بوتیک (1382) داستان زندگی چند جوان است که فیلم از میان آنها روی زندگی جهانگیر (محمدرضا گلزار) بیش از دیگران تمرکز میکند و به او بیشتر نزدیک میشویم تا بدانیم آشناییاش با دختری جوان چهگونه آرامش ظاهری زندگی او را بههم میریزد و او دیگر هرگز به موقعیت ابتدایی زندگیاش بازنمیگردد و در موقعیت تازهاش باقی میماند.
جهانگیر با دوستانش زندگی میکند: بهزاد (علی علایی) که بیماری روانی دارد و باید به او شوک وارد شود. رضا (یوسف تیموری) که پدرش بزازی دارد و او نمیتواند با پدرش کنار بیاید. داود (کاوه کاویان) که از میان این جمع پریشان، تنها کسی است که ظاهراً خوشبخت شده است و دارد ازدواج میکند. دکتر (خشایار پرتو) که درس و دانشگاه را رها کرده است، اکنون جوجه میفروشد. فیلم در واقع روی این آدمها مکثی نمیکند و آنها پسزمینه زندگی جهانگیر هستند. او دوستان دیگری هم دارد: مهرداد (حامد بهداد) و ژاله (افسانه چهرهآزاد) همسرش که غرق در زندگی آمیخته به مواد مخدر هستند و سرانجام، صاحب بوتیکی که جهانگیر در آنجا کار میکند، شاپوری (رضا رویگری) حلقه آدمهای داستان را کامل میکند. فیلم بر زندگی شاپوری مکث میکند. سه بار او را در فیلم میبینیم و هر بار به یاری بازی درخشان رویگری بخشی از وجود نهفته او برای ما آشکار میشود. شاپوری آشکارا سیاهترین آدم فیلم است؛ مثل کژدمی که زهرش را نه از راه کینه و بدخواهی که به خاطر طینت و طبیعتش به دیگران میریزد. او با فرشید (افشین سنگچاپ) رفتار مستبدانهای دارد. او را وادار میکند ناخن شکستهاش را از روی زمین بردارد. آشکارا تحقیرش میکند. چپ و راست به او دستور میدهد. فرشید حتی باید دستمال کاغذ زندگی او را نیز بخرد.
بهای این همه خوشخدمتی، دیالوگی است که فرشید در اتاق پرو و در پاسخ جهانگیر میدهد که چرا این همه برای شاپوری خوشرقصی میکند؟ پاسخ فرشید آن است که از فقر و بیپولی میترسد. شاپوری و شاپوریها بهخوبی این نقاط ضعف را میشناسند. برای آنها فرقی نمیکند که فرشید نوکرشان باشد یا جهانگیر. نگاه کنیم جایی که جهانگیر و اتی (گلشیفته فراهانی) وارد خانه شاپوری میشوند و سفارش پیتزا داده است و به جهانگیر دستور میدهد بشقاب بیاورد. اما جهانگیر مانند فرشید نیست که این همه تحقیر را تاب بیاورد. این را شاید زمانی متوجه میشود که یک زن در زندگیاش وارد میشود و گویی ناخودآگاه به یادش میآورد که او فرقی با فرشید و فرشیدهای اطرافش دارد. اما پیش از آن، حتی نمیتواند پاسخ متلکهای ریز و درشت شاپوری را بدهد. شاپوری عروسکی به او میدهد تا به دوستش بدهد و در میزانسنی قابل تأمل، جهانگیر عروسک را آتش میزند و به این ترتیب نفرتش را از شخصیت شاپوری نشان میدهد.
ورود اتی به زندگی جهانگیر همه چیز وجودش را تحتالشعاع قرار میدهد. جهانگیر کارهایی میکند که پیداست تا به حال نکرده است: از بوتیک شلواری برمیدارد و به اتی میدهد. از کارش میزند و برای درمان دندان او پول قرض میگیرد اما انگار متوجه نیست که اتی در توهمات خودش سیر میکند: عشق سفر به خارج دارد، از فقر و نداری بدش میآید. دوست دارد خوب بپوشد، خوب برود، خوب بیاید و رک و راست به جهانگیر میگوید که همسرش نخواهد شد چون جهانگیر پول ندارد. اما جهانگیر هیچیک از این حرفها را نمیشنود یا شاید اصلاً جدی نمیگیرد. اتومبیل داود را قرض میکند و با اتی شهر را میگردند.
این سکانس مثل رؤیایی است که برای لحظهای کوتاه قرار است دل دو شخصیت اصلی را خوش کند. اما در میزانسنی (به شکلی عامدانه) آزاردهنده در خانه شاپوری میتوانیم ببینیم که چهگونه جهانگیر در حضور اتی تحقیر میشود و واقعیت در نزد شاپوری است و نه جهانگیر، و اتی این را بهخوبی درمییابد. شاپوری با وقاحت هرچه تمامتر اتی را در حضور جهانگیر به حرف گرفته است. از رؤیاهایش میپرسد. بر سر نامش با او بازی میکند و در تمام مدت جهانگیر به دیوار تکیه داده است و شاهد این میزانسن تلخ است و صدایش درنمیآید. اما بالأخره صبرش تمام میشود. او باید کاری بکند، چمدان اتی را برمیدارد و به سوی در میرود و اتی را صدا میزند.
بوتیک به عنوان نخستین فیلم بلندِ فیلمسازی که تجربه دستیاری مسعود کیمیایی را دارد، میکوشد کمتر پژواکهایی از درونمایهها و موضوعهای «کیمیاییوار» در خود داشته باشد، اما گاهی حتی انتخاب یک موضوع و چند شخصیت بهخودیخود میتوانند به جهان یک مؤلف نزدیک شوند. این فینفسه یک ایراد محسوب نمیشود که آدمهای بوتیک به شخصیتهای آثار کیمیایی نزدیک هستند. این بار چند جوان به آخر خط رسیده را میبینیم که جهانگیر به مثابه نماد و نماینده آنها قرار است آرمانخواهانه عمل کند و در انتها انتقام ظلم و جورهای شاپوری را از او بگیرد. اما جهانگیر به عنوان یک ایدهآلیست، بعدها کمتر در آثار نعمتالله دیده میشود و انگار که شخصیتهای مرد در آثار وی تلاش دارند تا حداکثر خودشان را از ورطه روزگار خویش بهدر ببرند.
در مورد شخصیت زنان در آثار نعمتالله نیز تحول چشمگیری نسبت به بوتیک شاهد نیستیم. در واقع شخصیت زن در آثار او بهنوعی پژواکی از شخصیت اتی را یدک میکشند. در بیپولی (1387) شخصیت زن آماج حملههای شوهرش قرار میگیرد. او قرار نیست معضل ایجادشده در زندگی مشترکشان را درک کند. در آرایش غلیظ (1392) به عنوان یکی از آثار ستایششده او، قهرمان داستان بیشتر به فکر کاروبار خودش است و شخصیت زن داستان، منفعلانه در انتها رها میشود. همان طور که در رگ خواب (1394) کامران (کورش تهامی) نیز مینا (لیلا حاتمی) را رها میکند.
نکته دیگری که در فیلمنامههای نعمتالله به چشم میخورد، نوع قصهگویی اوست که ترکیب و ساختار آن تقریباً تا واپسین آثارش دستنخورده باقی مانده است: نعمتالله همواره سعی میکند در فیلمنامه از حرکت سریع داستانی دوری کند و با طمأنینه داستان را باز کند و در این میان، بسیار مایل است که متن بیش از حاشیه خودش راز به تماشاگر معرفی کند. در بوتیک شخصیتهای فرعی داستان این گونه هستند و باعث میشوند تا داستان اصلی (ماجرای جهانگیر و اتی) با فاصله زمانی بیشتری آغاز شود. در بیپولی شخصیتهایی که حبیب رضایی، سیامک انصاری، امیر جعفری و نادر فلاح بازی میکنند، جذابیتهای بیشتری از خودشان به نمایش میگذارند تا شخصیت اصلی و ماجرای زندگیاش که قرار است خشت اولیه داستان از طریق آن پیریزی شود. در آرایش غلیظ چنین وظیفهای بر دوش علی عمرانی، حبیب رضایی و جمال اجلالی گذاشته شده است. در واقع در همان مورد بیپولی چنان شخصیتهای فرعی داستان جذابیت دارند که به عنوان تماشاگر دوست نداریم آنها از مسیر داستان خارج بشوند.