چارسوی بیسو
جشنوارهی فیلم کوتاهِ امسال باز هم به پردیس دیگری انتقال پیدا کرد تا مشخص شود هنوز برای تثبیت مکان این جشنواره برنامهای در کار نیست. پردیس چارسو به خاطر واقع شدن در مرکز شهر، دسترسی خوبی دارد و شاید این یکی از دلایل اصلی شلوغی جشنواره از همان روز اول باشد. سالهای قبل تازه از روز دوم موج علاقهمندان از راه میرسید. اما عاملی که باعث شد چارسو نتواند میزبان خوبی باشد، یکی برمیگشت به سالنهای جمعوجورش که فوراً پر میشد و جایی برای نشستن نبود. دومین مشکل پردیس چارسو نوع هدایت تماشاگران به سالنها بود. سالنهای نمایش در طبقهی هفتم قرار داشتند اما کارکنان آنجا از شما میخواستند در طبقهی ششم و پای پلهبرقی منتظر شروع نمایش بمانید و بعد از اعلام آغاز نمایش به طبقهی هفتم بروید. دستآخر هم نفهمیدیم اگر تماشاگران در همان طبقهی هفتم که لابی بزرگی دارد منتظر میماندند چه مشکلی ایجاد میشد.
در باب برنامهریزی
تعداد فیلمهای شرکتکننده نسبت به سالهای قبل، چه در بخش مسابقهی سینمای ایران و چه بخش بینالملل، به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرده بود. انتخاب پنجاه فیلم در بخش داستانی سینمای ایران گویای این ادعاست. در حالی که سالهای قبل بهسختی میشد فیلمی را دوباره دید، امسال از روز چهارم جشنواره تقریباً همهی سانسها تکراری بودند. البته این موضوع نشان میدهد که برنامهریزانِ این دوره حسابی سختگیری کردهاند تا در حد امکان فیلمهای خوب را برای نمایش انتخاب کنند و از پر کردن جدول جشنواره با هر فیلمی خودداری کنند.
تغییر جالب دیگری که در این دوره از جشنواره اتفاق افتاد، جدا کردن بخشهای داستانی، انیمیشن و مستند بود. در دورههای قبل، مثلاً در یک سانس از بخش سینمای ملی، هم فیلم داستانی نمایش داده میشد، هم مستند و هم انیمیشن. اما در این دوره در یک سانس فقط فیلمهای داستانی، در سانس بعد فقط آثار مستند و در دیگری فقط انیمیشن و فیلمهای تجربی نمایش داده شدند. البته این کار فقط برای بخش ملی انجام شده بود و در بخش بینالملل به سبک و سیاق گذشته عمل شد. نکتهی مثبت این جداسازی، این بود که دیدن فیلمهای مورد علاقهی هر فرد آسانتر شده بود و اگر تماشاگری میخواست فقط فیلمهای داستانی را دنبال کند، مجبور نبود سایر آثار را هم ببیند و مثلاً سی دقیقه از وقتش را به فیلمی اختصاص دهد که هیچ علاقهای به ژانر و سبک و گونهاش ندارد. بهعلاوه این جوری کمتر شاهد داخل و خارج شدن تماشاگران در حین نمایش فیلمها بودیم.
لمسِ حرفهایگری
هفتهشت سال پیش که به جشنواره میرفتید، اغلب فیلمها عوامل مشترک یا محدودی داشتند و تیتراژ انتهایی یا ابتدایی فیلمها، شاید ده ثانیه هم طول نمیکشید و نهایتاً به ششهفت اسم ختم میشد که تازه یکیدوتای آن هم اعضای خانوادهی فیلمساز بودند. اما حالا فقط بخش «با تشکر از» در تیتراژ پایانی فیلمها خودش یک فیلم کوتاه است! و پر از نامهای شناختهشده و تازه. اگر آن وقتها دیدن نام عوامل پشت صحنه مانند منشی صحنه و دستیار فیلمبردار و دستیار صدابردار و... فقط در فیلمهای کوتاه خارجی امکانپذیر بود، الان دستکم دوسه سالی است که فیلمهای کوتاه ایرانی هم کاملاً تخصصی و حرفهای شدهاند. قواعد بازی واقعاً تغییر کرده است. حالا دیگر دیدنِ بازیگران معروف در فیلمهای کوتاه هم تازگی ندارد. در دورههای قبلی جشنواره، این بخش بینالملل بود که مملو از تماشاگر میشد و کسی برای دیدن فیلمهای بیرنگورو و اغلب خامدستانهی فیلمسازان جوان ایرانی نمیرفت اما حالا برعکس شده و در همین دوره از جشنواره دیدیم که بخش سینمای داستانی ایران دائم شلوغ بود و برعکس بخش بینالملل آنقدرها مخاطب نداشت.
درباره چند فیلم
اما به رغم تمام این پیشرفتهای فنی، فیلمها همچنان از لحاظ کیفی در حدواندازههای همان آثار کوتاه سالهای گذشته هستند. فقط ظاهرشان فرق کرده و پرزرقوبرق شدهاند. تکوتوک پیدا میشوند فیلمهایی که درست روایت شده باشند و اصلاً سروتهشان معلوم باشد؛ مثلاً در بخش فیلمهای داستانی با اینکه پنجاه فیلم مهم دستچین شدهاند، اما اغلب از لحاظ روایت بیمشکل نیستند. حتی میشود نتیجه گرفت که اگر دستچینشدهها چنین فیلمهایی هستند پس آنهایی که از گردونهی رقابت خارج شدند، چه فیلمهایی بودهاند. چند فیلم درخور توجه این دوره جشنواره عبارتند از:
علمک (حسین دارابی): علمک گاز به شکل نافرمی در یک کوچه برپا شده و سرِ عابران با آن برخورد میکند؛ و هر کسی میکوشد با یک علامت هشدار بقیه را آگاه کند. فیلم با برخورد محکم سرِ دوندهای با این علمک آغاز میشود و آه بیننده را درمیآورد. یک اثر کوتاه بامزه با ایدههای جذاب و پایانی قابلقبول.
جای منو تو اتاق بنداز (امیر تودهروستا): مراسم ختم تمام شده و اهالی خانه روی زمین تشک انداختهاند و دراز کشیدهاند. اما با خاطرهی یکی از اعضای خانواده و خنده زیرجلکیاش، کمکم بقیه همراه میشوند و انگار نه انگار که سوگوارند. همه بهشدت میخندند و فضا کاملاً عوض میشود. تودهروستا در عرصهی فیلم کوتاه شناختهشده است و سالهاست که فیلم کوتاه میسازد. جدیدترین فیلمش هم سروشکلی بسیار حرفهای دارد.
تاریک روشن (بهنام عابدی): یک پلانسکانس چهاردهدقیقهای خوشساخت با فضاسازی بسیار خوب درباره سه نفر که ناخواسته یکی را کشتهاند و حالا هیچکدام قتل را به گردن نمیگیرند. فیلم در تاریکروشن هوا هنگام طلوع خورشید اتفاق میافتد و همزمان با تیتراژ پایانی، همه جا روشن شده است.
گورمردها (علی مردمی): یک نوحهخوان پیر، به خاطر پیدا شدن سروکلهی نوحهخوانی جوان و مدرن با میکروفن و دمودستگاه، از کار بیکار میشود. اهالی روستا جوان را بالای سر قبر عزیزان خود میبرند تا او بر سر مُردهشان نوحه بخواند. اینجاست که نوحهخوان پیر به فکر انتقام میافتد. یک فیلم بامزه و بسیار طعنهآمیز.
صُراحی (سعید نجاتی): روحانی جوانی در رودربایستی با زن همسایه که پلیس به خانهشان ریخته، مجبور میشود ظرف شرابی را از زن بگیرد و نزد خود نگه دارد. ورود شراب به خانهی روحانی، او را دچار نگرانی و ترس میکند. فیلم هرچند پایان خوبی ندارد اما ایده و شروع خوبی دارد و دغدغهی روحانی جوان برای بیننده باورپذیرست.
آماس (علی درخشنده): دختر معتادی که در یک خانهی درندشت و مخروبه سکنی گزیده، منتظر مواد است. در این بین عمویش وارد خانه میشود و سراغ دختر را میگیرد. دختر که خمار است به نصیحتهای عمو درباره ترک مواد گوش نمیدهد. عمو خودش شش ماه است که ترک کرده. مواد میرسد و دختر به دستشویی میرود. عمو پشت درِ دستشویی میآید و دختر (و هر تماشاگری) فکر میکند که او میخواهد مانعِ مصرف مواد شود اما ناگهان او را خیس عرق میبینیم که به دختر التماس میکند که در را باز کند تا او هم «دمی» بگیرد! غیر از این پایان بیمعنا و غیرقابلباور، فیلم جذاب است و بازی بازیگر نقش دختر معتاد خیلی خوب است.
هوادار (علی دلکاری): پیرزنی که در یک خانهی کاهگلی روزگار میگذراند، تمام تلاشش را میکند تا آنتن تلویزیون سیاهوسفیدش را برای دیدن یک مسابقهی فوتبال تنظیم کند؛ در و دیوار خانهی پیرزن هم پر است از عکس فوتبالیستها. اما غافلگیری اصلی جایی است که میفهمیم تمام زحمتهای پیرزن نه برای خودش، بلکه برای همسرِ معلولِ در رختخواب افتادهاش است.
روشویی (جابر رمضانی): فیلم موضوع تکاندهندهای دارد که خیلی خوب هم اجرا شده است. حرکت ظاهراً بدون قطع دوربین از محیط کارواش به درون ماشین و بعد به سمت صندلی عقب، نمونههای خارجی متعددی را به خاطر میآورد. سه زن درون ماشین نشستهاند. روابط بهتدریج مشخص میشوند و بحث سه زن زندگی مردی تازهدرگذشته، درباره انتخاب عکس آگهی ترحیم بالا میگیرد تا اینکه کار به کتککاری میکشد.