زمانه همین که میگذرد به تاریخ تبدیل میشود و لاجرم روی کاغذ میآید و از آن به بعد است که به «اسناد تاریخی» تغییر شکل میدهد و خیلیها وظیفه خود میدانند که از «واقعیت» آنها نگهداری کنند و هر نوع بازسازی روایت تاریخ و مسائل تاریخی را به دیده شکوتردید نگاه کنند و ایراد بگیرند.
این در واقع حکایت آثار تاریخی علی حاتمی است که همواره متهم میشد به دخل و تصرف در بازسازی تاریخ؛ در حالی که کمتر کسی به این امر توجه داشت که هنر و واقعیت در جاهایی نمیتوانند همسنگ و همارز یکدیگر حرکت کنند و شاید در جاهایی، روایت هنرمند از تاریخ را نتوان با سنگ محک واقعیت ارزیابی کرد. از سوی دیگر نکتهای که مطالعه تاریخ را به امری دشوار تبدیل میکند، آن است که روایتهای مورخان از تاریخ در مواردی بر اساس سلیقه و طبع آنها به نگارش درآمده است و شاید نتوان استنادهای تاریخی را بدون دخل و تصرف هر مورخی ارزیابی کرد.
کمالالملک (1362) یکی از ساختههای علی حاتمی در مورد نقاش بزرگ دوران گذشته، محمد غفاری ملقب به کمالالملک، روایت حاتمی از زندگی پرفرازونشیب این هنرمند سرشناس است که در زمان نمایش به آن خرده گرفتند که برای مثال مظفرالدینشاه (علی نصیریان) فرمان مشروطه را هنگام مرگش امضا نکرده یا برخی دیگر از رخدادهای فیلم به همین شکل در تاریخ ثبت نشدهاند. حاتمی در واقع به عنوان راوی زندگی کمالالملک سعی دارد به رخدادهایی بپردازد که پتانسیل پرداخت به زبان سینما را داشته باشند. از سوی دیگر او در طول فیلم به ازدواج و فرزندان این نقاش چیرهدست اشارهای نمیکند. بر اساس روایات تاریخی، گرفتن لقب کمالالملک دو سال بعد از اتهام به دزدی اتفاق افتاده است اما حاتمی ترجیح میدهد از این دو رخداد به موازات استفاده کند تا مثلاً کمالالملک بتواند بگوید: «دامن هنر در این مُلک همیشه آلوده است، از حافظ تا من» یا وقتی کامرانمیرزا (پرویز پورحسینی) او را نقاشباشی خطاب میکند، بگوید: «پدر تاجدارتان امروز لقب کمالالملک را عطا فرمودند؛ شما پس میگیرید؟»
سکانس دزدیدن طلاهای تخت سلطنتی، فینفسه نمونه درخشانی است از راه و رسم هنرخواهی پادشاهان (به عنوان مشت نمونه خروار رعایایی که تحت لوای حکومت آنها زندگی میکنند)، کمالالملک تابلوی تالار آینه را به ناصرالدینشاه (عزتالله انتظامی) نشان میدهد. شاه خوشحال است و از کار سترگ نقاش تعریف و تمجید میکند اما به محض اینکه اتابک (محمدعلی کشاورز) خبر دزدی از تخت سلطنتی را به او میدهد، تابلوی باارزش را میاندازد و تمام هوش و حواسش پی طلا و جواهرات میرود و به زبان فرانسه به پسرش اختیار تام میدهد که هر طور شده دزد را پیدا کند. کامرانمیرزا با خشونت هرچه تمامتر، حتی دست نقاش را میپیچاند: «آقا؟! چه میکنید؟ این ساز عشقه، میشکنه، بپرسید، میگویم.» سکانس بازجویی کامرانمیرزا از کمالالملک، فراز و فرود دراماتیک قابل توجهی دارد. ابتدا پای ضرب و زور به میان میآید. سپس قهوه قجری و تهدید نقاش به مرگ و سرانجام عجز و التماس به کمالالملک که اینها تمامش توطئه اتابک برای خراب کردن کامرانمیرزا است. اتابک نیز به عنوان شخصیتی آب زیرکاه، ذات خودش را زمانی نشان میدهد که در ظاهر برای دفاع از کمالالملک وارد عمل میشود اما در باطن برای خوشرقصی پیش شاه و اعلام خبر پیدا شدن طلاها که پیش از این و در جایی کامرانمیرزا میگوید که این دزدی باید کار خود اتابک بوده باشد.
حاتمی در کمالالملک از ایجاز در قصهگویی استفاده میکند که در واقع کارکردی دوگانه دارد؛ اینگونه مختصرگویی از یک سو بار مشکلاتی تولید یک اثر تاریخی را به حداقل میرساند (هرچند بازسازی موزه لوور و شهر پاریس دستکم در نماهایی نهچندان گسترده را نیز شاهدیم) و از سوی دیگر ریتم فیلم را سریعتر میکند تا به سکانس رویارویی استاد نقاش و رضاخان برسیم که شرحش خواهد آمد و به نظر میآید که این سکانس برای حاتمی واجد ارزش خاصی بوده، چرا که برای مثال فیلم هرگز نه از محمدعلیشاه و نه احمدشاه ذکری به میان نمیآورد و تنها جایی که به اشاره از آنها یادی میشود در دیالوگی از رضاخان است که با لحن خاصی به استاد اشاره میکند که «سر چهار پادشاه را خورده است.» لحن سریع رخدادهای فیلم از کمالالملک آغاز میشود که در باغ سلطنتی مشغول کارست. شاه همراه اتابک میآید و از زیارت امروزش حرف میزند. سوار کالسکه میشود. نقاش همچنان مشغول کارست. کلاغها در آسمان بیدادی برپا کردهاند که نقاش را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. کالسکه سلطنتی بازمیگردد و اتابک جنازه شاه را بغل گرفته است. در نمای بعدی اتابک منتظر ورود سلطان جدید است و مظفرالدینمیرزا وارد میشود. تاجگذاری او در اختصار به نمایش درمیآید و سپس مسأله سفر کمالالملک به پاریس برای تکمیل هنرش و همگامی آن با سفر شاه به فرنگ و دیدار با استاد نقاش در موزه لوور تا نقاشی فرار از کاخ بر دیوار تا بخشهایی از ستارخان (1351) و استعفای اتابک تا اعلام مشروطه در حال نزع، که همگی این رخدادها در فرصتی محدود از فیلم به نمایش درمیآیند تا حضور رضاخان (داود رشیدی) که فصلی تازه را رقم میزند. سکانس رویارویی استاد نقاش سالخورده با رضاخان سرشار از کنایههایی است که میان این دو ردوبدل میشود. فیلم، رضاخان را فردی تصویر میکند که جز خودش کسی را به رسمیت نمیشناسد اما به رسمیت شناخته شدن از سوی پیرمردی گوشهنشین را نیاز دارد. رد و بدل شدن این دیالوگها و تأکیدی که حاتمی بر طول و تفصیل آنها دارد، بهنوعی پیشدرآمد سرنوشت پایانی استاد نقاش نیز هست که از سوی رضاخان به تبعید فرستاده میشود.
کمالالملک مانند بسیاری از آثار علی حاتمی یکی از اوجهای دوبله و صداسازی نیز هست. ناصر تهماسب با تیپسازی به جای مظفرالدینشاه و مرحوم اسماعیل محمدی، منوچهر اسماعیلی به جای ناصرالدینشاه و استاد نقاش (که در سکانسهایی روبهروی یکدیگر بازی دارند)، سعید مظفری (به جای پرویز پورحسینی و در یکی از معدود دفعاتی که در فیلمی از حاتمی صداپیشگی کرده است)، مرحوم ایرج ناظریان (به جای مرحوم داود رشیدی با همان تیپ پرصلابت همیشگی حرف زده است)، مرحوم کنعان کیانی، مرحوم مقبلی، ژرژ پطرسی، اکبر منانی (به جای مرحوم منوچهر حامدی)، مرحوم احمد رسولزاده به جای محمدعلی کشاورز (صدایی که در طول سالیان بسیار روی بازی کشاورز خوش نشست).
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine