
بازیگرانی که ماندگار شدن در سینما برایشان در درجهی نخست اهمیت قرار دارد، بیش از هر چیز دیگری به نوعی «امضاء» نیاز دارند که به وجه مشخصهی آنها بدل میشود. جیمز کاگنی به خشونت روی میآورد. او نقش گنگستری خشن را بازی میکند که اعتمادی به اطرافیانش نداشته و میانهی خوبی هم با زنان ندارد: التهاب (۱۹۴۹) بوگارت به گنگستری رمانتیک بدل میشود: شاهین مالت (۱۹۴۱). اسپنسر تریسی به قهرمانی مثبت بدل میشود: روز بد در بلاک راک (۱۹۵۵). رابرت دونیرو به قهرمان منفی جذاب بدل میشود: تنگهی وحشت (۱۹۹۱). آلن دلون به قهرمانی منفی که سرانجامی جز مرگ ندارد: سامورایی (۱۹۶۷). حتی گاهی کار به ظواهر نیز کشیده میشود و فرح خان طراح رقص فیلمهای سینمای هند در نخستین سالهای حضور شاهرخ خان در سینمای این کشور یک نوع نحوهی ایستادن برای او طراحی کرد که هنوز به عنوان امضای این بازیگر سرشناس شناخته میشود. به نظر میرسد کلینت ایستوود پرسونایش را بیش از هر چیز مدیون سه فیلمی است که برای سرجیو لئونه بازی کرده است: به خاطر یک مشت دلار (۱۹۶۴)، به خاطر چند دلار بیشتر (۱۹۶۵) و خوب، بد، زشت (۱۹۶۶). شخصیتی که لئونه در به خاطر یک مشت دلار آفریده، گرتهبرداری از شخصیتی است که توشیرو میفونه در یوجیمبو (۱۹۶۱) بازی میکند که طرح داستانی فیلم کوروساوا برداشتی از خرمن سرخ نوشتهی داشیل همت است.
ایستوود در این فیلم نام ندارد. یک غریبه است. کسی نمیداند از کجا آمده و به کجا خواهد رفت. در هر سه فیلم او از ناکجاآباد میآید و سرانجام به همانجا باز میگردد. در خوب، بد، زشت خصیصهای دیگر به او افزوده میشود که واجد نوعی طنز است. با این همه او کمتر حرف میزند. تقریباً هیچ وقت نمیخندد. در ظاهر کاری به عدالت ندارد اما در به خاطر یک مشت دلار حاضر میشود آن خانواده را نجات بدهد و تاوانش را نیز میپردازد. در خوب، بد، زشت به کاپیتان ارتش کمک میکند و آن پل را همراه توکو (ایلای والاک) منفجر میکند. پرسونای غریبهای که کمتر حرف میزند و قانون گریز هم هست آنچنان برای ایستوود جذابیت داشته که در آثار دیگری سعی در به تصویر کشیدن چنین پرسونایی دارد. دو قاطر برای خواهر سارا (۱۹۷۰) ساختهی دان سیگل یکی از این آثار است. سیگل نقش انکارناپذیری در ماندگاری پرسونای ایستوود در هالیوود داشته است. او کمی بیش از ده سال بعد از بازی در فیلمهای لئونه بار دیگر در جوزی ولز یاغی (۱۹۷۶) به کارگردانی خودش به پرسونای غریبهی قانونشکن کمحرف و تلخ باز میگردد. حضورش در مجموعهای از فیلمهای پلیسی وجه دیگری از شخصیت سینمایی او را رقم میزنند. این بار نیز نام دان سیگل در میان است. هری کثیف (۱۹۷۱) نخستین فیلم از مجموعه فیلمهایی با حضور شخصیتی به نام هری کالاهان است که خودش قانون و عامل قانون است و بسیار خشن عمل میکند.
این پرسونا در فیلمهای غیر وسترن ایستوود به حیاتش ادامه میدهد. قدرت مگنوم (۱۹۷۳)، مجری (۱۹۷۶) ادامههایی بر حضور ایستوود در نقش کالاهان هستند و ضربهی ناگهانی (۱۹۸۳) که خودش کارگردانی میکند و کالاهان پیر شده اما همچنان تلخ است و در استخر مرده (۱۹۸۸) بار دیگر او را در نقش کالاهان میبینیم. تأثیر شخصیت کالاهان در پرسونای ایستوود تا گرن تورینو (۲۰۰۸) ادامه پیدا میکند. او در نقش والت کوالسکی شبیه به کالاهانی است که خیلی پیر شده اما همچنان تاب بیقانونی را ندارد و خودش دست به کار میشود و قانون را به سبک خودش اجرا میکند. فیلمهایی مانند پلهای مدیسن کانتی (۱۹۹۵) و قاچاقچی (۲۰۱۸) در کارنامهی او به عنوان بازیگر جز موارد نادر هستند. زیرا ایستوود اصولاً بازیگر چنین نقشهایی نیست. او در قاچاقچی ارل استن، پیرمردی است که به دلیل شرایط بد مالی از سوی خانوادهاش طرد شده و همیشه دوست داشته بتواند خودی نشان بدهد. او فرصتی طلایی اما کثیف به دست میآورد تا پولدار شود و میشود. جاهطلبیاش به او اجازه نمیدهد که ببیند وارد چه تجارت کثیفی شده و با پولهایی که از راه ترانزیت مواد مخدر گیرش میآید، میتواند به نوهاش در دانشگاه کمک کند. ارل مانند بلوندی خوب، بد، زشت کم حرف است که دارد به دوران بازنشستگیاش نزدیک میشود و ناچار است کوتاه بیاید. او همچنان تنها است. جایی در خانواده ندارد. همسرش او را باور ندارد هرچند هنوز دوستش دارد. او در انتها و در صحنهی دادگاه مانند یک هری کالاهان از کار افتاده عمل میکند و قانون را خودش اجرا میکند: ارل در جلسهی دادگاه تمام جرایم را میپذیرد و به زندان فرستاده میشود. این بار انگار معجزهای در خانوادهاش رخ میدهد و دختر و نوهاش از این حرکت او استقبال میکنند. کلینت ایستوود یکی از بازماندگان سینمای دههی ۱۹۶۰هالیوود است.
یکی از آن ستارگانی که حضورشان بر روی پردهی سینما به تنهایی برای موفقیت یک فیلم کافی به نظر میرسید. او البته به کارگردانی روی آورد و گاهی در فیلمهایی که میساخت بازی هم میکرد و از این منظر با بسیاری از ستارههای هم نسلش تفاوت اساسی دارد: او هم در جهان روبروی دوربین حضور داشته و هم در جهان پشت دوربین. این باعث شده تا او بتواند در مواردی سیمای خودش به عنوان یک ستاره را حتی تا سالهای اخیر حفظ کند. درواقع اگر دقیقتر به پرسونای کلینت ایستوود نگاه کنیم او یک ضدقهرمان جذاب است که تماشاگران با او همدلی دارند. این ضد قهرمان تا دوران کهنسالی همچنان ضدقهرمان باقی مانده است. ارل در قاچاقچی یک نمونهی مشخص از چنین ضدقهرمانی است. اما به این دلیل که خود ایستوود کارگردان فیلم نیز هست، پرسونایی که از خودش ارائه میدهد، حاوی تفسیر او از چنین شخصیتی نیز هست. از این منظر قاچاقچی میتواند فیلم مهمی در کارنامهی ایستوود و برآیندی از شخصیتیهایی باشدکه او آنها را بازی کرده است: ایستوود به شکل یک غریبه در «سینما» ظاهر شد. غریبهای کمحرف، تودار، بی آنکه مشخص باشد از کجا آمده یا به کجا میرود. در میانهی مسیرش این شخصیت به خشونت متوسل میشود و خودش قانون و مجری قانون میشود. اما هر اوجی یک فرودی دارد. این شخصیت به تدریج پا به سن میگذارد. تنهاییاش همچنان همراه اوست. هرگز در کنار هیچ همراهی به آرامش نرسیده و در عشق موفق نبوده است. اکنون به خاطر کهولت سن به خط پایان نزدیک و نزدیکتر میشود. همچنان تنها است و بعید بهنظر میرسد از تنهایی به در بیاید و در فرصت باقی مانده کاری کند «که درست و حسابی کلکش کنده شود.»
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: