برخی از کارگردانها در یک سبک توقف نکردهاند و همچنان سعی در رشد کردن و تجربه ورزیدن دارند. در این میان نام چندین کارگردان برجسته به چشم میخورد که همواره در حال تجربه کردن بوده و از نظر هنری رشد داشتهاند. شاید رابرت آلتمن را بتوان یکی از تجربهگراترین کارگردانهای سینما دانست. او به طرز آشکاری خودش را به یک فرم محدود نکرد و در̠هر فیلم، اساساً بر تغییرات بنیادین در کارش تأکید داشته و آثار او چه در زمینهی موضوع، جهانبینی و حتی سبک بصری شباهت اندکی با هم دارند. این را میتوان در آثاری مانند مش (1970)، مککیب و خانم میلر (1971̩، سه زن (1977)، لباس حاضری (1994) و آثار دیگرش مشاهده کرد.
وودی آلن نیز در انواع سبکها فیلم ساخته و تجربههای گوناگونی داشته است. اگرچه موفقترین آثارش مانند ̼strong>پول را بردار و فرار کن (1969)، موزها (1971) و خوابآلود (1973) بر پرسونای آشنای خودش تمرکز دارنداما تجربهگرایی و رشد هنری را در آثار دیگری از او میتوان مشاهده کرد. آثاری مانند منهتن (1079)، خاطرات استارداست (1979)، رز ارغوانی قاهره (1985)، راز جنایت منهتن (1993)، گلولهها بر فراز برادوی (1994)، ساختارشکنی هری (1997)، ویکی کریستینا بارسلونا (2008) و آثار دیگرش دنبال کرد.
فرانسیس فورد کوپولا، مایک نیکولز، آلن پارکر، مارتین اسکورسیزی و استنلی کوبریک نیز در شمار کارگردانهای تجربهگرا قرار میگیرند. و آثار هر کدام از آنها از نظر موضوعی و ساختار روایی با هم تفاوتهای فراوانی دارد. در طی پیشرفت چنین کارگردانهای خلاقی، یا اثرشان بیشتر و بیشتر به سوی فرم گرایش پیدا کرد یا هرچه بیشتر از فرم و فرمگرایی خالی شدند. بیشتر و بیشتر جدی شدند یا با هر فیلمی که ساختند، از جԯیت آثارشان کاسته شد. البته یادمان باشد کارگردانی که یک کمدی سرشار از کنشهای مسخره ساخته و پس از آن درامی جدی را کارگردانی کرده، از نظر سبک حرکت رو به عقبی برنداشته است. هر چالش تازهای میتواند باعث رشد یک کارگردان بشود و او را به سوی ژانرĠکاملاً جدیدی رهنمون کند و چه بسا سبکهای تازهای به ژانرهای شناخته شده بیفزاید.
کارگردانهای خلاق، اغلب یاغیهای هالیوود محسوب میشوند که بهغایت مستقل عمل کرده و حتی گاهی هم فیلمنامهی آثار خود را مینویسند و تهیه میکنند. گاهی در این میان کارگردانهایی سراغ داریم که پس از چند موفقیت تجاری دست به خطر میزنند و روی آثاری سرمایهگذاری میکنند که برایشان حکم تجربههای تЧزهای دارد. البته در مواقعی چنین تجربههایی با موفقیت عام روبرو نمیشوند. تماشاگرانی که به شدت پرسونای وودی آلن در آثار موفق او را تحسین کردهاند نسبت به سبک برگمانوار فیلمی مانند صحنههای داخلی (1978)Ġشوق و توجهی از خودشان نشان ندادند. آنها به منهتن توجه نشان دادند چون آلن فیلمی ساخته بود که با تصویر آشنای او از خودش در آثاری مانند آنی هال (1977) شباهتهایی داشت. این شاید برای کارگردانی مانند آلن پارکر سادهتر بوده که سԱاغ پروژههای دلخواه خودش برود. چرا که فیلمی مانند قطار سریعالسیر نیمهشب (1978) سبک کاملاً متمایزی در مقایسه به دیوار (1982) دارد و داستان آنها هیچ نسبتی با یکدیگر ندارد.
کارگردانها مانند بازیگران باید مراقب باشند که «نقش» مناسبی بازی کنند. به این دلیل که: 1) تماشاگران انتظاراتی از یک کارگردان دارند و اگر او آنها را برآورده نسازد و همچنان همان خوراک همیشگی را کهتأکید را بر صحنهپردازی دارد تا جلوه یا حالوهوای خاصی بیافریند؟
9- با توجه به پاسخهایی که به پرسشهای بالا دادهاید، دیدگاه کلی شما دربارهی سبک هر یک از کارگردانهای یادشده چیست؟
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: