سال پیش درست در چنین روزی خبر درگذشت عباس کیارستمی اهالی فرهنگ و هنر را شوکه و سپس داغدار کرد. کسی باورش نمیشد آن انسان نازنین، استاد مسلم سینما و چهرهی شاخص فرهنگ جهانی، چنین ساده و نابههنگام در اوج خلاقیت و باروریاش از دنیا برود. در واقع نهتنها سینمای ایران، که سرزمین ایران، یکی از برومندترین فرزندانش را «دستی دستی» از دست داد و این داغ هنوز مثل روز اول تازه است.
در این مدت مطالب بسیاری دربارهی درگذشت استاد نوشته و منتشر شد، همایشها و آیینهای متعددی به راه افتاد، نام استاد روشنگر چراغ بسیاری از جشنوارههای سینمایی شد و حتی چندین فیلم و کتاب و ویژهنامه هم – اغلب با شتاب و برای جا نماندن از قافلهی سوگواران – روانهی بازار شد، اما اصلیترین یادگار استاد که آثار درخشانش هستند همچنان پشت پرده ماندهاند و بستری برای نمایش آنها فراهم نشده است. چند اکران نصفهونیمه و عرضهی مجموعههایی با کیفیتهای متوسط، یا جمعآوری نسخههای موجود و نمایششان برای گروهی معدود، نه در شأن کیارستمی است و نه چیزی عاید مخاطبان بالقوهی این آثار میکند. تصور میشد درگذشت ناگهانی استاد بهانهای باشد برای اینکه نسل جدید فرصتی برای تماشا و تحلیل فیلمهای او پیدا کند و لااقل پس از مرگ این بزرگمرد، مجموعههایی کامل و کارشده و باکیفیت از آثارش در معرض استفادهی دوستداران سینما قرار بگیرد، اما در این یک سال همهجور اتفاقی افتاد جز آنچه باید بیفتد.
وقتی جشنوارهی «جهانی» فیلم فجر، در بهار امسال تصویر عباس کیارستمی را به عنوان نماد و پرچم هویتیاش روی پوسترها و اعلانهایش حک کرد تصور میشد فضایی برای مرور آثار استاد و بازخوانی ارزشهای سینمای او فراهم شود. برگزارکنندگان و مدیران جشنوارهی بینالمللی فجر مدام در مصاحبهها و نشستهای خبریشان روی این نکته تأکید میکردند که جشنواره قرار است عرصهای برای بزرگداشت کیارستمی و عرضهی نسخههای باکیفیت از فیلمهایش باشد، اما در نهایت حضور استاد فقط در حد یک شمایل تبلیغاتی متوقف ماند و صرفاً بهانهای برای بالا بردن وزن و پرستیژ جشنواره شد. بدون آنکه دغدغهای برای بازخوانی و درک آثار سینمایی کیارستمی وجود داشته باشد فقط افراد مختلفی پشت تریبون جشنواره از خاطراتشان با استاد گفتند و مسابقهای درگرفت برای اثبات این نکته که «کدام یک از کسانی که با عباس کیارستمی عکس یادگاری گرفتهاند او را بهتر میشناختهاند و به او نزدیکتر بودهاند...» مسابقهای که قطعاً برندهای نداشته و نخواهد داشت!
در حلقهی نزدیکان واقعی استاد و بستگان و دوستانش نیز بیش از هر چیزی بحث داغ خطاهای پزشکی دامن زده شد و یک سال تمام به مناقشه و کشمکش بر سر این موضوع گذشت که پزشک خطاکار چه کرد و مجازاتش چقدر عادلانه بود و در ادامه باید چطور حق آن مقتول مظلوم را اعاده کرد. تردیدی نیست که اهمال در چنین امر مهم و حساسی به از دست رفتن یک سرمایهی ملی و یک شخصیت بزرگ جهانی انجامیده و طبعاً باید ابعاد موضوع کاملاً روشن شود، اما این که اصل را رها کنیم و به فرع بچسبیم باز هم مصداق سرمایهسوزی است. سرمایهی اصلی، فیلمها و آثار هنری و ادبی بهجامانده از استاد است؛ یادگاری که مثل یک گنج شایگان، بیدریغ در اختیار ما قرار داده شده، اما ما به طرزی عجیب در گشودن گنجخانه کاهلی میکنیم و درگیر حاشیههاییم.
عباس کیارستمی انسانی فرهیخته و مردی بزرگ بود؛ در همهی ابعاد و زوایا. هر کتاب و مقالهای که دربارهاش منتشر میشود، با هر کیفیت و ارزشی، به هر حال گوشهای از شخصیت چندوجهی این استاد تمام را آشکار میکند و عرصههای گستردهتری از نبوغ و هنر درخشان او را پیش روی جویندگان میگشاید. اما محل اصلی جلوهگریِ اینهمه نبوغ و هنرمندی، فیلمهای اوست. اگر کسی میخواهد بهدرستی از ارزشهای یگانهی کیارستمی باخبر شود بهترین راه این است که مستقیم به آثار استاد مراجعه کند و تن به این اقیانوس بیانتها بزند. کسانی که مدعی ارادت به کیارستمی و سینمای او هستند بهتر است به جای خاطرهگویی، یا در کنار آن، فکری هم برای نشر و ارائهی مطلوب این آثار کنند.
مروری بر رویدادهای این یک سال و یادآوری واکنشها و اظهار نظرها، نشان میدهد که گویی جامعهی سینمایی هنوز از شوک آن خبر تلخ بیرون نیامده و با نوعی ناباوری و مقاومت لجاجتآمیز با ضایعهی درگذشت استاد دستوپنجه نرم میکند. هنوز برای خیلی از دوستداران کیارستمی قابل تصور نیست که آن لبخندهای دلنشین و آن آرامش بزرگوارانهای که در اوج موفقیت و در هنگام ایستادن بر بلندترین قلههای افتخار جهان نیز فروتن و خویشتندار بود برای همیشه از دست رفته است. هنوز انگار گوشهایی منتظر شنیدن خبر تکذیب واقعهاند و باور نمیکنند که سینما زنده باشد و کیارستمی نه. این هم از موهبتهای زیستن در جامهی بزرگمردی چون کیارستمیست که مفهوم مرگ در مواجهه با عظمت روح تحقیر میشود و قاطعیت بیچکوچانهاش فرومیریزد. این جملهی آشنا در چنین مواردی مفهومی اصیل مییابد که «مردان بزرگ در آثارشان زنده میمانند.» و عباس کیارستمی، شاید فراتر از هر یک از همگنان و گذشتگانش، عرصه و مجالی بس فراختر برای ادامهی حیات دارد؛ به وسعت دهها و صدها اثر سینمایی، ویدئویی، گرافیکی و هزاران قطعه عکس و نوشتهی ناب و نامیرا... تصویر کیارستمی در تکتک قطعات کوچک و بزرگ این آیینهی شکسته، تکثیر شده و تا ابد زنده خواهد ماند.
در اینکه سینما و فرهنگ و هنر این سرزمین در یک سالی که گذشت ضایعهای بزرگ و جبرانناپذیر را از سر گذراند تردیدی نیست. از دست دادن انسانی بزرگ و ارجمند چون عباس کیارستمی فاجعهایست که فقط گذر سالها عمق و گسترهاش را آشکار میکند. برای جلوگیری از این فاجعه کاری از دست کسی برنیامد و اکنون هم چارهای جز صبوری و پذیرش واقعیت نیست. اما از دست دادن آثار موجود او و محروم ماندن دوستداران سینما و بهخصوص نسلهای جدید از دسترسی مطلوب به این آثار، میتواند فاجعهی دومی باشد که البته این یکی قابل پیشگیری است.
به بهانهی اینکه دوباره گذارمان به این برگ از تقویم افتاده، دوباره و صدباره، فقدان عباس کیارستمی را به دوستداران و نزدیکانش و به خانوادهی محترمش تسلیت میگوییم. اما تسلیت اصلی را باید به سینما گفت که یکی از درخشانترین ستارههایش از دیدرس چشمهای مشتاق پنهان شده است. و این آسمان پهناور، بدون آن ستارهی عزیز و پرنور، چه خالی و تاریک به نظر میرسد...