تصویری که از جناب علی نصیریان در حافظه سینمای دوران گذشته وجود داشت با نمایش مجموعه تلویزیونی سربداران (1362) یکسر تغییر کرد. او در نقش قاضی شارع که مغولان او را در مسند قضاوت نشانده بودند، بازی دیگرگونی از خودش نشان داد که همان زمانها و در نخستین نمایش این مجموعه با واکنشهایی روبهرو شد و برخی آن را یک بازی غلوآمیز ارزیابی کردند. این در حالی است که بازی وی در این نقش بهنوعی دوری از کلیشههای بازیگری بود که ایشان در آثاری مانند آقای هالو (1349) بهتدریج با آن میرفت که شناخته بشود: مردی که از شهرستان با سودایی دیگر به تهران میآید اما در آنجا پایبند عشق یک زن میشود. این نقشی بود که مشابهاتی با تقی پستچی در پستچی (1351) داشت؛ مردی ناتوان از نظر جسمی که نمیداند در اطرافش چه میگذرد و سرانجام دست به سلاح میبرد. حتی نقش رحمان در سرایدار (1355) نیز این قابلیت را داشت که بازیگر چنین نقشهایی را در ذهن مخاطبان به یک کلیشه تبدیل کند؛ رحمان سرایدار با بازی نصیریان یک آدم ناموفق از خیل طبقه فرودست است که فیلمبرداری مخفیانه پسرش از خلافی که مرتکب میشود، زندگیاش را بههم میریزد. این روند حتی در جایزه (1361) و با نقش احمد مرزوقی نیز ادامه یافت که به نوعی همان «آقای هالو» است که این بار برنده یک هواپیما میشود ولی جایی برای نگهداریاش ندارد. هرچند فصل خون (1360) نقشی ضدکلیشهای برای نصیریان تلقی میشد اما نقش عمو تراب چنان نبود که بتواند تمام قد، تصویر کلیشهای را که از او وجود داشت درهم بریزد. شخصیت عمو تراب از جنس همان شخصیتهایی بود که در سینمای بعد از انقلاب ناگهان در فیلمهای فارسی یافت شدند که مشابهش را در آثاری مانند مرز (1360) دیده بودیم؛ شخصیتی که همه مردم او را قبول دارند اما مشخص نمیشود که این احترام و علاقه چهگونه کسب شده است. نقش قاضی شارع منصوب از سوی مغولان این توان را داشت و شخصیتی است که هم هوش و حواسش به سیخ هست و هم کباب و با صدایی سرد و صورتی سنگی و بیاحساس، منویات مغولان را به نام خویش جعل میکند و جالب اینجاست که این رفتارش در مواردی حتی ولینعمتهای او را نیز تحت تأثیر قرار میدهد، هرچند که در برابر شیخحسن جوری از پیش بازنده است.
ناخدا خورشید (1365) بهتمامی آن تصویر پیشین از بازی نصیریان را از میان میبرد. او در اثر ستایششده ناصر تقوایی نقش مستر فرهان را بازی میکند؛ کارچاقکنی که هم همپالکی سرهنگ بوده است و هم آمده که تعدادی آدم سیاسی را بعد از ترور نخستوزیر به آن سوی آبها بفرستد. مستر فرهان با بازی نصیریان، نقشی باورپذیر از آب درآمده است. او هم میترسد و هم سعی دارد خودش را زیرک نشان دهد. وقتی ناخدا به طعنه به او میگوید که برای پیشپرداخت آیا هزار تومان پول در جیبش دارد، دلخور میشود اما حواسش هست که نباید ناخدا را به همین سادگی از دست بدهد. مستر فرهان با باز نصیریان آدمی است خوشپوش که با طمأنینه قدم برمیدارد. خندان است و این خنده بیش از آن که شخصیتش را نشان دهد، دندان طلایش را نشان میدهد که نشانگر اعتبار او نزد دیگران است.
شخصیت فرهان در تضاد کامل با ابوالفتح صحاف هزاردستان (1358-1366) است که مرض سل دارد و مرگش نزدیک است و بر آن است که حاکمان مفتخور را به زیر بکشد. با بازی نصیریان، ابوالفتح شخصیتی عبوس از آب درآمده است که چیزی مایه تبسم در پیرامونش نمیبیند. سر تراشیده و سرفههای گاهوبیگاهش با آن عینک پنسی و در کمال تعجب، خونسردیاش در مواجهه با دیگران از او آدمی میسازد تلخ و تیره که بازی نصیریان موفق میشود او را به ذهن مخاطبان نزدیک کند. نگاه نافذ نصیریان همراه با مکثهایی که با نگاه کردن به دیگر شخصیتها دارد بهخوبی با درونگرایی توأم با آرمانخواهی ابوالفتح همخوانی دارد.
او در ادامه سنتشکنیهایش در پذیرش نقشهای متنوع در قالب علییار در شیر سنگی (1365) فرو میرود که به طرز عمیقی با نقش مستر فرهان (با توجه به زمان ساخت هر دو فیلم) تفاوت دارد و بُعد تراژیک آن بارزتر است. نگاه کنیم به گفتوگوی دونفرهای که در آن علییار سعی دارد صلابتش را حفظ کند و در برابر نامدارخان (عزتالله انتظامی) که به هر حال با قشون دولتی مماشات کرده است، ناسازگاریاش از اوضاع کنونی را نشان دهد. نصیریان پس از آن در یک فیلم دیگر نقش بزرگ یک روستا را بازی کرد که این بار نهتنها تراژیک نبود بلکه نقش امراللهخان کمیک است. ایرانبرگر (1393) بجز کفشهای میرزا نوروز (1364) از معدود تجارب حضور نصیریان در نقشی کمیک است. امراللهخان با بازی نصیریان شخصیتی سادهدل از آب درآمده است که اصلاً دوست ندارد از رقیب عقب بیفتد و در این مسیر از هر دوز و کلکی استفاده میکند.
نقش حاجیونس فتوحی در مجموعه تلویزیونی میوه ممنوعه (1386) یکی از پرطرفدارترین نقشهایی است که نصیریان بازی کرده است و در میان علاقهمندان آثار تلویزیونی جای خودش را باز کرد. حاجیونس با داشتن زن و فرزندانی که هر کدام بزرگ شدهاند و زندگی خودشان را دارند، ناخواسته گرفتار عشق دختر جوانی میشود که آبرو و حیثیت کاری و اخلاقی او را تحت تأثیر قرار میدهد. حاجیونس با بازی نصیریان شخصیتی از آب درآمده است که وقتی اقتدار دارد و ریگی هم به کفش ندارد، کسی جلودارش نیست و همه از وی ترسی توأم با احترام در دل دارند. اما وقتی دچار تزلزل میشود، مانند این است که تمام آنهایی که به هر حال کینهای از وی در دل دارند، این فرصت را پیدا میکنند که او را دوره کنند و به خاک بیندازند. نصیریان در نقش حاجیونس، اوج و استیصال پیرمردی را به تصویر میکشد که گویی خودش هم نمیداند چرا به این بلا دچار شده است. فروپاشی شخصیت حاجیونس را بازی نصیریان به طرزی باورکردنی به مخاطبان نشان میدهد. در سالهای اخیر نقش بزرگآقا در مجموعه شهرزاد (1394) بار دیگر نام استاد را بر سر زبانها انداخت؛ نقشی که در فصل نخست به سرانجام میرسد و ایشان نسبت به فصل دوم مجموعه ایراداتی داشت. آنچه از مجموعه بازیهای علی نصیریان میتوان برداشت کرد، اصرار وی بر کلیشه نشدن در یک یا چند نقش مشابه است. حتی حضور در آثاری مانند شکارچی شنبه (1388) با سیمایی متفاوت را میتوان نشانی از گریز وی نسبت به کلیشه شدن در نقشهای تکراری دانست و در همین راستا ارزیابی کرد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: