نهنگ عنبر (1394) که در زمان نمایش عمومیاش با استقبال گسترده مخاطبان روبهرو شد و پیش از ساخت و اکران هزارپا (ابوالحسن داودی، 1396) پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود، داستان ارژنگ صنوبر (رضا عطاران) را روایت میکند که در پنجاهسالگی، روزگار دور و دراز زندگیاش را روایت میکند.
ارژنگ در جوانی دلبسته رؤیا (مهناز افشار) میشود اما او رؤیای سفر به آن سوی آبها را دارد و ارژنگ تنها میماند. او برای اینکه دستکم به خودش ثابت کند که آدم باعرضهای است، دست به کارهایی میزند که بیشتر عنوان خرابکاری برازندهشان است. ارژنگ حتی در این مسیر چند صباحی با فرناز (ویشکا آسایش) دوست مشترک خودش و رؤیا ازدواج میکند که نهتنها فرناز نمیتواند برای ارژنگ جایگزین رؤیا باشد که به کابوسی برای وی تبدیل میشود. سرانجام رؤیا به ایران بازمیگردد و بار دیگر آرزوی ازدواج ارژنگ با او زنده میشود اما این تمامی ماجرا نیست.
نهنگ عنبر در نگاه نخست فیلمی است که سعی دارد با توسل به رخدادها و فضای دهه 1360 و روایت زندگی جوانان آن دوره، با استفاده از فضایی طنزآمیز تماشاگرانش را بخنداند که به این مهم دست مییابد. نهنگ عنبر فیلمی است که سعی میکند بر اساس کمدی موقعیت نگاهی به گذشته بیندازد و حتی مسیر را برای ساخت آثاری مانند هزارپا هموار کرده است. اما به نظر میرسد حضور رضا عطاران به عنوان بازیگری مؤلف باعث شده تا عناصری به بافت فیلم افزوده شوند که آن را از آثار مشابهی که صرفاً کارشان خنداندن تماشاگران است، متمایز میکند. ساختاری که در نهنگ عنبر به کار گرفته شده است، شباهت نزدیکی به خوابم میآد (1390) ساخته خود عطاران دارد؛ و مانند آن فیلم، ارژنگ در اینجا نیز به یاد زمانهای کودکیاش میافتد و پدر و مادر و رؤیا را در زندگیاش میبینیم؛ استراتژیای که در این فیلم توجه ما را به خودش جلب میکند و بیشتر ساختاری است.
برخی آثار کمدی با فضاهایی شاد آغاز میکنند و بهتدریج جدی میشوند و گاهی وقتها در انتها، حتی رگههایی از طنزی سیاه و تلخ ارائه میشود. در برخی دیگر فضای ابتدایی فیلم تلخ و تیره است و بهتدریج هرچه جلوتر میرویم، فضا شادتر میشود. خوابم میآد و نهنگ عنبر اینگونه هستند؛ هرچند رگههایی از تلخی در فیلم دوم به چشم میخورد که آن را به کمدی سیاه نزدیک میکند. بازگشت به گذشته و دهه شصت و اتفاقهایی که برای رؤیا و ارژنگ رخ میدهند، پتانسیل شادمانه و کمیکی به فضای فیلم اضافه میکنند. اجاره دادن فیلم و خرید رنو و آموزش رانندگی از سوی فرناز و رقص پایی که صدای ارژنگ به ما میگوید از نظر رؤیا در آن ایام نشانه مردانگی بوده است. گفتنی است عنصر دیگری که در هر دو فیلم به چشم میخورد، صدای راوی است که تمامی ماجراها را برای تماشاگر روایت میکند که در کنار چگونگی فضاسازی هر دو اثر یادآور کمدیهای وودی آلن، از جنس پول را بردار و فرار کن (1969) است که نوع کمدیاش ترکیبی از شکل زندگی قهرمان به گونهای «خلافآمد» است که برای خود قهرمان کاملاً جدی است اما فرمش طوری است که مخاطب را به خنده میاندازد.
وقتی ارژنگ سلاح برمیدارد و توی خیابان تیر هوایی شلیک میکند تا به حساب خودش جان حاجآقا تحقیقی (علی قربانزاده) را نجات بدهد یا دستگیرشدهها را با اختیار خودش رها میکند یا حتی وقتی به سراغ شوهر سابق رؤیا میرود و تصورش این است که میتواند کاری برای او انجام دهد اما سیلی میخورد، همه و همه تجلی تصور نادرست قهرمان از توانایی خودش است. البته شکل و نحوه بازیگری عطاران تفاوتی اساسی با بازی آلن دارد. آلن هرگز سعی نمیکند در بازیهایش از چهره کمک بگیرد. او در واقع سعی دارد با استفاده از یک بازی زیرپوستی، قهرمانش را مورد قضاوت قرار ندهد. قهرمان آلنی همواره سرد و اهل بگومگو است، در حالی که عطاران در بازیهایش، بیشتر متکی به بازی با چهره و نگاههای رندانه است. نگاه کنیم به بازی او در سکانسی که قرار است خطبه عقد او و فرناز خوانده شود. ارژنگ سر نحوه بلهگفتن مزهای میپراند که در مقابل دو بار از فرناز سیلی میخورد.
تقریباً از همینجاهاست که فیلم با وجود استفاده از بخشهای کمیک بهتدریج به سوی یک واقعگرایی حساب شده حرکت میکند. بهانه این واقعگرایی را میتوان در سنوسال ارژنگ ارزیابی کرد. او حالا سنوسالی دارد و دیگر جوان نیست. ترجیح میدهد با پناه (رضا ناجی) شراکت کند و حتی به کارهایی که در آن تبحری ندارد (مانند روزنامهنگاری) دست بزند اما چون نام نشریه پناه «رؤیای دیروز» است، با سادهلوحی میپذیرد که وارد حیطهای بشود که هیچ چیزی از آن نمیداند.
فیلم تلاش دارد با استفاده از طراحی دکور و لباس به فضای دهه مورد نظرش نزدیک بشود و به نظر میرسد که در این مورد بیش از هر امر دیگری روی بازی عطاران حساب شده باشد. حضور عطاران در صحنههای گذشته (به دلیل چهرهپردازی متفاوتی که از او میبینیم که شامل موهایی مجعد است) همراه با رخدادهایی مثل بازداشت او از سوی مأموران شهربانی یا فرارش در حین جنگ از میان آتش گلولهها و انفجارها (فضایی که سینمای ایران کمتر از آن در آثار کمدی استفاده کرده)، بازگشت او بعد از دو سال به خانه و پی بردن به استقبال اشتباهی از او، در کنار صحنههایی مانند طلاق دادن فرناز در دفترخانه نشان میدهند که نهنگ عنبر بهشدت بر بازی بازیگر اصلیاش حساب کرده است.
واپسین نکته مربوط میشود به شوخیهایی که فیلم با گذشته و فضاهای دور دارد؛ دورانی که بسیاری از مسائل با جدیت نگریسته میشد و گذشت زمان باعث شده تا یادآوری چنین فضاهایی برای مخاطبان جذابیت پیدا کند؛ سختگیریهای گذشته در ممیزی آثاری که به مسائل اجتماعی میپرداختند، بهتدریج جای خودش را به سهلگیریهایی دادند که بارقهاش را هم اکنون بر پرده سینماها شاهدیم. در واقع از قدیم گفتهاند که رفتارهای توأم با سختگیریها - چه بجا و چه نابجا - سرانجام جای خودش را به آسانگیریها - حتی بیش از آنچه تصورش میشود - خواهد داد. برای همین نمیتوان دقیقاً گفت که کدام رفتارها در جای درست خود بوده یا نبودهاند؛ اما میتوان گفت که چنین رفتارهایی تأثیری مستقیم بر شاکله سینمای ایران داشتهاند.