برناردو برتولوچی که فیلمهای پرشورواشتیاق و از نظر بصری صاحب سبکش، از درامهای پرتنش فردی تا آثار حماسی/ تاریخی عظیم را شامل میشوند، روز دوشنبه در خانهاش در روم به دلیل ابتلا به سرطان درگذشت. او 77 سال داشت. همسرش کلِر پِپلو مرگ او را اعلام کرد.
اولین فیلمهای برتولوچی بازتابی از روحیه انقلابی دهههای 1960 و 1970 هستند، بهخصوص تغییر آداب اخلاقی و سنتهای اجتماعی و جنسی آن دوران؛ و گرچه چند فیلمش به کاوش در تروماهای گذشتهی نزدیکِ کشورش پرداختهاند اما برتولوچی خودش را به عنوان یک فیلمساز مؤلف جهانی معرفی و تثبیت کرد.
او که بلوغش همراه شد با افول جنبش نئورئالیسم سینمای ایتالیا، از موج نوی سینمای فرانسه الهام گرفت و مرتب در آن سوی مرزها با ترکیب بازیگرانی بینالمللی کار کرد و هالیوود هم از بیشتر فیلمهای برتولوچی با آغوش گرم استقبال کرد. آخرین امپراتور (1987) که یک فیلم زندگینامهای پرزرقوبرق درباره پو یی/ Pu Yi است که در سهسالگی امپراتور چین شد، در هر نُه رشتهای که نامزد جوایز آکادمی شده بود، از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردان، برنده تندیسهای طلایی اسکار شد.
اما مشهورترین و جنجالیترین فیلم برتولوچی در اوایل کارنامهاش ساخته شد: آخرین تانگو در پاریس (1972) که تصویری عریان از رابطه پرشور و پرتنش یک مرد زنمردهی میانسال آمریکایی و یک زن فرانسوی جوان (با بازیهای مارلون براندو و ماریا اشنایدر) را ترسیم میکند. برخی فیلم را تحسین کردند چون مرزهای تصویرگری جنسی را گسترده بود و بعضی آن را تقبیح کردند چون به نظرشان تنفر از زن را اشاعه میداد و اصلاً دیگر نسبتی با سینما نداشت و یک فیلم هرزهنگارانه بود. آخرین تانگو در پاریس با اینکه درجه نمایشی اِکس گرفت، روی جلدهای نشریههای «تایم» و «نیوزویک» رفت و در آمریکا به فروشی 36 میلیون دلاری دست یافت. اما در ایتالیا محاکمهای طولانی برایش ترتیب داده شد تا اینکه در سال 1976 دیوان عالی ایتالیا به نابودی تمام نسخههای فیلم رأی داد و برتولوچی هم چهار ماه از فعالیت معلق شد.
پسر یک خانواده ادبی
برناردو برتولوچی شانزده مارس 1941 در پارمای ایتالیا و خانوادهای ثروتمند با گرایشهای هنری متولد شد. پدرش آتیلیو شاعری مشهور بود که گاهی هم در مقام منتقد فیلم فعالیت میکرد. مادرش نینِتا ادبیات درس میداد. برتولوچی نوجوان بعد از نقل مکان خانوادهاش به روم، با یک دوربین شانزده میلیمتری قرضی، شروع به ساختن فیلمهای کوتاه کرد. وقتی بیستساله بود، تحصیل در دانشگاه روم را رها کرد تا از فرصت دستیاری یک همسایه و دوست خانوادگیشان، پییر پائولو پازولینی استفاده کند که میخواست اولین فیلم بلندش آکاتونه (1961) را بسازد.
برتولوچی با وجود کسب موفقیت در مقام شاعر (مجموعه اشعارش در سال 1962 برنده جایزه معتبر ویارجو شد) تصمیم گرفت خودش را وقف سینما کند. اولین تجربه کارگردانی او با نام ملکالموت / The Grim Reaper درباره قتل فاحشهای در یک پارک رومی است که بر اساس داستانی از پازولینی ساخته شد و اولین نمایشش در جشنواره ونیز 1962 اتفاق افتاد. برتولوچی که در فیلم اولش شباهتهای اجتنابناپذیری به پازولینی پیدا کرده بود، با فیلم دومش به هویتی مستقل رسید؛ پیش از انقلاب (1964) که اقتباس آزادی از رمانِ استاندال با عنوان صومعه پارم/ خانقاه پارما است، مردی جوان را ترسیم میکند که میان پیشینه بورژوای خود و آرمانهای رادیکالش در تقلاست. این کشمکش شخصیت اصلی، بازتابی از وضعیت خود برتولوچی بود که در گفتوگویی با مجله «کایه دو سینما» در 1965 گفت: «من مارکسیستی بودم با تمام عشق و شور و یأسی که میشد از بورژوایی که مارکسیسم را انتخاب کرده انتظار داشت.»
پیش از انقلاب هم علاقه برتولوچی به کاوش در فصلهای مشترک گرایشهای شخصی و سیاسی را به نمایش گذاشت و هم مهارت او در ثبت ارجاعهای خودزندگینامهای در فیلمهایی را نشان داد که بر اساس منابع ادبی میساخت. در حالی که اغلب نقدهای ایتالیایی منفی بودند، منتقدان فرانسوی از فیلم حمایت و برتولوچی را به عنوان یکی از پیروان موج نوی فرانسه شناسایی کردند. این عشق دوطرفه بود. برتولوچی که یک ماه را در پاریس به حضور در نمایشهای سینماتک فرانسه به عنوان جایزه فارغالتحصیلی از دبیرستان گذرانده بود، بر انجام اولین مصاحبهها به فرانسوی - که آن را زبان سینما میخواند - اصرار داشت.
ژانلوک گدار حتی بیشتر از پازولینی بر برتولوچی جوان تأثیر گذاشت و سومین فیلم او با تأثیرپذیری چشمگیر از گدار ساخته شد. شریک (1968) به عنوان تجربیترین اثر برتولوچی با نگاهی به همزاد داستایفسکی (که در آن مرد جوانی با همزاد انقلابیاش روبهرو میشود) سروشکل گرفت.
برتولوچی در 1969 روانکاوی فرویدی را آغاز کرد و این تجربهای بود که از آن به عنوان لحظهای اساسی در زندگی هنریاش نام برد. او بارها بهصراحت در این باره صحبت کرد و در گفتوگویی در سال 1977 با «واشینگتن پست» خودش را «فردی سرکوبشده» توصیف کرد که «میتواند انرژی، لیبیدو و پرخاشگریاش را فقط در آثارش بیان کند.»
روانِ کاوششده
بیشتر فیلمهای برتولوچی که مملو از شمایلهای پدری، کشمکشهای اودیپی، سرگشتگی هویتی و منطق خواب هستند، مناسب خوانشهای روانکاوانهاند. دو فیلمی که او بعد از ورود به روانکاوی فرویدی در پی هم ساخت، تاریخچه فاشیستی ایتالیا را دستمایه قرار دادند و در زمره دستاوردهای سینمایی مهم او جای گرفتند. استراتژی عنکبوت (1970) که از داستان خورخه لوییس بورخس اقتباس شد، درباره مرد جوانی است که در خصوص مرگ پدرش تحقیق میکند که رهبر مقاومت بود. فیلم بهواسطه تمهیدهای فرمی در فصلهای مربوط به زمانهای گذشته و حال، از همان بازیگران استفاده میکند و به این ترتیب، سیالیت مفهوم زمان را به بازی میگیرد و بر تداوم تاریخ تأکید میکند. دنبالهرو (1970) با استفاده از یک ساختار فلاشبکی حتی پیچیدهتر، در دوره موسولینی میگذرد و بر اساس رمانی از آلبرتو موراویا، ساختار فکری فاشیستی را با جنسیت سرکوبشده مرتبط میکند. استراتژی عنکبوت و دنبالهرو آغاز همکاری طولانیمدت با ویتوریو استورارو را رقم زدند؛ فیلمبرداری که کارش به خاطر نورپردازی بیانگر و حرکتهای دوربین سینوسی برجسته است و سهم خودش را در شهرت برتولوچی به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک بصری دارد.
برتولوچی که تمام عمر چپگرا بود و در دهههای سوم و چهارم زندگیاش عضوی از حزب کمونیست ایتالیا، در مورد حیات فیلمسازی سیاسی - همزمان با افزایش محبوبیت آثارش - دچار تردید شد. او در گفتوگویی با «نیویورک تایمز» در 1973 گفت: «شما نمیتوانید فیلمهای سیاسی را با قالبی تجاری بسازید. هرچه فیلمتان انقلابیتر باشد، کمتر از سوی عموم تماشاگران پذیرفته میشود.» به هر حال، او با آخرین تانگو در پاریس از مسألههایش پیرامون آرمانگرایی سیاسی و احساس گناه مرتبط با آن فاصله گرفت؛ فیلمی که پالین کِیل منتقد، نخستین نمایشش در جشنواره فیلم نیویورک در اکتبر 1972 را به اولین اجرای پرستش بهار از ایگور استراوینسکی تشبیه کرد.
موفقیت فیلمهای دنبالهرو و آخرین تانگو در پاریس به برتولوچی اجازه داد تا جاهطلبانهترین فیلمش 1900 را بسازد؛ فیلمی درباره چند نسل از یک خانواده و مبارزه طبقاتی، که از یک ترکیب بازیگران بزرگ و بینالمللی شامل رابرت دنیرو، ژرار دپاردیو، برت لنکستر، دانلد ساترلند و دامینیک سَندا بهره میبرد. فیلم که سرنوشتهای بههمپیچیده دو مردی - یکی روستایی و دیگری اشرافی - را دنبال میکند که در یک روز در ابتدای قرن بیستم متولد میشوند، شخصیتهایش را در طول چند دهه از تحولات سیاسی و اجتماعی ایتالیا دنبال میکند.
رفتن به کن با فیلمی پنج ساعت و نیمه!
برتولوچی در جشنواره کن 1976 از نسخهای پنج ساعت و نیمه از 1900 رونمایی کرد که نقدها و نظرهای متنوعی دربارهاش منتشر شد. او بعد از یک جدل عمومی با پخشکننده فیلم «پارامونت» و تهیهکنندهاش آلبرتو گریمالدی درباره مدت زمان فیلم، پذیرفت که برای نمایش عمومی سال آینده 1900 در ایالات متحده، نسخهای چهارساعته تدارک ببیند.
برتولوچی در 1978 با کلِر پِپلو ازدواج کرد که در 1900 دستیار کارگردان بود. او فیلمنامه ماه (1979) را با همکاری پپلو و برادرش جوزپه نوشت و با تراژدی مرد مضحک (1981) جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره کن را برای اوگو تونیاتسی به ارمغان آورد. او با آخرین امپراتور به حالوهوای ساخت فیلمهای حماسی بازگشت و از روال آن دوره در تولید فیلمهای تاریخی بااعتبار هم بهرهبرداری مناسبی کرد. آخرین امپراتور به اولین فیلم بلند غربی بدل شد که اجازه ساخت در شهر ممنوعه بِیجینگ (پکن) را به دست آورد. دو فیلم بعدی برتولوچی را هم برادر زنش، مارک پِپلو نوشت تا سهگانه «شرقی» کامل شود؛ آسمان سرپناه (1990) بر اساس رمان پل بولز درباره آمریکاییهایی سرگردان در آفریقای شمالی است و بودای کوچک (1993) داستانهای دوگانه زندگی سیدهارتا و یک پسر آمریکایی (که میتواند تجسم یک لامای بودایی باشد) را بازگو میکند.
بیشتر فیلمهای بعدی برتولوچی درباره شخصیتهایی هستند که از دنیای پیرامونشان جدا شدند، همان طور که شخصیتهای گمگشته آخرین تانگو در پاریس بهنوعی از آنها نشان دارند. او بعد از زیبایی ربودهشده (1996) و محصور (1998)، رؤیاپردازان (2003) را بر اساس رمانی از گیلبرت ادر ساخت و بازگشت به جریانهای سیاسی/ انقلابی و فیلمبازیهایش در پاریس و جوانی را به یاد آورد. با این وجود، داستان از نقطه نظر شخصیتهایی روایت میشود که خودشان را در یک فانتزی سهنفره مهروموم کردهاند و چندان توجهی به شورشهای دانشجویان در خیابانها ندارند. برتولوچی که وضع جسمانی مساعدی نداشت، آخرین فیلمش را با عنوان من و تو (2012) روی صندلی چرخدار کارگردانی کرد؛ یک درام صمیمی دیگر درباره نوجوانی بههمریخته که با خواهر ناتنیاش در یک زیرزمین مخفی شده است.
انزوای روزافزون برناردو برتولوچی در آثارش، کمتر نتیجه یک جهانبینی محدود و بیشتر بازتابی از جهانی بود که پیرامون خود میدید. او در سال 2014 به «هالیوود ریپورتر» گفت: «سیاست بخشی از زندگی ما بود. اما مردم حالا درگیرش نیستند یا اشتیاقی برای آن ندارند. سیاست چیزی است در دوردست.»
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[نیویورک تایمز]