به طور طبیعی هر جریانی، چه سیاسی و چه فرهنگی و اجتماعی تا جایی میتواند پیش برود و سرانجام در جایی به «نقطهی جوش» میرسد. سینمای ایران نیز دچار چنین روندی شد. بعد از سال سرنوشت (1332) که معیار بسیاری از رویدادهای اجتماعی و البته فرهنگی جامعه شد، رژیم سابق ترجیح داد تا هرچه بیشتر مخدرهای فرهنگی در سطح اجتماع پراکنده شوند تا یاد و نام رخدادهای فراموشنشدنی کودتای 28 مرداد 1332 از یادها برود. به این ترتیب مجلههای رنگین و «پاپیولار» جلدهای خود را به انواع و اقسام بازیگران زن سینمای جهان و عمدتاً آمریکا اختصاص دادند و تا توانستند حاشیه را به متن آوردند و فیلمهای فارسی به داستانهای سخیف روی آوردند که البته در این مورد در طول دههی 1330 به دلیل بافت جامعه در آن سالها بهمراتب پردهدری کمتری نسبت به اوایل و اواسط دههی 1340 به چشم میخورد.
به این ترتیب سینمای ایران انباشته شد از آثاری که تنها و تنها برای گرم کردن سر مخاطبان ساخته میشدند و در این میان آثاری مانند شب قوزی و جنوب شهر ساختهی فرخ غفاری، تکمضرابهایی بودند که بازتابی در سینمای ایران نداشتند و همچون جنوب شهر با سانسور و توقیف روبهرو میشدند. از سوی دیگر این «میزانسن» از سوی حکومت در بوق میشد که همه چیز روبهراه است و آثاری مانند گنج قارون سعی داشتند «خوشباشی» را به عنوان «گفتمان» مسلط در جامعه جا بیندازند که تمایل زیرپوستیِ تبلیغ چنین دیدگاهی این بود که کار مُلک باید به مالک سپرده شود و این چهار روزهی دنیا ارزش غم خوردن ندارد و الی آخر.
در چنین فضایی موج نوی سینمای ایران با اتکا به ادبیات داستانی نویسندگانی مانند ساعدی توانست سر از خاک برآورد. مهرجویی که درسخواندهی سینما و فلسفه بود، بعد از فروش نهچندان بالای الماس33 و شکست تجاریاش، بر اساس فیلمنامهی ساعدی از یکی از داستانهای مجموعهی غریب عزاداران بیل نوشتهی خودش، گاو را ساخت که اگرچه این یکی نیز نتوانست در گیشه موفق باشد اما نامش را به عنوان یکی از گامهای تأثیرگذار سینمای ایران ثبت کرد که به تبع سینمای فرانسه، موج نو خوانده شد. سپس مسعود کیمیایی که نخستین اثر او نیز به سینمای فارسی آن دوران تنه میزد، در گام دوم قیصر را روانهی سینماها کرد که به عنوان نقطهی عطف موج نوی سینمای ایران توانست سینما را تحت تأثیر قرار دهد. قهرمان تلخاندیش کیمیایی در مقابل قهرمانان «آبنباتی» سینمای فارسی قد علم کرده بود؛ او نهفقط خوشبینی افراطی آنها را نداشت که دنیا و مافیها را سهطلاقه کند و بر طبل بیعاری بکوبد، بلکه پاشنههایش را ورمیکشید و حقش را خودش از کسانی میگرفت که شرفش را نشانه رفته بودند.
آرامش در حضور دیگران به عنوان نخستین ساختهی ناصر تقوایی بر اساس داستانی از ساعدی فیلم دیگری از موج نوی سینمای ایران بود که همراه آثاری دیگر از این سینما - البته نه مانند فیلمسازان جوان سینمای فرانسه که آثار فیلمسازان کهنهکاری مانند ژان دلانوا را تحتالشعاع قرار دادند – کموبیش توانستند در میان خیل آثار سینمای فارسی، جایی برای خود باز کنند. با این همه سانسورچیهای وزارت فرهنگ و هنر دوران پهلوی بیکار ننشستند و مانع شکلگیری دلخواه چنین سینمایی شدند. از سوی دیگر بیاعتنایی فیلمسازان موج نو به مخاطبان (مانند ساخته شدن آثاری شخصی همچون رگبار، یک اتفاق ساده، شازده احتجاب و دایره مینا که این یکی چند سالی در محاق بود) در واقع بهنوعی پروندهی سینمای موج نو در دوران پیش از انقلاب را بست.
در بحبوحهی شکلگیری سینمای بعد از انقلاب فرصتطلبان سینمای فارسی دست روی دست نگذاشتند و تلاش کردند تا دوباره به گردونهی سینمای ایران بازگردند اما موفق نشدند. از سوی دیگر با ورود سینماگرانی مانند امیر نادری و عباس کیارستمی (که هر دو در سینمای پیش از انقلاب تجربهی ساخت آثاری مبتنی بر موج نو را داشتند) به عرصهی جشنوارههای جهانی بهآرامی و بار دیگر موج نوی سینمای ایران در دورهی پس از انقلاب شکل گرفت و دوباره جنگ میان سینمای فارسی و سینمای موج نو بنا نهاده شد. رخشان بنیاعتماد به همراه جعفر پناهی و دیگر سینماگرانی که ترجیح دادند «سینمایی دیگر» را تجربه کنند، وارد عرصهی فیلمسازی شدند. مهرجویی در سینمای بعد از انقلاب همچنان توانست نامش را در فهرست سینماگران موج نو ثبت کند و با ساختن هامون یکی از نقاط عطف سینمای ایران را در دوران بعد از انقلاب رقم زد. اما همچون گذشته، آثار سینماگران موج نو در اقلیت قرار گرفتند و بعد از جریان موسوم به دوم خرداد که سینمای ایران پوست انداخت و توانست آثاری صریح و به دور از محافظهکاری سالهای گذشته روانهی سینماها کند، سینمای ایران بار دیگر گامی به عقب گذاشت و سینمای مسلط به آثاری جوانپسند محدود شدند. در این میان اصغر فرهادی که در دههی 1380 با ساخت فیلمی مانند رقص در غبار وارد سینما شده بود، سعی کرد بهنوعی موج نوی دیگری برای سینمای ایران رقم بزند. چهارشنبهسوری در کارنامهی او شاید نقطهی عطفی محسوب شود که با آثاری مانند دربارهی الی...، جدایی نادر از سیمین، گذشته و سرانجام فروشنده پی گرفته شد.
در سالهای اخیر هم جریانی مانند سینمای «هنر و تجربه» با نمایش آثار سینماگران جوانی که سودای فروش فیلمشان و استقبال مخاطب را ندارند، سعی کرده است به عنوان یکی از بانیان «موج نویِ نو» موج نوی دیگری برای سینمای ایران رقم بزند. به نظر میرسد موج نوی سینمای ایران هیچگاه به تمامی افول نکرده است؛ و هر بار که سینمای گیشه توان بیشتری پیدا کرد و به مقابله با موج نوی سینمای ایران در هر دورهاش پرداخت و نقطهی جوش دیگری ایجاد شد، موج نوی دیگری در سینمای ما شکل گرفت و سر برآورد.
در سالهای اخیر سینمای نزدیک به موج نو توانسته به گفتمان غالب سینمای ایران تبدیل شود که در این میان مقابلهی جریانهای دولتی که به شکل سختافزاری دارای قدرت هستند و اجازه نمیدهند برخی فیلمها در سینماهایشان به نمایش درآیند، یکی از مؤثرترین دلایل غلبهی چنین گفتمانی بوده است. از سوی دیگر به نظر میرسد شبکههای مختلف مجازی با حمایت از چنین آثاری به ایجاد علاقه در مخاطبان آثار موج نویی سینمای ایران کمک کردهاند. فروش میلیاردی آثاری از این دست، مؤید غلبهی چنین دیدگاهی است. اما باید این را هم در نظر داشت که با توجه به تجربههای گذشتهی سینمای ایران، شاید بهتر است از خودمان بپرسیم که نقطهی جوش چنین سینمایی چه زمانی فراخواهد رسید و مخاطبان سرانجام چه موقع از آن انباشته خواهند شد؟ قدر مسلم سینمای ایران بعد از انبوه آثاری از این دست به نقطهی عطف دیگری نیاز خواهد داشت تا به ورطهی تکرار نیفتد. نقطهی جوش بعدی لاجرم پیش خواهد آمد. اما چه زمانی و چهگونه و با چه نوع آثاری؟ باید منتظر ماند.