
علیرضا داوودنژاد به عنوان کارگردان آثاری مانند نازنین (۱۳۵۴)، شاهرگ (۱۳۵۴)، قدغن (۱۳۵۷)، جایزه (۱۳۶۱) و خانهی عنکبوت (۱۳۶۲) یا بیپناه (۱۳۶۵) و عاشقانه (۱۳۷۴) همواره از بازیگران شناخته شده استفاده کرد اما نیاز (۱۳۷۰) در کارنامهی او یک نقطهی عطف محسوب میشود. بهجز محمدرضا داوودنژاد و شهره لرستانی، بازیگران دیگر این فیلم از میان نابازیگرانی انتخاب شدهاند که پیش از این تجربهی بازیگری نداشتهاند. استفادهی داوودنژاد از نابازیگران در میان آثار او هم به نوعی نوآوری محسوب میشود و هم چالش بزرگی پیش رویش قرار داد، چرا که هدایت افرادی که تا به حال تجربهی حضور در برابر دوربین را نداشتهاند، هم کار را دشوار میکند و زمانبر است و هم میتواند بار مالی بیشتری بر دوش یک پروژهی سینمایی بگذارد. با این حال هدایت علی سوری شخصیت اصلی فیلم به گونهای هست که بازی قابل قبولی از خودش ارائه کند. مصائب شیرین (۱۳۷۷) از لحاظ بازیگری، هم تجربهای تازه در سینما ایران محسوب میشود و هم برای نخستین بار شاهد هستیم که یک فیلمساز از اعضای خانوادهاش برای بازی در نقشهای اصلی و فرعی یک فیلم سینمایی استفاده میکند. درواقع ستارهی این فیلم نه رضا داوودنژاد و دخترعمویش مونا بلکه مرحوم احترام السادات حبیبیان مادر داوودنژاد در نقش مادری است که نگران روابط عاطفی نوهاش و دختر عموی اوست. سرکار خانم حبیبیان مانند مرحوم پرویندخت یزدانیان مادر کیومرث پوراحمد، در برابر دوربین پسرش بسیار راحت ظاهر میشود. او بازیگر نبود اما میتوانست بار مفهومی یک صحنه را بر اساس هدایت داوودنژاد پیش ببرد.
استراتژی داوودنژاد در استفاده از اعضای خانوادهاش در این فیلم که داستانش تا حدی به دوایر ملتهب جامعه در آن دوران نزدیک شده، در واقع مصایب ممیزی فیلم را تا حد زیادی بیاثر میکند. اکنون اعضای یک خانواده که در عالم واقع نیز همگی با هم خویشاوند هستند، در برابر دوربین یکی دیگر از خویشاوندان خودشان ظاهر و در نقش خودشان ظاهر شدهاند. یک نکته در این میان قابل توجه است و شاید لازم باشد به آن اشاره کنیم و آن بداهه در اجرا، بازیها و البته فیلمنامه است. در مصایب شیرین بار دراماتیکی بر اساس طرح داستانی وجود ندارد و فیلمنامه بیشتر بر روی شخصیتها «سرمایهگذاری» کرده است. از سوی دیگر – برای مثال – رابطهی رضا داوودنژاد و مادر بزرگش به نوعی یک «تمرین» نیز محسوب میشود. این دو سالهاست همدیگر را میشناسند. حتی میشود گفت مادربزرگ رضا را بزرگ کرده است. پس تمرین ارتباط رضا و مادربزرگ از سالها پیش انجام شده با این تفاوت که شاید هیچ یک از این دو نمیدانستند که قرار است روزی نقشهای واقعی خود را در برابر دوربین فیلمبرداری به نمایش بگذارند. از سوی دیگر به نظر میرسد داوودنژاد ارتباط راحتتری با بازیگران – خویشاوندان برقرار کرده که ما بهازای آن بداهه در کارگردانی و میزانسنها است. به این ترتیب حتی تپقهای بازیگر نیز در راستای داستان عمل میکنند. در مصایب شیرین این جنس از بداهه را در بازی بازیگر نقش مادر مونا به خوبی میتوان مشاهده کرد. او درواقع با مونا دعوا نمیکند و به او پرخاش نمیکند بلکه سعی دارد نقش مادری را بازی کند که دختر بزرگش و پسر برادر شوهرش همدیگر را دوست دارند و او حالا بناست نقش مادری معترض را بازی کند. در مرهم (1390) کلکل کردنهای مادربزرگ با نوهاش کاملاً بداهه به نظر میرسند. مادربزرگ به نوهاش میگوید جانی دالر و معتقد است که از او دارند سوء استفاده میکنند و پولهایش را بالا میکشند و حالا او را جبارسینگ میدانند. مادر بزرگ دائماً به او کنایه میزند. حتی عصبانیت مادربزرگ نیز شکلی بداهه به خودش میگیرد. او بر سر نوهاش فریاد میزند. جدای از ابزورد بودن فضای جاری میان این دو، به نظر میرسد شکل بداهه در بازیها به فضاسازی کمک بسیاری رسانده است.
در کلاس هنرپیشگی (۱۳۹۲) بنای کار بر بداهه است. خود داوودنژاد رو به دوربین میگوید که همیشه دوست داشته تا فیلمی با حضور اعضای فامیلش بسازد و سپس بدون اینکه دوربین برشی بخورد، او سراغ اعضای خانواده و فامیلش میرود و به شکلی ناگهانی وارد فضای داستانی میشویم. داوودنژاد به معنای واقعی کلمه در این فیلمش کلاس هنرپیشگی را جلوی دوربین به اجرا گذاشته است. هم در این فیلم و هم در مصایب شیرین در لحظاتی بازیگران رو به دوربین حرف میزنند که این در واقع اوج لحظات بداهه است. در چنین میزانسنی کارگردان سینما به نوعی به کارگردان تئاتر بدل شده که پیش از «اجرا» تمام نکات بازی را با بازیگرانش تمرین کرده و اکنون شاهد بازی بازیگران است و این بازیگر است که تنها در مقابل دوربین قرار میگیرد و باید هم حواسش به تمرینها باشد و هم مراقب باشد که دوربین دارد تصویر و صدایش را ضبط میکند.
اگرچه داوودنژاد در آثاری مانند طوطیا (۱۳۷۷)، ملاقات با طوطی (۱۳۸۲) و هشتپا (۱۳۸۳) بار دیگر سراغ بازیگران حرفهای سینما رفت اما در این میان در فیلمهایی مانند بهشت از آن تو (۱۳۷۹)، هوو (۱۳۸۴) و مرهم (۱۳۹۰) به ترکیبی از بازیگران حرفهای و نابازیگران رسید. مهتاب کرامتی، رضا عطاران و طناز طباطبایی در کنار سرکار خانم حبیبیان، کبری حسنزاده و با هدایت داوودنژاد بازی هماهنگی ارائه میکنند و در این میان بازی سرکارخانم حسنزاده دور از انتظار بوده است. رضا عطاران در هوو و در نقش عطاء یکی از بازیهای درخور خود را ارائه میکند. عطاء با بازی او مردی است که تمام اختیار زندگی اقتصادیاش را به همسرش سپیده (سپیده علایی) سپرده و با دوستش محمدرضا (محمدرضا داوودنژاد) روزگار میگذراند اما با ورود خواهرزادهی محمدرضا (مریم کاویانی) همه چیز به هم میریزد. سبک و سیاق بازی عطاران در دورانی که فیلم داوودنژاد ساخته میشد، همان بیخیالیهای نقشهایی را تداعی میکرد که در مجموعههایی مانند ترش و شیرین (۱۳۸۶) به نمایش میگذاشت و به نظر میرسد داوودنژاد بر اساس کاراکتری که عطاران در آنسالها ارائه میکرد، شخصیت عطاء را نوشته باشد.
علیرضا داوودنژاد یکی از کارگردانهای خلاق سینمای ایران است که بی سر و صدا و بیآنکه بخواهد خودش و کارش را «بولد کند» به فیلمسازی ادامه میدهد. تجربههای کمنظیری در زمینهی بازیگری سینما در چند فیلم آخرش به کار گرفته که شرح برخی از آنها آمد. به نظر میرسد همزمان با فاصله گرفتن از قصهگویی و روایت داستانی – که فیلمنامههایش در سالهای دور نشان میدهند در این کار خبره است – به نوعی سینمای تجربی تمایل پیدا کرده که روغن مار (۱۳۹۴) یکی از بارقههای رویکرد تازهی او است. حتی میتوان فراری (۱۳۹۴) و مصایب شیرین ۲ (۱۳۹۶) را نیز در همین راستا ارزیابی کرد. با این که در فراری ظاهراً روایتی داستانی را دنبال میکند اما گویا دغدغهی او همچنان تجربه ورزیدن است. مصایب شیرین ۲ که روایت چندین سال بعد و زندگی مونا و رضا را روایت میکند، همچنان بازیگری به عنوان ابزاری برای بیان روایت را دنبال کرده است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: