ساعت 9 شامگاه سیزدهمین روز از نوروز امسال، جمشید مشایخی یکی از دیرپاترین بازیگران همچنان فعال سینما و تلویزیون ایران که مدتی با بیماری دست و پنجه نرم میکرد، چشم از جهان فرو بست و دوستدارانش را داغدار کرد. مشایخی به نسل طلایی تئاتر ایران تعلق داشت که در دومین رویکرد اهل نمایش به سینما کوچیدند. رویکرد نخست متعلق به سالهای پس از 1327 تا دهه 1330 و در واقع شروع جدی و پیگیرانه و مداوم فعالیت سینمای ایران بود که مانند خوانندگان و ورزشکاران مشهور به بازیگران تئاتر هم که آن زمان و سالهای بعد رونق چشمگیری به این هنر بخشیده بودند، سینمای حرفهای به این گروه نیز به سبب شهرتشان چشم دوخته و از آنها نیز در فیلمها سود برد. اصغر تفکری یکی از مشهورترین این چهرههای تئاتری بود. اما در دهه 1340 نسلی تحصیلکرده و باسواد همچون عزتالله انتظامی، علی نصیریان، داود رشیدی، محمدعلی کشاورز، پرویز فنیزاده به همراه مشایخی به تدریج به چرخه بازیگری در سینما افزوده شدند و با بازیهای خوبشان استاندارد بازیگری سینما را در ایران بالا بردند. مشایخی پس از فیلم کوتاه جلد مار در خشت و آینه بازی کرد اما با گاو و قیصر بود که به شکل توأمان سر بر آسمان شهرت و اعتبار سایید.
با فروش خیرهکننده قیصر سیل پیشنهادها از سوی سینمای تجاری بود که به سمت مشایخی روانه شد. او نیز ضمن قبول بازی در برخی از این فیلمهای به اصطلاح بدنه کوشید وجهه هنری خوبی را که به دست آورده بود حفظ کند و در ارتقای آن نیز بکوشد. چشمه، شازده احتجاب، سریال تلویزیونی داستانهای مولوی، نفرین، ذبیح، سریال سلطان صاحبقران و سوتهدلان از آثاری بودند که اعتباری افزون برای این بازیگر به ارمغان آوردند. البته طلوع، آب و صدای صحرا نیز در زمره آثاری بودند که کمتر به سینمای رایج تعلق داشتند و مشایخی با هدف ساختن فیلمهایی خوب جلوی دوربین سازندگان آنها قرار گرفت.
با وقوع انقلاب مشایخی هم بر سر دوراهی ماندن یا کوچ از کشور قرار گرفت. همچنان که برخی که از او نیز کمتر شناخته شده بودند با تغییر شرایط از ایران رفتند. البته سرنوشت بیشتر کسانی که ماندند و به سینما و تلویزیون (و همچنین موسیقیِ) قبل از انقلاب تعلق داشتند انزوا و ممنوعیت کاری بود، اما قرعه به نام جمعی از بهترینهای سالیان قبل افتاد و آنها به اعتبار پیشینه تئاتری و البته کارنامه سینمایی به نسبت هنریترشان مجال تداوم فعالیت یافتند. انتظامی، نصیریان، رشیدی، کشاورز و مشایخی مشهورترین افراد این گروه بودند. سال 1358 علی حاتمی طرحی را که چند سال بود در دست تدارک برای تولید داشت جلوی دوربین برد. سریال تلویزیونی هزاردستان که سرانجام در نوروز 1367 از تلویزیون پخش شد همچنان یکی از بهترینهای تاریخ این رسانه در ایران است و مشایخی مرکز ثقل ماجراهای شبه تاریخی این سریال بود. آن چهار یار دیرینه نیز به همراه جمع دیگری از نامداران بازیگری در ایران مانند جعفر والی، محمد مطیع، زری خوشکام، پرویز پورحسینی، جهانگیر فروهر و دهها هنرپیشه دیگر همگی گرد هم آمدند تا با هنر و ذهن خلاق علی حاتمی به هرچه بیشتر توی چشم آمدن و دیده شدن مشایخی در نقش رضا تنفگچی/ رضا خوشنویس کمک کنند. مشایخی نیز الحق قدر این فرصت یگانه و تاریخی را دانست و حسابی درخشید. هزاردستان همچنان پخش و بازبینی میشود و هر بار تماشایش عطش دیدار با هنر حاتمی و همراهانش را سیراب میکند.
حاتمی لابلای یکی از توقفهای هشت ساله این سریال سری هم به سینما زد و کمالالملک را باز هم با حضور محوری مشایخی در کنار چهار همراه دیرینهاش انتظامی، نصیریان، رشیدی و کشاورز ساخت. مشایخی در نقش نقاش مشهور ایرانی به سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول از سومین جشنواره فیلم فجر دست یافت. جایزهای البته مشترک که همان سال برای نقش اول گلهای داودی نیز به مشایخی داده شد.
او به خوبی با سینمای جدید ایران که در شرایط سخت سالهای پس از انقلاب شکل گرفته بود همراه شد. همچنان در آثار کارگردانان برتر این سینما حضور مییافت، به تلویزیون به عنوان پلی میان هنر خودش با تودههای مردم مینگریست و بازیاش را در سریالها تداوم میبخشید و در نهایت اینکه به فیلمسازان جوان فیلم اولی نیز روی خوش نشان میداد و با حضور جلوی دوربین آنها به فیلم در حال ساخت و همچنین آینده کاری آنها اعتبار میبخشید.
مشایخی چه قبل و چه بعد از انقلاب یکی از مهمترین نامهای عرصه بازیگری بود. او با وجود شهرت فراوان هیچگاه خودش را نگرفت و برای خود برج عاج نساخت. هر وقت جلوی دوربین خبرنگاران حاضر میشد بیپرده و به دور از ریا از دردها سخن میگفت و با صراحت اعتراضش را به برخی روابطی که از نظرش ناسالم بود آشکار میکرد. هر وقت هم روی صحنه میآمد با تمام بزرگی سر خم میکرد و خاک صحنه را میبوسید. همدمش دیوان مشهورترین شاعران کهن سرای ما از قبیل حافظ و سعدی و مولوی بودند و همنشیناش بزرگانی از موسیقی ایرانی همچون استاد زندهیاد احمد عبادی نوازنده صاحب سبک ساز سهتار. مشایخی همواره با افتخار از انس و الفت دیرینهاش با این بزرگان میگفت، حتی به شوخی یا جدی از شباهت چهرهاش به استاد عبادی یاد میکرد و از علاقهاش به بازی در نقش این استاد محبوب.
او در ادبیات سینمایی این ملک به کمالالملک سینمای ایران مشهور شده بود اما روز تشییع و خاکسپاری پیکرش پسرش سام مشایخی گفت که مشایخی کمالالملک سینمای ایران نیست، که این هنرمند نقاش هم به هنر نقاشی تعلق داشته و یکی از افتخارات این مرز و بوم است اما مشایخی «جمشید مشایخیِ» سینما، تلویزیون و تئاتر ایران است. سخنی نغر که به نیکی جایگاه او را در مقام یکی از بزرگان این سه عرصه در ایران نشان میدهد.
آن چه خواندید ادای دینی مختصر بود به این عزیز از دست رفته. همچون همیشه میکوشیم در شماره پیش روی ماهنامه سینمایی فیلم که اول اردیبهشت ماه روی کیوسکهای مطبوعاتی قرار خواهد گرفت به تفصیل و آنچنان که شایسته این هنرمند یگانه است به کارنامه و زندگیاش بپردازیم. روانش شاد و یادش گرامی باد.
*عنوان این نوشته را از حرفهای سوگمندانه محمدعلی کشاورز در روز بعد از درگذشت مشایخی وام گرفتهام. البته با نیمنگاهی به نام کتاب «سه نفر بودیم» که شامل خاطرات محمد متوسلانی است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: