زمین باتلاقی / Marshland
کارگردان: آلبرتو رودریگز. فیلمنامه: آلبرتو رودریگز، رافائل کوبوس. مدیر فیلمبرداری: الکس کاتالان. موسیقی: خولیو دلا روسا. تدوین: خوزه مویانو. بازیگران: رائول آرِوالو (پدرو سوارِز)، خاویر گوتیهرز (خوآن روبِلْس)، آنتونیو دلا توره (رودریگو)، نِریا باروس (روسیو)، خسوس کاسترو (خواکین وارِلا). محصول 2014 اسپانیا، 105 دقیقه.در سال 1980، پدرو سوارِز و خوآن روبلس، دو کارآگاه پلیس دایرهی قتل که به لحاظ جهانبینی و نگرش در نقطهی مقابل هم قرار دارند از مادرید به شهر فراموششدهای در تالابی در جنوب اسپانیا فرستاده میشوند تا در زمینهی ناپدید شدن و قتل دو دختر نوجوان تحقیق کنند. اما آن دو باید پیش از هر چیز به اختلافنظرهای میان خودشان غلبه کنند و بعد با قاتل بیعاطفه رودررو شوند؛ قاتلی که سالهاست دختران نوجوان این شهر نفرینشده را میکشد و سایهی زشت زنستیزی و مردسالاری سنتی که همچنان بر سر شهر مانده و بیاعتنایی عمومی مردان شهر نسبت به زنان و دختران را به بار آورده، به او کمک کرده تا بیدردسر جنایتهایش را پیش ببرد...
اولین برخورد مهم ما با تفاوتهای شخصیتی خوان و پدرو در ملاقات شبانهی آنها با گارد محلی صورت میگیرد. پدرو کارآگاه جوانتر، بر خلاف همکارش خوآن دربارهی ماجرای ناپدید شدن دو خواهر جوان بسیار جدی و هیجانزده به نظر میرسد. در ملاقات کارآگاهها با والدین دخترها، پدر به آنها یادآور میشود که یکی از بستگانشان آشنای یکی از قضات است و از این جهت پرونده باید بهسرعت بررسی و حل بشود. از طریق این گفتوگو احتمال وجود فساد در دستگاه پلیس منطقه نیز به لایههای زیرین داستان اضافه میشود. در ادامه، کویینی که با یکی از دخترها در ارتباط بوده وارد داستان میشود و در مسیر بسط روایت، احتمالهای گوناگون مثل شاخههایی به آن پیوند میخورند. سرنخ مهم و تعیینکننده، نگاتیو عکسهایی است که مادر دخترها به خوآن میدهد و احتمالاً در همان روز جنایت گرفته شدهاند و زمینهی ورود شخصیتی دیگر (عکاس) به داستان و آشنایی بیشتر او با پدرو را فراهم میکنند. با ادامهی تحقیقات، جسد دخترها در رودخانه پیدا و شاخههای روایی داستان بیشتر میشود.
داستان با گسترش در قالب روایتهای مختلف شاهدان قتل دو دختر و همچنین خانوادههای دخترهای مقتول دیگر نقل میشود، مخاطب در دل تجربهی جنایی پیچیده و مرموزی قرار میگیرد و کدهایی که در فیلم وجود دارند هم مدام تماشاگر را گیجتر میکنند. این کدها در سادهترین منظر، نشانههایی از شباهت میان برخی اشیای متعلق به قربانیان را در خود دارند و حاکی از وجود نقاط اشتراک دیگری میان آنها هستند؛ اینکه همهی دخترها برای کار به بیرون از شهر رفته بودند، آشنایی همهی آنها با کویینی جوان، کارکردنشان در یک هتل (محل وقوع جنایتها) و دیده شدن این قربانیان برای آخرین بار در سیتروئنی سفید است با علامتی که مشابهش در وسایل شخصی قربانیان هم دیده میشود. نشانهها حاکی از آن است که قاتل احتمالاً همدستی هم دارد. این کدگذاریها علاوه بر آنچه در داستان وجود دارد در قالب برخی نشانههای تصویری نیز دیده میشوند. نماهای هوایی از مردابها پس از پیدا شدن جسد کارمن و استرلا، نمایی هوایی از قبرستان پس از تشییع جنازهی دخترها، نمایی هوایی از دریا پس از دیدار کارآگاهها با شاهدان، نمای هوایی از رودخانه بعد از کشته شدن قاتل به دست خوآن، و در نهایت نماهای هوایی تیتراژ پایانی. بیننده با توجه به نشانههای جداکنندهی تصویری و روایی به گشودن فرمِ در ابتدا پیچیدهی فیلم نزدیک میشود. پیش از نمایش نمای هوایی نخست، کارآگاهها در آغاز حل این معما هستند و با شکل گرفتن اولین نمای گستردهی هوایی و حرکت دستهی پرندهها فضای مرموزی ایجاد میشود که به کار سکانسهای بعدی میآید. انگار هرچه میگذرد پیشرفتی در کار کارآگاهها اتفاق نمیافتد.
زمین باتلاقی از دو نظر با فیلمهای جنایی/ معمایی رایج متفاوت است که مهمترین نکتهاش اختلاف دو شخصیت اصلی (کارآگاهان) است. در نیمهی نخست فیلم، ارتباط آنها به ثباتی نسبی میرسد اما با روشن شدن حقایقی، پدرو به خوآن بدگمان میشود. این عدم تعادل و در عین حال هممسیر شدن شخصیتهایی که ذات یکی از آنها برای دیگری مبهم است، بیننده را فراتر از پروندهی جنایت، درگیر یک مسألهی انسانی میکند. تفاوت دیگر، وجود نشانههای استعاری است که در ارتباط با شخصیت خوآن نمایان میشوند و میتوانند ابعادی از شخصیت پوشیدهی او باشند که بر سایر شخصیتها و تماشاگر آشکار نیست. ما از گذشتهی او خبر نداریم و از اینکه چرا نمیخواهد قهرمان این پرونده باشد آگاه نیستیم، ولی شاید از طریق این نشانهها قدری به درونش راه پیدا کنیم. بهواسطهی همین عنصر، فیلم مانند ماجراهای جنایی آشنا به پایان نمیرسد و در بهت و ناباوری کامل تمام میشود. در تیتراژ پایانی هم مانند تیتراژ آغاز، نماهای هوایی انگار به چیزی فراسوی آن محیط بسته اشاره میکنند؛ به اینکه آن جغرافیا چه رازهایی را در خود پنهان کرده است؛ مثلِ خود آدمها.