود، برگزاری سالانهی جشنواره فیلم شهر بود. سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در چند حوزه، موضوع فرهنگ را در دستور کار خود دارد. به عنوان مثال ساخت فیلمهایی که بتوانند به حوزهی تمدنی شهر کمک کنند، مورد حمایت ما خواهد بود.» در ادامه گزارشی تصویری از تلاشها، داوریها و برنامههای جشنواره برای حاضران به نمایش درآمد. همچنین امیر تاجیک به اجرای برنامهی موسیقی پرداخت و برخی جوایز از جمله اقلام تبلیغاتی و بخش محله اهدا شد.
کلاسها و کارگاهها: کلاسها و کارگاهها میتواند معیار مناسبی برای سنجش کیفیت یک جشنواره باشد. لانگروفا که منتقد و مدرس مدرسهی فامو از جمهوری چک است، در مسترکلاس خود با اشاره به اینکه در یک جشنوارهی ایرانی که در پراگ برگزار میشود، مشاور است و در جشنواره کارلوویواری نیز حضور دارد، گفت: «با توجه به رابطهی شهر و صنعت فیلمسازی باید دید چهطور میتوان ارتباط این دو موضوع را در حد وسیعتری در نظر گرفت. معروفترین فیلمی را که در پراگ ساخته شده است میتوان مأموریت غیرممکن دانست که این فیلم باعث شد بسیاری از گردشگران پراگ دنبال دیدن فضاهایی باشند که در صحنههای مختلف فیلم وجود دارد. نکتهی دیگر اینکه ما در چنین فضایی با بحثی به نام بازاریابی مکان فیلم مواجه میشویم که بهنوعی ترویج فرهنگ مکان بهنمایشدرآمده را به دنبال دارد. این روزها از همه جا برای ساخت فیلم راهی پراگ میشوند و این مسأله آمار گردشگری در پراگ را افزایش داده است.» لانگروفا در ادامه به تفاوتهای میان آسیا و اروپا در مبحث جهانی شدن پرداخت و گفت: «فیلمی مثل گذشته (اصغر فرهادی) به طور مشترک میان ایران و فرانسه ساخته شد و در نهایت این سؤال را ایجاد میکرد که فیلم به کدام کشور تعلق دارد؟ اکنون مدتیست اروپا از حالت ناسیونالیستی خارج شده و به غیر از آلمان، سایر کشورها تا حدودی به سمت هویتی واحد پیش رفتهاند اما روند جهانی شدن به شکل دیگری دنبال میشود، چرا که از نظر تلفیق مؤلفهها در آسیا ظرفیت و استعداد بیشتری وجود دارد اما در اروپا این طور نیست و اگر فیلمی ساخته شده باشد باید پیگیری کرد که کجا ساخته شده، لذا برای پیگیری جهانی شدن بهتر آن است که آسیا را دنبال کنیم.»
مسترکلاس بری نویدی (تهیهکنندهی آمریکایی) نیز با عنوان «بازآفرینی شهرهای قدیمی و زندگی کهن شهری در سینما» برگزار شد. این تهیهکننده با اشاره به اینکه آشناییاش با مارلون براندو و آل پاچینو مانند برنده شدن لاتاری بوده است، گفت: «بعد از آشنایی با آل پاچینو فیلم تاجر ونیزی را ساختم که اتفاق خیلی خوبی در کارنامه کاریام بوده است. تاجر ونیزی تنها فیلمی بود که در لوکیشن واقعی ساختم و دوباره این کار را انجام نمیدهم! چون هم سرمایهی زیادی لازم دارد و هم در آمریکا اتحادیهها تصمیم میگیرند که کجا فیلم بسازیم. سالها قبل حتماً فیلمها روی نگاتیو بود، اما حالا با موبایل هم میتوان فیلم ساخت. برای مثال فیلمی مانند جدایی نادر از سیمین با بودجهی کم ساخته شد و جایزه هم گرفت. بعد از آن موفقیت، آقای فرهادی مطمئناً پیشنهادهایی برای تولید فیلم در هالیوود داشته اما آنها را نپذیرفته است.»
مسترکلاس خسرو سینایی با عنوان «کدام شهر؟ کدام فیلم؟» از دیگر بخشهای جشنواره بود. او در این کارگاه به انتقال تجربیات خودش پرداخت: «اولین فیلمی که راجع به شهر ساختم، آخرین فیلمی است که در سال 56 دربارهی تهران ساخته شد. این فیلم به سفارش بخش بینالملل تلویزیون ساخته شد و چون برای نمایش در خارج کشور بود، به زبان انگلیسی است. اما بعد از انقلاب نسخههای فیلم گم شد و من هم از آن خبری نداشتم تا اینکه روزی یکی از دوستان از آمریکا تماس گرفت و گفت که فیلم را در آنجا و بدون تیتراژ کرایه میدهند! در فیلمهای داستانی مخاطب به تماشای بازیگر خوب، داستان خوب، کارگردان خوب و ساختار خوب مینشیند و همین عوامل او را پای فیلم نگه میدارد، اما در مستند داستان و بازیگر را از شما گرفتهاند، پس باید به دنبال تکیهگاه دیگری باشید تا تماشاگر شما را نگاه کند. شاید به همین دلیل است که برخی از مستندسازان از چهرههای شناختهشده برای روایت موضوع مستند انتخاب میکنند.»
اکبر عالمی در مسترکلاس خود با یادآوری اینکه آلودگی بصری هم از انواع آلودگیها به حساب میآید، اظهار کرد: «فیلمسازها چشم سوم و جستوجوگر هستند. آنها با خرد به جامعه استوار نگاه میکنند. ضعفها و قدرتها را میبینند و ضعفها را هم نشان میدهند، اما حواسشان هست که این ضعفها را به نامحرمها نشان ندهند. فضای سبزی که ما در تهران داریم بیاندازه خوب و زیاد است، اما این دلیل نمیشود که به آن بسنده کنیم، ما بیشتر از این حرفها میخواهیم و با نشان دادن ضعفها در کنار قوتها به دنبال رسیدن به نتیجهی بهتر باشیم و به خاطر داشته باشید هر چیزی که بعد از خارج شدن از در خانه اتفاق بیفتد، مربوط به شهر میشود. 75 درصد از سواد و شناختی که از دنیا و اطرافمان داریم از طریق چشم اتفاق میافتد و 15 درصد از طریق گوش است. اما اگر همین 15 درصد را حذف کنیم، فیلم بهکلی معنایش را از دست میدهد. در فیلم صدا و موسیقی میتواند تأثیرگذار باشد و این صداست که به ما امکان تخیل را میدهد. وقتی موضوعی را برای فیلمهای کوتاه مخصوصاً آموزشی انتخاب میکنیم، بهتر است از فیلمسازان جوان مختلف بخواهیم فیلم بسازند تا نگاهها و ایدههای مختلفی را شاهد باشیم و زودتر و بهتر به نتیجه مورد نظر برسیم.»
مسعود کیمیایی در مسترکلاس «کارگردانی در سینما» عنوان کرد: «برای رسیدن به یک تفکر شهری، خیلی مهم است که در چه برشی از تاریخ باشیم. شهر عصبی و آرام با هم فرق میکنند و رنگآمیزیهای متفاوتی دارند. سینمای شهری این نیست که فیلمی در شهر فیلمبرداری شود و این نیست که چون بازیگران در شهر بازی میکنند و در و دیوار دیده میشود، فیلم حتماً شهری است. موضوع شهر باید در بطن داستان باشد. باید در لایههای مختلف و انباشتگی خردهفرهنگها، این شهری بودن فیلم دیده شود.»
مراسم اختتامیه: مراسم اختتامیه با حضور محمدباقر قالیباف (شهردار تهران) در مرکز همایشهای برج میلاد و با اجرای امیرحسین مدرس برگزار شد. در ابتدا سیاوش حقیقی به عنوان دبیر جشنواره به ارائهی آمار کمی و کیفی این دوره پرداخت: «2064 اثر در بخش ملی، 1461 اثر در بخش سینمای ایران، اقلام تبلیغاتی اعم از عکس و پوستر و آنونس و تیزر و تیتراژ حدود هزار اثر یا دقیقتر بگویم 949 اثر و در بخش آثار خارج از مرزها 332 اثر از بیش از پنجاه کشور جهان، از ایالت متحده تا کشور همسایهمان افغانستان، از آمریکای لاتین تا خاور دور، از جای جای اسکاندیناوی تا حاشیهی خلیج همیشگی فارس و از اکثر کشورهای اروپایی تا کشورهای مشترکالمنافع آسیای میانه. تمامی این آثار به هیأتهای انتخاب که همه از افراد آگاه و صاحبنظران فیلم و سینما بودند، سپرده شد و پس از گذر از این مسیر 366 اثر به بخش رقابت و مسابقه راه پیدا کردند که در نهایت چهل اثر حاصل قضاوت هیأتهای مختلف داوری که آنان نیز از نخبگان و آبدیدگان سینمای ایران بودند، برگزیده شدند که تا دقایقی دیگر هدایا و جوایزشان را در حضور شما دریافت خواهند کرد.»
در ادامهی این مراسم امیر اسفندیاری، مدیر بخش بینالملل جشنواره روی صحنه حاضر شد و ضمن خوشامدگویی جوایز بخش بینالملل را به دو زبان فارسی و انگلیسی اهدا کرد. پس از اهدای جوایز بخش بینالملل محمدباقر قالیباف به سخنرانی پرداخت. از معدود نکتههای جذاب این مراسم، هنر «گروه آوازی تهران» بود که به سرپرستی میلاد عمرانی به اجرای یک قطعه موسیقی بدون کلام و همچنین اجرای ترانهی «تبریز در مه» پرداختند که نحوه اجرای آنها (تقلید صدای انواع سازها و اجرای موسیقی با دهان) برای حضار بسیار جذاب بود. اما شاید یکی از چالشهای مهم مراسم اختتامیه که بهظاهر مسألهای ساده اما در باطن هشداردهنده است، اعتراض علی ملاقلیپور به داوری بود که در چند سال اخیر در میان فیلمسازان تازهکار بهوفور یافت میشود.
در پایان این مراسم ملاقلیپور که جایزهی ویژهی دبیر جشنواره را دریافت کرد، گفت: «امیدوارم کامتان همواره شیرین باشد، اما یک گله دارم از هیأت داوران و آن اینکه هیچیک از عوامل قندون جهیزیه را حتی لایق نامزدی در هیچیک از بخشها ندانستند. در حالی که موسیقی فیلم ما ساختهی همین میلاد عمرانی و گروه آوازی تهران بود، ولی هیأت داوران هیچ نوآوری در آن مشاهده نکردند. برای این هیأت داوران متأسفم و از دبیر جشنواره برای لطفی که به من داشتند سپاسگزارم.»