مهمترین خبری که هفته گذشته بازتابهای گستردهای در محافل سینمایی و رسانهای داشت خبر همکاری مجدد علی نصیریان و داریوش مهرجویی بعد از 40 سال بود. با قطعی شدن حضور علی نصیریان در لامینور جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی، پس از فیلمهای گاو، پستچی، آقای هالو، دایره مینا و مدرسهای که میرفتیم، این ششمین همکاری این دو هنرمند خواهد بود. خبر این همکاری خیلی از عاشقان سینمای مهرجویی و علاقمندان استاد نصیریان را خوشحال کرد و با توجه به خاطرات خوبی که از همکاریهای قبلی این دو در حافظه سینمایی خود دارند حالا مشتاقانه منتظرند تا نتیجه این همکاری مجدد را ببنید. به ویژه اینکه دوستداران سینمای مهرجویی از آثار متاخر او رضایت چندانی ندارند و حالا امیدوارند که این همکاری موجب بازگشت مهرجویی به دوران طلایی خود شود.
واقعیت این است که در پس این خبر خوشحال کننده، بحثی قدیمی و مناقشهبرانگیزی هم همیشه وجود داشته که آیا این بازیگران توانمند هستند که به اثر سینمایی یک کارگردان اعتبار میبخشند و وزن هنری آن را بالا میبرند یا این کارگردانهای صاحب سبک و مولف هستند که فرصت درخشش و شکوفایی استعداد بازیگران را فراهم میکنند. همچنان که مسائل دیگری هم در این وضعیت مطرح میشود. مثل اینکه کارگردانها چقدر در هدایت بازیگران بزرگ و صاحبنام در فیلمهایشان اختیار و آزادی دارند و آیا از این امکان برخوردار میشوند که بازیگر را مطابق نقشی که برای او در نظر گرفتهاند هدایت و مدیریت کنند یا جایگاه و صلابت بازیگران بزرگ موجب میشود کارگردان تابع آنها باشد و استقلال فکری و هنریاش تحت تاثیر نامهای بزرگ قرار گرفته و به انفعال در کارگردانی برسند.
برخی اتفاقاتی که در همکاریهای کارگردانها و بازیگران نامی رخ داده نیز بهانهای میشود تا به این ذهنیتها دامن زده شود. چنانکه حضور پرویز پرستویی برای اولینبار در فیلم قاتل اهلی مسعود کیمیایی موجب اختلافات و حاشیههایی بین آنها شد. اما همیشه این سویه ماجرا نیست که برجسته میشود. در اغلب مواقع همکاری بین کارگردانهای بزرگ با بازیگران بزرگ به خلق اثر ماندگاری انجامیده که یکی از جلوههای آن، بازیهایی است که در کارنامه بازیگری آن بازیگر به نقطه عطف بدل شده است. اگر همین دو هنرمند یعنی مهرجویی و نصیریان را در نظر بگیریم یکی از کاراکترهای ماندگار کارنامه مشترک آنها آقای هالو است که هم نام فیلم است و هم شخصیتی که علی نصیریان آن را بازی کرده و در حافظه تاریخی مخاطب و سینمای ایران ماندگار شده است.
درباره نسبت کارگردان و بازیگر و نقش و سهم هر کدام در کیفیت اثر خلق شده، بسیاری معتقدند که نه هر کارگردانی بلکه کارگردانهای صاحب سبک و به اصطلاح مولف نقش مهمتری در این فرایند دارند. به این معنی که هدایت و بازی گرفتن درست و متناسب با نقش و شخصیت و موقعیت یکی از مهمترین وظایف کارگردان است و هنر کارگردانی در این است که حتی از یک نابازیگر بازی خوب بگیرد چنانکه درباره اصغر فرهادی؛ یکی از ویژگیها و توانمندیهای او را قدرت بازی گرفتن از بازیگران میدانند، حتی نابازیگران و کودکان. بازی کودکان در فیلم درباره الی یکی از مواردی بود که درباره آن بحثهای زیادی مطرح شد و یادداشتهایی از سوی منتقدان نوشته شده بود که فرهادی چهطور توانسته از کودکان به این خوبی بازی بگیرد. خود فرهادی نیز در یکیدو نشست نقد و بررسی فیلم درباره شیوههای بازی گرفتن از کودکان سخن گفت. همچنین او در فیلم جدایی نادر از سیمین به خوبی توانست از نابازیگری کهنسال، بازی تاثیرگذاری بگیرد که در ذهنها بماند.
در بسیاری از مواقع در کارنامه بازیگران شاهدیم که بهترین بازی آنها به واسطه حضور در فیلم کارگردانی رقم خورد که استاد بازی گرفتن و هدایت بازیگر است. بهترین مثال برای اثبات این مدعا خود داریوش مهرجویی است. او بود که با بازی گرفتن از خسرو شکیبایی در فیلم هامون، هم خود او و هم کاراکتر هامون را به یکی از ماندگارترین نقشهای تاریخ سینمای ایران و به عنوان نماد روشنفکری در سینما بدل کرد. مهرجویی بود که وجوه دیگری از بازی بهرام رادان را در سنتوری به نمایش گذاشت و علی سنتوری را به یکی از شخصیتهای به یاد ماندنی بدل کرد. به طوری که بعد از آن دیگر بهرام رادان را به قوت و جذابیت بازی در این نقش ندیدیم. همچنانکه مهرجویی یکی از متفاوتترین بازیهای پارسا پیروزفر را در نقش یک معتاد در فیلم مهمان مامان رقم زد، به طوری که برخی معتقدند علی سنتوری ادامه همین کاراکتر است. عزت الله انتظامی نیز بسیاری از نقشهای ماندگار خود را مدیون حضور در فیلمهای مهرجویی است. از مشحسن فیلم گاو گرفته تا عباس آقا سوپر گوشت در فیلم اجاره نشینها.
از سوی دیگر برخی نیز معتقدند این بازیگران بزرگ هستند که با تکیه بر توانمندی و هوش و تجربه خود به یک نقش و در نهایت به فیلم یک کارگردان اعتبار میبخشند بهطوری که یکتنه بار درام را بر دوش کشیده و با حضور قدرتمند خود بسیاری از خلاها و ضعفهای اثر را جبران میکنند. در این مورد البته نمونههای زیادی وجود دارد که تمام اعتبار یک فیلم به حضور و بازی یک بازیگر برمیگردد بهطوری که اگر بازی او را حذف کنیم دیگر چیزی از اثر باقی نمیماند. واقعیت این است که زمانی میتوان از محوریت نقش بازیگر در یک اثر سینمایی سخن گفت که حضور آن بازیگر موجب جلب مخاطب و رونق گیشه میشود. البته این استقبال مخاطب همیشه و لزوما دلیلی بر توانایی بازیگری در نقش آفرینی نیست بلکه به خاطر محبوبیت اوست. سوپراستارها چنین جایگاهی در نسبت با فیلم و کارگردان دارند و حضور آنها در فیلم یک کارگردان ناشناس هم میتواند به فروش یا جذب مخاطب بیشتر کمک کند. اگرچه برخی از این بازیگران علاوه بر سوپراستار و ستاره بودن واجد توانمندیهایی خوبی در بازیگری هم هستند و این ویژگی نیز بر اعتبار یا مخاطبپذیری فیلم میافزاید. تفاوت این دو مدل بازیگری و نسبت آن با فیلم را میتوان در تفاوت بین رضا عطاران و رضا گلزار جستجو کرد که اولی هر دو ویژگی را دارد اما دومی به همان عامل اول و سوپراستاری خود تکیه زده است. همین گلزار اما در فیلم بوتیک بازی متفاوتی دارد که ردپای حمید نعمتالله به عنوان کارگردان را باید در این متفاوت ظاهر شدن پیدا کرد. البته باید بین حضور بازیگر در خلق یک فیلم خوب با یک فیلم پرفروش تفاوت گذاشت و این دو لزوما به یک معنی نیست. مواردی هم بوده که بازیگری توانا و با تجربه در یک فیلم بد و کارگردانی ضعیف نتوانسته به خوبی ظاهر شود و به نوعی در ارتباط با اعتبار حرفهای خود ریسک کرده است. با اینحال به نظر میرسد که بیش از هر چیز نسبتی دیالکتیک بین بازیگر و کارگردان وجود دارد و برای خلق یک شخصیت ماندگار و کاراکتری کارآمد به توانمندی و سطح کیفی همکاری هر دو نیاز است. در تاریخ سینما چه در سینمای جهان و چه در سینمای ایران غالبا همکاری بین کارگردانها و بازیگران مولف و صاحب سبک به خلق اثری ماندگار و بازیهای به یاد ماندنی بدل شده و در واقع بازی و نقشهای ماندگار، سنتزی از کارگردان هوشمند و بازیگری توانمند بوده است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: