خیلی دور نیست زمانی که برای دیدن فیلمی به سینما میرفتیم و پیش از ورود به سالن، ویترینهای پر از عکس فیلمهای روی پرده و فیلمهای در راه، بسیاری را پای قابهای شیشهای اطراف سالن سرپا نگه میداشت و سرگرم میکرد. هر ویترین شیشهای، شامل مجموعهی مفصل و چشمنوازی از عکسهای خوشآبورنگ بود که دورنمای کاملی از فیلم پیش چشم مخاطبان میگذاشت. خیلی وقتها با دیدن عکسهای یک فیلم، میشد تا حد زیادی متوجه موضوع و داستان و ژانر و جاذبههای سینماییاش شد. یکی از سرگرمیهای سینماروها در دهههای گذشته، این بود که جلو این ویترینهای کوچک شیشهای بایستند و با تماشای عکسهای هر فیلم، داستانش را در ذهن و تخیلشان بسازند. اصلاً همین عکسها، ملاک انتخاب مخاطب برای تماشای فیلمهای آینده بود. سینماروها پای همین ویترینهای شیشهای تصمیم میگرفتند که در آینده کدام فیلم را ببینند. خاصیت مهم این مجموعههای رنگین و چشمنواز این بود که کنجکاوی و اشتیاق را در مخاطبان برمیانگیختند و به طرز خیالانگیزی به ذهن و فکرشان پر و بال میدادند که از چند فریم عکس، به تصویر خیالی یک فیلم سینمایی کامل برسند.
خود این عکسها هم کلی قیمت داشتند و دوستداران سینما با عشق و علاقهای که امروز به افسانه میماند، این عکسها را جمع میکردند و مثل چشمشان مراقب کلکسیون نفیسشان بودند. از دورهای حرف میزنیم که نه انبار هفتتوی عریضوطویلی به اسم اینترنت وجود داشت که دوغ و دوشاب را به هم بیامیزد و انبوهی عکس زشت و زیبا را با یک کلیک پیش چشم جستوجوکنندگان ردیف کند، و نه این همه روزنامه و مجلهی رنگی منتشر میشد که صدها تصویر از هر فیلم و سریال را مثل نقلونبات زیر دستوپا بریزند. دورانی که هنوز دوربینهای دیجیتال از راه نرسیده بودند و عکس گرفتن آسان نشده بود. هر فریم عکس به اندازهی خودش هزینه داشت و هر عکسی که خراب میشد یا قابش کجوکوله از کار درمیآمد به معنای دور ریختن پول بیزبان بود. به این آسانی نبود که با فشردن یک دگمه، عکسی در صفحهی الکترونیکی دوربین حک شود و با فشردن دگمهای دیگر، بتوان بدون زحمت و هزینه حذفش کرد؛ اصلاً انگار که چنین عکسی از اول وجود نداشته است. فشردن شاتر برای عکاسهای قدیمی قسمت پایانی آیینی بود که هر بار بهتمامی اجرا میشد. از انتخاب سوژه تا تنظیم نور و بستن قاب و در نهایت: کلیک!
زمان زیادی از سنت چاپ و نمایش عکس فیلم در سالنهای سینما نمیگذرد، اما عکاسی فیلم هم مثل برخی آداب و عادتهای سینماییمان دستخوش تغییرات زیادی شده است. هم روند عکاسی فیلم عوض شده و هم عکاسی صحنه شکل عجیبوغریبی پیدا کرده که کمتر نشانی از رسم و قاعدهی گذشته دارد. البته هنوز هم عکسهای چشمنواز و خیالانگیز گرفته میشود و چند عکاس هنرمند در سینمای ایران داریم که کارشان جلوهای ستایشبرانگیز دارد، اما قاعدهی عمومی این نیست و اکثر عکسها نشان از تمایل به آسان برگزار کردن موضوع و رعایت ملاحظههای تجاری و بازاری دارند.
این روزها حداقل در شهری مثل تهران، بسیاری ترجیح میدهند فیلمهای موردعلاقهشان را در پردیسهای سینمایی تماشا کنند. پردیسهایی که سعی میکنند برای مردمی که چند ساعتی آنجا را به عنوان محل تفریح شان انتخاب کردهاند امکانات رفاهی فراهم کنند. در میان غرفههای مواد غذایی و گاهی غرفههای فرهنگی، عجیب اینجاست که درسالنهای سینما، هیچ محلی برای نمایش عکسهای فیلمهایی که در سالنها نمایش داده میشود در نظر گرفته نشده است. مقصود این نیست که باید مثل سالهای گذشته زحمت چاپ عکس را متقبل شد و هزینهی زیادی صرف راه انداختن ویترینهای شیشهای به سبک قدیم کرد. اما آیا نمیتوان سنت نمایش عکس فیلم در سالنهای سینما را بهروز کرد و مثل نمایش برخی از صحنههای فیلم در السیدیهای سینما، چند فریمی از عکسهای برگزیدهی هر فیلم را هم نمایش داد؟
در حال حاضر نهتنها مثل سابق عکس فیلم در سالنها جایی ندارد، بلکه بهزحمت میتوان حتی در پوستر فیلمهایی که طراحی اغلب آنها حاصل هنر عکاسان فیلمهاست، نام عکاس را دید و در نهایت فقط نام طراح پوسترخودنمایی میکند. اما همهچیز به اینجا ختم نمیشود. کافیست باحوصلهتر تیتراژ ابتدا و انتهای فیلمها را ببینید؛ عکاس فیلم اغلب در تیتراژ ابتدایی جایی ندارد و متأسفانه نامش در تیتراژ انتهایی نیز در جای مناسبی نمیآید. مگر نه اینکه غرض از حضور عکاس در فیلمهای سینمایی به نوعی تأمین مواد اولیهی تبلیغات فیلم، برای فروش بهتر و جذب مخاطب بیشتر است؟ پس دلیل بیمهری بسیاری از تهیهکنندگان و کارگردانان سینمای ما نسبت به عکاسهای سینمایی و نادیده گرفتن اهمیت حضور آنها در پروژهها چیست؟ چرا اغلب چند روزی قبل از شروع فیلمبرداری، تازه یادشان میافتد که فیلم هنوز عکاس ندارد؟ و از همه مهمتر چرا دستمزد عکاسها به نسبت سایر عوامل درگیر در تولید و آمادهسازی یک فیلم سینمایی، چنین ناچیز است؟
به نظر میرسد امنیت شغلی حقیقتاً برای عکاسی فیلم تعریف نشده است. عکاسانی که سالهاست در این عرصه مو سپید کردهاند گواهی میدهند که مجبورند با سالها سابقه و فعالیت صنفی جایشان را به جوانهایی بدهند که یا از اقوام کارگردان و تهیهکنندگان هستند یا با رابطه وارد این حیطه شدهاند و دوربینی در دست گرفتهاند که بهاصطلاح بیکار نباشند. اشتباه نشود؛ مخالفتی با ورود نسل جوان به این عرصه نیست. اتفاقاً در سالهای اخیر برخی از جوانهایی که با اتکا به توانایی و استعدادشان وارد حیطهی عکاسی فیلم شدهاند، خوش درخشیدهاند و موج جدیدی در این حرفه ایجاد کردهاند. همانطور که در فیلمبرداری و گریم و ساخت موسیقی و حتی کارگردانی هم جوانترها اکنون مسیرهای شخصی خودشان را باز کردهاند و کیفیت کارشان دستکمی از قدیمیترها ندارد و چهبسا از لحاظ خلاقیت و روحیهی پرشور و تجربهگرا، بر آنها برتری هم داشته باشند. اما در این میان هستند افرادی که متأسفانه درک درستی از فعالیت در این حرفه ندارند و اگر دوربین دیجیتال اختراع نمیشد شاید هرگز امکان حضور در این حرفه را پیدا نمیکردند. اگر بیست سال پیش بود و عکاسی با دوربینهای مکانیکی قدیمی انجام میشد که هزینهی خرابکاری و خامدستی را بالا میبردند، و اگر هنوز عکس فیلم اهمیت سابق را داشت، عیار هر عکاسی آشکار میشد و کارها ناگزیر برای کاردانها میماند. چون هیچ تهیهکنندهی سخاوتمندی، هر قدر هم که دلش بزرگ باشد و دستش باز، حاضر نمیشود برای ابراز لطف به دوست و آشنا و فامیل، ضرر عکسهای ضعیف و نگاتیوهای ضایعشده را تقبل کند و در کارزار تبلیغات پیش از اکران، دستی دستی فیلمش را از قافلهی رقابت با سایر فیلمها عقب بیندازد.
حال این سؤال پیش میآید که اصلاً لزوم استفاده از عکاس حرفهای در فیلمهای سینمایی چیست؟ آیا صرف استفادهی آسان از دوربینهای دیجیتال میتواند جای عکاس حرفهای را (که فوتوفن ثبت درست لحظههای فیلم را بلد است و جانمایهی سینمایی هر تصویر را درک میکند) بگیرد؟ اصلاً چرا با این همه قانون و تبصرهای که برای امنیت شغلی عوامل سینمایی در نظر گرفته میشود، عکاسی فیلم جایی ندارد؟ چرا بسیاری از متخصصان این حرفه باید ماهها منتظر پیشنهاد حضور در یک پروژه باشند و برخی دیگر برای همیشه از این عرصه خداحافظی کنند و سراغ زمینهای دیگر بروند که کمتر هنری باشد و بیشتر پولساز؟ کافیست نیم نگاهی به بزرگترین رویداد سینمایی کشور یعنی جشنوارهی فیلم فجر داشته باشیم. عکاسان سینمای ایران همواره به نحوهی داوریهای بخش مواد تبلیغی نقد دارند و عادت کردهاند در افتتاحیه جوایزشان را دریافت کنند. درصورتی که طبق گفتهی بسیاری از عکاسان سینما، آنها جزو عوامل اصلی فیلم محسوب میشوند و خوشایندتر است که در آیین اختتامیه از آنها تجلیل شود، نه در حاشیهی مراسم افتتاحیه که هنوز تنور جشنواره گرم نشده و همهچیز تحت تأثیر اشتیاق عمومی برای دیدن فیلمهای جدید است. متأسفانه باید به این نکته هم اشاره کرد که هر ساله در حاشیهی برگزاری جشنوارهی فجر، عکسهای برتر عکاسانی که آثارشان ازیابی شده در محلی نامناسب نمایش داده میشود و کمترین توجه رسانهای به این بخش نمیشود.
مشکلات و مصائب این حرفه کم نیست. مشکلاتی که بسیاری راخانهنشین کرده و خبری از آنها نیست. بیراه نیست که یک عکس خوب را شناسنامهی یک فیلم میدانند، اما به نظر میرسد سینمای ایران مدتهاست جولانگاه فیلمهایی شده که یا شناسنامهشان را گم کردهاند و یا به جای شناسنامهی جلدشده و مرتب قدیم، ورقپارهای چروکیده و کثیف در دست دارند. اما آیا این ورقپارههای بیرنگوسو، معرفهای خوبی برای فیلمهای سینمای ما هستند؟ همانطور که سال نکو از بهارش پیداست، فیلم خوب هم از عکسهایش شناخته میشود و توجه برمیانگیزد. زمان آن فرا نرسیده که ورود ضابطهمندتری به حرفهی عکاسی فیلم وجود داشته باشد و سراغی از کسانی که مدتهاست عطای این حرفه را به لقایش بخشیدهاند گرفته شود؟ این بار اگر به تماشای فیلمی نشستید، پوستر فیلمی را دیدید یا عکس زیبایی از آن فیلم نظرتان را جلب کرد، به نام عکاسش دقت کنید. آدمهای این حرفه حق بزرگی به گردن سینمای ایران دارند.