سروش صحت همان نگاه فلسفی و «سهل و ممتنعی» را که در «جهان با من برقص» به مخاطب خود عرضه داشت، در «صبحانه با زرافهها» نیز پی گرفته است. در همان یک سوم ابتدایی اثر، در مییابیم قرار نیست فیلمی شبیه سایر آثار کمدی موجود در سینمای این روزهای ایران ببینی، به خصوص که به شدت به یاد آن مثال معروف اگزیستانسیالیستها میافتی که میگویند: «این جهان همچو یک مهمانی است، حالا که دعوت شدهای، برقص و کیف کن».
حال، آدمهای این قصه به جشن عروسی حوصله سربری دعوت شدهاند که عروس ندارد و حتی از موسیقی تند و بازی نور و هر آنچه از یک جشن عروسی انتظار داریم نیز بیبهره است. به همین علت آنها به موتورخانهی تالار پناه میبرند تا به شیوه خود کیف کنند و حتی داماد را نیز با خود همراه میکنند.
سروش صحت ظرائف دقیقی را در متن فیلمنامه کاشته که کشف آنها باعث میشود بیشتر مطمئن شوی هیچ نشانهای در این اثر بیدلیل نیست و باید برای فهم کاملتر دنیای اثر، تمام چشم و گوشات را باز کنی و بعد از مواجهه با بعضی از صحنههای عجیب و غریب، از قضاوت زودهنگام بپرهیزی؛ برای مثال موقع تماشای سکانس سقوط رضا از روی نردههای راهپله به کف لابی و زنده ماندن او، جلوی ذهنت را میگیری که منطق فیلمنامه را زیر سوال ببرد؛ زیرا با توجه به جمیع نشانههایی که تا آن دقیقه از فیلم پیش روی تو گذاشته شده، دریافتهای باید صبر کنی تا ببینی قرار است این داستان تو را به کجا هدایت کند؟
اگر سوال بزرگِ شخصیت اول فیلم قبلی صحت این بود که «من دارم میمیرم، پس چرا دوستانم هر یک درگیر مسائل زندگی خودشان هستند؟»، این بار شخصیت اصلی فیلم واقعا دراز به دراز افتاده (آن هم در مراسم عروسیاش) و دوستانش همچنان به دنبال کشف راهی برای خوشگذرانی هستند تا شبشان خراب نشود، تا جایی که پیکر بیهوش رضا را جلوی ویلای دکتر، روی آسفالت جا میگذارند! همان نگاهِ زندگیمحوری که اصالت را به «بودن» و «ادامه دادن» و «تلاش برای خوش پیش رفتن» میداد و مخاطب در «جهان با من برقص» آن را مرور کرد، در «صبحانه با زرافهها» نیز از زاویهی دیگری تکرار شده، اما این بار یک پند اخلاقی جدید ضمیمه آن شده که شنیدنش خُلقمان را تنگ نمیکند: «خشمها گاهی بروز پیدا میکنند تا با صبوری و بلوغ، فرو خورده شوند و بعد یک زندگی، به تمامی ایمن شود.»
تقسیم یک عنکبوت به دو قسمت مساوی!
«صبحانه با زرافهها» را یک عنکبوت به دو نیم قسمت میکند و ما این را در دقایق پایانی اثر میفهمیم. در انتهای این تماشا، هر مخاطبی با توجه به روحیات و باورهای خود، ادامه فیلم را به گونهای تحلیل میکند؛ یک فرد معتقد به باورهای سنتی ممکن است بگوید کشتن ِ بیدلیل آن عنکبوت در موتورخانه، سیاهبختی رضا و مجتبی را باعث شد و یک فرد دیگر با نگاه فلسفی آمیخته به شهود ممکن است اینگونه برداشت کند که نتیجه غیرقابل اجتناب یک ظلم (کشتن عنکبوت) کشته شدن انسانهای دیگر را به دنبال دارد و به نوعی تئوری «اثر پروانهای» را به ذهن متبادر میکند. جالب اینجاست که به هیچ برداشتی از سوی هیچ شیوه تفکری نمیتوان خُرده گرفت و این یعنی کارگردان موفق شده یک ایدهی واحد را برای طیفهای مختلفی از مخاطب، قابل اعتنا بسازد.
سروش صحت چند نگاه فلسفی را به طور موازی با هم پیش میبرد. بعد از اینکه رضا به هوش میآید و آنها برای صرف ناهار در یک رستوران بین راهی توقف میکنند و در موقعیتی که عروس، شب جشن را بدون حضور داماد در تالار به صبح کشانده و زندگی مشترک رضا عملا در معرض فروپاشی قرار دارد، دوستانش برنامه دیگری دارند. غیبت همدلی و درک دوستانه در این موقعیت، همان کمدی خاص صحت است که ما آن را در سریالهایش مثل «مگه تموم عمر چندتا بهاره» هم دیده بودیم. مخاطب همچنان از تماشای این همه ولنگاری دوستان رضا کفری نمیشود و چه بسا خنده هم سر میدهد و این همان، واقعیتی است که فیلمساز در پی مرور آن بوده است: «زور زندگی در هر مصیبتی همچنان بیشتر است.»
به نظر میرسد سروش صحت خواسته در لایههای فرامتنی، جسارت پنهانی به خرج دهد؛ میگویند «اگر زن را از سینما بگیری، هیچ عنصر زیباییشناسانهای برای آن باقی نمیماند» و در سینمای ایران و البته سینمای جهان، نمونههای متعددی وجود دارد که این حرف را نقض میکند و حالا صبحانه با زرافهها یکی از آنها است، البته اگر از سکانس کوتاه زنان رندِ مسلط به زبان ایتالیایی در آن کافه، چشمپوشی کنیم. از سوی دیگر اگر قائل به این باشیم که سینما بدون زن، چیز مهمی کم دارد و همچنین اگر سینما را خود زندگی بنامیم، در همان ساحت فرامتنی فیلم به این نکته میرسیم که نبود زن به آن گونه شایسته و بایسته، چه در جشن عروسی، چه در زندگی تک تک شخصیتها از دکتر گرفته تا پویا و شاهین (با بازی هادی حجازیفر، هوتن شکیبا و بیژن بنفشهخواه) همه چیز را به ورطه بیمعنایی و نابودی کشاند، به خصوص وقتی یادمان بیاید که به استناد یک دیالوگ، جفتِ عنکبوتِ به ناحق کشته شده در موتورخانه هم به سرنوشت او دچار شد و گویا حقیقتا تا همه چیز در این جهان رنگ و بوی عشق نگیرد، هیچ تصویر زیبایی خلق نمیشود، حتی صبحانه خوردن در یک باغ بکر، در کنار زرافهها.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات:
[مجله فیلم]