همه چیز در اوج
یک: متأسفانه امروز صبح همزمان با روز نمایش مسخرهباز (همایون غنیزاده) در سالن اهالی رسانه، خبر درگذشت همسر استاد علی نصیریان منتشر شد که ما هم به نوبه خودمان این غم بزرگ را به ایشان و بازماندگان تسلیت میگوییم و آرزوی صبر و شکیبایی داریم.
دو: در گزارش روز گذشته، انتقادی نسبت به نمایش غلامرضا تختی (بهرام توکلی) برای تماشاگران نابینا مطرح شد و اینکه چرا چنین فیلمی برایشان در نظر گرفته شد که بهشدت جنبههای سینمایی پررنگی دارد که در توصیف نمیگنجند یا اصلاً ممکن است مورد توجه همراهان غیرحرفهای آنها قرار نگیرند و... فارغ از اینکه میدانیم فیلم تماشاگرپسندی است و قهرمان ملیاش با خاطرات جمعی نسلهای میانسال و قدیمیتر، پیوند جدی خورده است؛ و این میتواند یکی از دلایل استقبال خوب روشندلان از نمایش این فیلم باشد. اما فراموش نکنیم که بیتوجهی به چنین افرادی میتواند روی دیگر سکه باشد و دلیل قانعکنندهتری برای این استقبال. وگرنه در سراسر جهان سازوکارهای پیشرفتهای برای نمایش فیلمها برای تماشاگران نابینا و... اندیشیده و اجرایی شده است و مثلاً امسال احداث یا رونمایی از سالنی مجهز به امکاناتِ نمایش فیلم برای نابینایان، میتوانست اقدام ویژه مسئولان سینمایی باشد. البته مسعود نجفی، مدیر روابط عمومی جشنواره، به نوبه خود وعده تلاش برای بهبود فضاها و امکانات را در دورههای بعد داده است.
سه: اما روز گذشته در خصوص نمایشهای ویژه دو خبر تازه هم اعلام شد؛ یکی نمایش لکنت (محمدرضا حاجیغلامی) برای 220 دانشآموز و کودک کار در پردیس تماشا است در روز شنبه، سیزده بهمن (که در قالب ویژهبرنامهای با عنوان «سیمرغ و پروانهها» به نمایش پنج فیلم منتخب سینمای کودک و نوجوان اختصاص دارد)؛ و دیگری نمایش دو فیلم با موضوع مقاومت سوریه و دفاع مقدس در بخش خارج از مسابقه به نامهای وکیلمدافع (سلما بابایی و ونداد دوشن) و مدیترانه (هادی حاجتمند) که هر کدام یک نوبت در پردیس سینمایی چارسو و برخی مراکز استانها به نمایش درمیآیند.
چهار: در روز سوم جشنواره سانسهای فوقالعاده به طرز چشمگیری افزایش پیدا کردند و البته بر تعداد این فیلمها نیز افزوده شد: مسخرهباز (همایون غنیزاده) و متری ششونیم (سعید روستایی؛ در شش سانس!) در پردیس کورش، آشفتگی (فریدون جیرانی) در پردیس مگامال و سرخپوست (نیما جاویدی) و ماجرای نیمروز: رد خون (محمدحسین مهدویان) در پردیس آزادی با استقبال تماشاگران روبهرو شدند و کارشان به سانس فوقالعاده کشید.
پنج: اما نخستین آرای مردمی جشنواره سیوهفتم نیز منتشر شد و اسامی ده فیلم برتر بدون اولویت از این قرارند: غلامرضا تختی، بنفشه آفریقایی، قصر شیرین، متری ششونیم، قسم، 23 نفر، جاندار، شبی که ماه کامل شد، ماجرای نیمروز2 و سرخپوست.
اما در روز سوم، چهار فیلم در سینمای اهالی رسانه روی پرده رفتند که در ادامه بهترتیب نمایش، خیلی کوتاه درباره آنها و نظرات عمومی و صحبتهای سازندگانشان خواهید خواند.
بهارستان خانه ملت؛ 25 مستندسازی که صداپیشه شدند
مستند بابک بهداد یکی از پروژههای سخت دوازدهمین جشنواره «سینماحقیقت» بود که دستآخر تندیس و جایزه نقدی «هنر و تجربه» را به صورت مشترک با آرمین ایثاریان برای کارگردانی اسرار دریاچه دریافت کرد (مستند پرزحمت دیگری که دلیل غیبتش در جشنواره فیلم فجر، احتمالاً کنار گذاشتن آن برای نمایش و رقابت در جشنواره جهانی فیلم فجر است). به هر حال نشست این مستند با حضور بهداد کارگردان و با اجرای منصور ضابطیان برگزار شد و بهداد درباره هدفش از ساخت فیلم گفت: «دوست دارم مخاطب را با بخشی از تاریخ مملکت و منطقه مهمی مانند بهارستان آشنا کنم...» او در ادامه توضیح داد که ساخت فیلم شش سال زمان برد که سه سال تحقیق، یک سال نوشتن و سه سال هم جمعآوری عکسها و تصاویر طول کشیدند: «...بسیاری از این عکسها و فیلمهایی که در فیلم دیده میشوند، پیش از این در جایی استفاده نشده بودند.» بهداد گفت نسخه ابتدایی 110 دقیقه بود و مجبور شد از زمان فیلم کم کند؛ و حالا احساس میکند پایان فیلم سریع جمع میشود و ممکن است در این خصوص بازنگری هم بکند. یکی از موضوعهای جالب درباره بهارستان خانه ملت حضور مستندسازان به عنوان صداپیشه است که فیلمساز دربارهاش توضیح داد: «25 شخصیتی که در این فیلم صحبت میکنند از بهترین مستندسازان سینمای ایران هستند و هیچکدام تا کنون کار دوبله نکرده بودند.»
ناگهان درخت؛ «مگر من مُردم که بدترین بازی برای افشار یا معادی باشد»!
هنوز تجربه شیرین فیلم اول صفی یزدانیان با نام جالب در دنیای تو ساعت چند است؟ را به خاطر داریم و اینکه فیلم برگزیده منتقدان و نویسندگان ماهنامه «فیلم» شد و در سایر رسانهها هم یکی از بهترینهای دوره خودش ارزیابی شد. اما ناگهان درخت آن فیلمی نیست که اغلب سینمادوستان انتظارش را داشتند. فیلم با حالوهوایی فانتزی و خوشایند آغاز میشود اما نهتنها این وضعیت تداوم ندارد بلکه هضم تغییر لحنهای آن دشوار به نظر میرسد. اگر عنوانبندی را نبینیم انگار ابتدا به تماشای بمب2 از پیمان معادی نشستهایم که در اینجا تهیهکننده و بازیگر اصلی است و در ادامه، فیلم بهتدریج به سمتوسوی دنیایی شبیه اثر اول یزدانیان میرود و فصل لب دریا در پایان فیلم، ویژگیهای خاص خودش را دارد و دیدنی هم هست. شاید به همین خاطر بود که معادی در نشست خبری تأکید کرد که «دخالتی در فیلمنامه نداشتم.»
صفی یزدانیان در ابتدای نشست گفت: «به اتکای کارنامه نوشتاریام، اینجا را خانه اصلیام میدانم...» و درباره همکاری دوباره با کریستف رضاعی گفت: «همیشه دلم میخواست فیلمی بسازم که با موسیقیاش هم به یاد بیاید. کریستف در فیلم قبلی این کار را برایم انجام داد.» مهراب قاسمخانی در خصوص ویژگی نقش فرعی و کوچکش شوخی بامزهای کرد: «اول میخواستم بگویم مگر من مُردم که بدترین بازی به خانم افشار یا آقای معادی برسد... هیچوقت وسوسه بازیگری نداشتم و برایم هیجانانگیز بود که در کنار این گروه باشم...» اما مهناز افشار که بعد از برف روی کاجها برای دومین بار با معادی همبازی شده است، درباره بازی متفاوت خود توضیح داد: «صفی یزدانیان روز اول به من گفت: میشود اینهایی که هستی نباشی؟ و من متوجه شدم برای بازی در این نقش باید تغییر کنم.» اما افشار این بار در پاسخ به تماشاگری که بازیاش را بد خواند، اضافه کرد: «نمیدانید چهقدر به امثال من کمک میکنید و من را مصرتر میکنید که بهتر شوم.»
معادی در پاسخ به اینکه چهقدر از روز اول به اکران فیلم در گروه «هنر و تجربه» فکر کرده، چنین پاسخ داد: «وقتی چنین فیلمی میسازیم همه احتمالات را در نظر میگیریم. منتظر واکنش منفی هم هستیم. ناگهان درخت قرار نیست 25 میلیارد تومان بفروشد... ما از روز اول به ده درصد از مخاطبان سینما فکر کردیم. جنسی از مخاطبان که عاشقاند و برف روی کاجها هم چنین فیلمی بود...»
قصر شیرین؛ «قصه این نیست که منابع مالی فیلم از کجا تأمین شده...»
قصر شیرین در بین فیلمهای روز سوم بهترین بود و دستکم به لحاظ اجرا و جنبههای فنی درست به نظر میرسد. اما جالب است که رضا میرکریمی که اغلب در فیلمهایش پیرنگ مشخصی دارد و با اتکا به آن، یک مسأله اجتماعی را در کانون توجه قرار میدهد و در ادامه به خردهپیرنگها و جزییات آن میرسد، در اینجا بیشتر فیلمی بر اساس موقعیتها ساخته است که با وجود کارگردانی، بازیها و دیگر ویژگیهایش، در نیمه اول بهسختی میتواند تماشاگر را جذب دنیای داستانی خود کند. البته میرکریمی در نشست خبری گفت که قصدش پرداختن به خانواده و توجه به ارزش آن بوده است و محسن قرائی در مقام یکی از فیلمنامهنویسان توضیح داد که «فیلمنامه مبتنی بر خردهپیرنگ است و بر اساس جزییات پیش میرود. نمیخواستیم خیلی صریح قصه بگوییم. پس زمانی لازم بود تا یکسری اطلاعات و جزییات را به مخاطب منتقل میکردیم... تمام آن لحظههایی که به نظر شما الزامی نیستند، در حال کمک به مخاطباند. باید جزییات را میگفتیم تا به نقاط اوج برسیم.»
میرکریمی درباره همکاری با بهداد توضیح داد: «حامد بهداد اولین انتخابم نبود. البته که آرزو داشتم روزی با حامد کار کنم. اما فکر میکردم حامد برای این فیلم مناسب نیست. با بازیگر دیگری قرار گذاشته بودم ولی به دلایلی نشد... واقعاً خدا را شکر میکنم که این نقش به حامد رسید. این موضوع را در طول کار متوجه شدم...» اما بهداد در پاسخ به اینکه چرا لهجهاش در طول فیلم یکسان نیست، باورش را چنین توضیح داد که «لهجه با گویش متفاوت است، آقای قرایی و میرکریمی از من خواستند لهجه را کنار بگذارم. دلیلش هم این بود که لهجههای متفاوتی وجود دارد. اگر منظور گویش است به نظرم قابل اغماض است.»
اما جالب است که امسال پاسخگویی سازندگان فیلمها به ابهامات درباره منابع مالی آثارشان یکی از فصلهای مشترک نشستهای خبری در پردیس ملت است. میرکریمی در این باره گفت: «خوشحالم چنین موضوعی مطرح شد. یک سال است که درباره این فضاسازی سکوت کردهام. قصه این نیست که منابع مالی فیلم از کجا تأمین شده یا چهقدر هزینه شده است، قصه این است که یک جریان و جمع محدود، دهپانزده سال است که سینمای ایران را در اختیار گرفته است، آن هم با فیلمهای بسیار سخیف. پس طبیعی است که وقتی چرخه ساخت تا اکران را در اختیار دارند، به محض ورود یک آدم جدید دست به کار شوند...»
سمفونی نهم؛ «تلاش کردم از کنار خطقرمزها سر بخورم»
سمفونی نهم هم دستکم برای گروهی از اهالی رسانه آن فیلمی نشد که از محمدرضا هنرمند انتظار میرفت؛ فیلمساز پیشکسوتی که پس از شانزدههفده سال دوری از سینما با فیلمی برگشته است که دور از دنیای بیشتر فیلمهای قبلیاش به نظر میرسد. هنرمند در ابتدا قدردانیاش از اهالی رسانه را چنین ابراز کرد: «قیافههای خسته شما خبرنگاران من را شرمنده میکند. از طرف خودم و گروهم از شما برای دیدن فیلم تشکر میکنم.» و در ادامه در مورد عدم برآورده شدن انتظارها چنین گفت: «میخواستم تجربهای جدید در سینما داشته باشم و کار نویی باقی بگذارم... این فیلم نهم من است و سمفونی نهم بتهوون همه جا به عنوان سمفونی مرگ شناخته میشود...» (چه جالب که قصر شیرین هم نهمین فیلم میرکریمی است که در این روز به نمایش درآمد و هر دو فیلم جادهای هم به حساب میآیند).
حمید فرخ نژاد درباره نقشش گفت: «بازی در نقشی که مابهازای واقعی ندارد خیلی سخت است؛ شخصیتی که نباید هیچ حسی به هیچ چیزی داشته باشد و باید روند زمینی شدن این شخصیت ماورایی خیلی ریز و ظریف به تصویر کشیده میشد...» اما یکی از مهمانان ویژه فیلم در پردیس ملت - که به دعوت حمید فرخنژاد به تماشای سمفونی نهم آمده بود - سیدحسن قاضیزادههاشمی وزیر سابق بهداشت بود که به خبرنگاران گفت: «بیش از ده سال است که مشتری ثابت جشنواره فیلم فجر هستم.»
هنرمند در مورد جنجالهای احتمالی به خاطر پرداختن به مسائل دینی گفت: «من هم مثل شما از ممیزیهای ارشاد آگاهم و امیدوارم این اتفاق نیفتد و فیلم به مشکلی نخورد. من تلاش کردم از کنار این خطقرمزها سر بخورم و رد شوم.»
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: